تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815623159




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

انتشارات هیلا با سه کتاب داستانی به سراغ نوجوانان رفت


واضح آرشیو وب فارسی:ایبنا: به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، انتشارات هیلا، سه کتاب در حوزه ادبیات داستانی با عنوان های «من خنگ ترین دختر روی زمینم» نوشته رویا هدایتی، «آمین می آورم» نوشته امیر خداوردی و «ملاقات با سوسک» نوشته مرتضی نظری زاده کرمانی را برای نوجوانان منتشر کرده است. «من خنگ ترین دختر روی زمینم» شامل ۴ داستان کوتاه است که عنوان کتاب از روی نخستین داستان آن برداشته شده و سه داستان دیگر نیز «خیابون درختی»، «گلابتون» و «بی نام»، نام دارند. در پشت جلد این کتاب نوشته شده است: «زنگ نقاشی بود. خانوم سماباتی گفته بود: «بچه ها، دفتراتونو در بیارین، می خوام یه موضوع نقاشی بهتون بدم.» من دفترمو درآبرده بودم. داشتم یه قورباغه سبز روی طاقچه می کشیدم. تو خونه مون یه قلک قورباغه ای دارم رو طاقچه مون. من خیلی نقاشی کردنو دوست دارم، همه چی ام بلدم بکشم. مامانم می گه هزار ماشالا. خانوم سماباتی گفته بود: «حالا بچه ها، من می شینم روی میزم شما هم شروع کنید به کشیدن تصویر من!» من داشتم قورباغه مو رنگ می کردم. اون یه قورباغه قرمز بود. رنگشو عبض کرده بودم.» در بخشی از داستان «خیابون درختی» از این کتاب نیز می خوانیم: «هنوزم وقتی از کارای من حرص می خوره یا چیز میزا گرون می شن یا ظرفی از دستش می افته می شکنه زن داداش پیمانمو به اضافه من نفرین می کنه. قبلاً فقط منو نفرین می کرد. وقتی مامانم نفرین می کرد می دوییدم می اومدم بالا. فکر می کردم الآن بلایی سرم می آد. الآنم همین جوری ام. ولی مامانم هنوز واسه مامان بزرگم گریه می کنه. من خیلی مامان بزرگمو دوست نداشتم. بچه که بودم اصلاً ازم خوشش نمی اومد. مهربون نبود با آدم. ولی بابابزرگمو دوست دارم. بیچاره مامان بزرگم همیشه مریض بود. اصلاً فامیلای مامانم همه شون مریضن انگار. وقتی مامان بزرگم مرد خیلی ناراحت نشدم. فقط ناراحت بودم که مامانم خیلی ناراحت بود، خیلی گریه می کرد. خردادماه بود اما بود اون موقع هم که مامان بزرگم مرد. من کلاس پنجم بودم، موقع امتحانام بود. روزی که مرد من امتحان داشتم. رفته بودم مدرسه...» رمان «آمین می آورم» کتاب بعدی، رمان «آمین می آورم» نوشته امیر خداوردی است. این رمان با ۱۳ فصل به عنوان سی و هشتمین کتاب انتشارات هیلا به چاپ رسیده است. این جملات در ابتدای کتاب نوشته شده است: «خدا نکند انسان به امراض بی درد مبتلا گردد. مرض هایی که درد دارد انسان را وادار می کند که در مقام علاج برآید، به دکتر و بیمارستان مراجعه کند، لکن مرضی که بی درد است و احساس نمی شود، بسیار خطرناک می باشد.» در پشت جلد این کتاب نیز نوشته شده است: «کلاً من در انتخاب اسم های مستعار استعداد ندارم. وقتی اولین و تنها کتابم چاپ شد، اسمم را گذاشتم «شابلقا» یعنی اسم کوچکم را گذاشتم «الف.ح» و اسم فامیلی ام را گذاشتم «شابلقا». نمی دانم چرا علاقه ای به اسم فامیلی واقعی ندارم. حالا این اسم مستعار از این جهت که من یکی از افراد قبیله شابلقا هستم، اسم خوبی بود، ولی قبیله ما در حافظه تاریخی مردم به جنگ و جدال و لات بازی اشتهار دارد. اولین کاروان شابلقاها که پا به تهران گذاشتند سی و نه نفر بودند. مسیر ضاحیه شرقی تا تهران را پیاده آمده بودند. پاپوش هایشان پاره شده و پاهایشان آبله زده بود. ولی با دیدن دروازه دولت، پادرد و کمردردشان را فراموش کردند. احساس بدی بهشان دست داد. احساس این که این جا غریبند و کسی نمی شناسدشان. این بود که کاری کردند که شناخته شوند. سی نفر ریختند سر نه نفر دیگر و تا جا داشت کتکشان زدند. خسته راه بودند و جان کتک کاری نداشتند، ولی از صمیم قلب همدیگر را زدند.» در بخشی از این کتاب نیز می خوانیم: «پدرم وقتی عصبانی می شود، به زبان شابلقایی فحش می دهد؛ فحش های رکیک و معمولا از مادرمان مایه می گذارد. (از نوشتن فحش هایش معذورم. هرچند به زبان شابلقایی است و خیلی ها معنایش را نمی فهمند) جالب این جاست که تا تعداد فحش هایش به نوزده نرسد، بس نمی کند. اوایل فک می کردم اتفاقی است ولی بارها و بارها شمردم، دقیقاً باید نوزده تا بشود تا تمام کند. خوب که عصبانی می شود، سنگ کلیه اش تکان می خورد. بعد، مادرم به من و شاهد زنگ می زند و گریه کنان پشت تلفن می گوید: «باباتون داره می میره.» ما هم سریع خودمان را می رسانیم و می بریمش بیمارستان. چند روز بستری می شود و همه اش منتظر است که شابلقاها بیایند عیادتش. می بینید که، هزار تومان در برابر این همه آبروریزی و اعصاب خوردی و هزینه بیمارستان چیزی نیست...» مجموعه داستان «ملاقات با سوسک» مجموعه داستان «ملاقات با سوسک» کتاب دیگر این انتشارات است که درواقع نخستین اثر مرتضی نظری زاده کرمانی، نویسنده و آرشیتکت 29 ساله تهرانی است. مؤلف کتاب، قصه های این مجموعه را از ژانرهای مختلف در کنار هم قرار داده است. در این کتاب 9 داستان کوتاه که هرکدام در دل خود قصه های دیگری را روایت می کنند، طوری کنار هم قرار گرفته اند که شخصیت ها و روایت های هر قصه به صورت کاملاً مستقل از هم شروع شوند و پایان یابند. اما اعمال، رفتار و گفتار هر شخصیتی، از داستانی به داستان دیگر منتقل می شود و بر سرنوشت داستان ها و دیگر شخصیت های آن اثر می گذارد. در پشت جلد این کتاب نوشته شده است: «پس چون خوش قیافه نیستیم ما رو می کشید. یعنی اگه ما خوش قیافه بودیم ولی آدم می خوردیم یا مثل شما خوش لباس و خوش چهره بودیم ولی دزد، ریاکار، بی شرف، هزاررنگ و بدصفت بودیم، شما ما رو نمی کشتید؟ کاری به کارمون نداشتید؟ همون طور که کاری به کار خودتون ندارید. شماها حتی به خودتون هم رحم نمی کنید. اگه آدم بدقیافه ای رو ببینید که مقام یا پول نداره براتون مهم نیست که چقدر خوبی ممکنه توی وجودش باشه. شما روحش رو له می کنید.» در بخشی از این کتاب می خوانیم: «صبح زود بیدار می شوید، با این امید که می خواهید به قراری مهم برسید، قرار با دختری زیبا که به تازگی با او آشنا شده اید. آن وقت می بینید که یک سوسک با چشمان سیاهش در چشمان شما زل زده. شما چه کار می کنید؟ البته من شک دارم که این موجود چشم داشته باشد. او با شاخک هایش به من نگاه می کرد. شاخک های نازک، دراز و چندش آوری که هیچ کس نمی داند چه کارهایی با آن ها می کند و چه... از موضوع اصلی دور نشویم. موضوع بالا بردن دست راست من است تا جایی که زیر بغلم پیدا شود. کتاب را کمی در دستم سبک و سنگین کردم. به محض این که آمدم آن را پایین بیاورم، صدایی از سوسک بیرون آمد. کمی دقیق شدم و بعد مطمئن شدم که اشتباه می کنم. دوباره دستم را بالا بردم. این بار به طور کامل تکان خوردم، ولی سوسک حرکتی نکرد. این کارش از آن صدا عجیب تر بود. معمولاً سوسک ها با کوچک ترین حرکتی به جا و سایه ها واکنش نشان می دهند، اما این سوسک بجز تکان دادن شاخک هایش حرکت دیگری نمی کرد...» انتشارات هیلا، کتاب «من خنگ ترین دختر روی زمینم» را در قالب ۱۳۵ صفحه، با شمارگان ۶۶۰ نسخه و قیمت ۸۰ هزار ریال، کتاب «آمین می آورم» را در قالب ۱۷۲ صفحه، با شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۹۰ هزار ریال و کتاب «ملاقات با سوسک» را در قالب 200 صفحه با شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 90 هزار ریال منتشر کرده است. برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به نشانی زیر مراجعه کنید:


شنبه ، ۹آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایبنا]
[مشاهده در: www.ibna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن