تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):نصيحت و خيرخواهى از حسود محال است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803631973




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جستاری در پیوند ادبیات و تاریخ - بخش دوم تلمیحات قرآنی و تاریخی در قصیده ای بلند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جستاری در پیوند ادبیات و تاریخ - بخش دوم
تلمیحات قرآنی و تاریخی در قصیده ای بلند
شاعر با مقایسه شهیدان کربلا و سپاه طالوت، می گوید: اگر افراد مؤمن سپاه طالوت حداقل یک مشت آب نوشیدند، اما دلیران مؤمن کربلا به رودخانه ای امتحان شدند که هرکس از آب آن می نوشید، از شهادت دور می گردید.

خبرگزاری فارس: تلمیحات قرآنی و تاریخی در قصیده ای بلند



  ترجمه قصیده 1. اندوهی چون اندوه یعقوب، پیوسته در دلم شعله ور است؛ اما نه برای خون دروغین، بلکه برای کسانی که در برابر دیدگانم به خاک و خون غلتیدند. 2. برای جوانانی عدنانی که پدرشان آنان را برای جهاد به میدان جنگ فرستاد، نه برای بازی کردن به صحرا. 3. آنان که شمشیرهای تابناک به رویشان آغوش گشود، نه زنان سپیدروی زیبا. 4. همان کسانی که جان های بی نظیر خود را به خدا بخشیدند، تا آنکه جان هایشان در میان شمشیرها و نیزه ها از تن جدا شد. 5. به اجسادشان نگاه کن و ببین که بدن آنان ـ نه پیراهن و لباس هایشان  ـ از پیش رو با شمشیر شکافته است. 6. همگی چون ایوب(علیه السلام) آسیب دیدند، ولی قدم های استوارشان جز به سوی حوض کوثر، به سوی دیگر متمایل نشد. 7. و آنگاه که زخمی شدند، این رحمت خداوند بود که به پرستاری از ایشان پرداخت. بنابراین، مجبور نشدند که با خشم، سوگندی یاد کنند. 8. در کربلا چنان به جهاد روی آوردند، و چنان به آتش جنگ مانوس بودند که شهاب های ایجادشده از شمشیرهایشان شهاب های آسمان را تحت الشعاع قرار می داد. 9. به سوی جهاد شتافتند درحالی که شمشیرهای درخشان خود را به دست گرفته و جز یاری خداوند آرزویی نداشتند. 10. با شمشیرهایشان سر شیران بیشه جنگ را، چنان از تن جدا کرده و بر زمین می ریختند که گویی موسی(علیه السلام) با چوب دستی خود از درختان برای گوسفندانش برگ می ریزد. 11. آری آنان چنان اند که اگر میان گروهی از دشمنان شمشیر کشند، سرهای دشمنان، روی خاک به سجده می افتد. 12. صحنه کارزار از غبار گیرودار، چون شب دیجور گردیده و آفتاب شمشیرهای بنی هاشم در آن عرصه هولناک، از میان تاریکی ها طلوع کرده است. 13. شمشیرهاشان تا می توانست از پاره پاره های بدن دشمنان خدا، برای پرندگان خوراک فراهم ساخت. 14. و در کربلا به رودخانه ای امتحان شدند که هرکس از آب آن می نوشید، از شهادت دور و محجوب می گردید. 15. کام خشک و ملتهب آنان، حتی به یک جرعه از آن آب هم مرطوب نشد. 16. تا آنکه همگی شهید شدند و هریک سکینه ای از خداوند شدند، در تابوتی که از جنس رمل های تافته بود نه از چوب. 17. بگذار طالوت هم بر بقیه بگرید و بازمانده ای که داود با آن پیروزی را به دست آورد. 18. آن بازمانده ای که فرشتگان پیش از این، او را بر سر دست هایشان می بردند، اکنون بر شتر بی جهاز با دست های بسته اسیر است. 19. چشمش از دیدن بانوانی که اشک هایشان سرازیر شده و سینه هاشان به جای قلب، کانونی از آتش شعله ور از فاجعه را در خود گرفته، خیره مانده است. 20. بانوانی که از خیمه گاه، نفس زنان و دوان دوان می گریزند و جرقه های اندوه و غم، از داخل آتش قلب هایشان می جهد. 21. بانوانی که از ابر پلک های خود، پیاپی باران اشک جاری کرده اند و دزدان، پوشش حجابشان را از آنان با قساوت جدا می کنند. 22. بانوانی که از اندوه بر کشتگان برهنه، بر خاک افتاده و خاک آلود، خاک بر سر می فشانند. 23. چه بسا زن شیردهنده ای از ایشان، کودک شیرخوارش را می بیند که از تشنگی با پاهای کوچکش خاک را می خراشد. 24. با رنج از کودکش دور می شود و باز نزد او برمی گردد، درحالی که از رنج کشیدن فرزند و تشنگی خویش، بالاترین اندوه ها را در جان خود دارد. 25. گویا که هاجر است که برای اسماعیل(علیه السلام) محزون شده است، آنگاه که از چیرگی تشنگی از او دور می شود و بلافاصله باز به سویش برمی گردد. 26. این اندوه حتی با اندوه مادر موسی(علیه السلام) نیز، آن هنگام که دشمنان در جستجوی موسی(علیه السلام) بودند و مادرش او را به دریا انداخت، برابر نیست. 27. موسی(علیه السلام) به آغوش مادر بازگردانده شد و شیر او را نوشید، و فرزند آن دیگری (اسماعیل(علیه السلام)) از آب سرد و زلال سیراب شد. 28. مادر آن کودکان کجا و مادر این کودک (علی اصغر(علیه السلام)) کجا؟ کودکی که با تشنگی شهید شد و از آغوش مادر دور گردید و هرگز بازنگشت. 29. آری بازگشت، اما وقتی که کشته شده و از باران سرشار خون گلویش، سیراب شده بود. 30. هاجر و مادر موسی(علیه السلام) در جنس مصیبت با رباب مشترکند، ولی نوع مصیبت، رباب را در میان آنان بی نظیر ساخته است. 31. این زن امیدوار بود که کودکش موجب تسلای او بعد از شهادت پدرش باشد، ولی نه از فرزند نصیبی یافت و نه از پدر. 32. و چنین گردید که او در روز، بی خورشید ماند و در شب، بی ستاره. 33. اندوهگینم به خاطر فرزندانی از زهرای اطهر(سلام الله علیها) که طناب اسارت بر گردنشان بسته شده و در محاصره فرزندان (حمّاله الحطب) هستند. 34. در سنگدلی گویا دل دشمنان آنها، چون دل (صخر بن حرب) پر از کینه بود، تا جایی که می خواست از غیظ پاره پاره شود. 35. ای کاش! کسانی که در وقت افطار، به مسکین و یتیم و اسیر طعام ناچیز خود را دادند، درحالی که خودشان در نهایت گرسنگی بودند؛ 36. تا آنکه سوره (هل أتی) از جانب خدا در شریفترین کتاب الهی در مدح آنان نازل شد؛ 37. می دیدند که در صحرای طف (کربلا)، یتیمانشان به اسارت گرفته شده اند، درحالی که فریاد می زنند و از پدران آزاده خود که زیر بار ظلم نرفتند، کمک می طلبند. 38. اندوهگینم برای سرهایی که بر نیزه ها در حرکتند، و مسیر آنها منّجمان را به حیرت و عجز واداشته است. 39. آنها ستاره هایی را می بینند که در افق حرکت می کنند و غیر از هفت ستاره شناخته شده هستند. 40. ستاره هایی که در آسمان جنگ ثابت بودند، و اینک به وسیله نیزه ها به حرکت درآمده و سیاره گشته اند. 41. نمی دانم نیزه ها وقتی که از عظمت سرها به جلو یا عقب متمایل می شوند، از شدت ترس است یا از زیادی غرور؟ 42. البته عجیب نیست اگر این نیزه ها از شدت غرور به اهتزاز درآمده باشند، زیرا جایگاه طلوع ماه های عزّت و نجابت گشته اند. 43. و اگر اهتزازشان از هراس باشد، باز هم بعید نیست؛ زیرا اندکی قبل دیده اند که صاحبان این سرهای ماه سیما به سینه ها و گلوگاه های دشمن چگونه نیزه می زدند. 44. چگونه این نیزه ها نلرزند، درحالی که قلب حمل کنندگان آنها از تپش شدید اضطراب، هنوز نایستاده است. 45. این لرزش قلب ها از هول چیزهایی است که در روز جنگ طف مشاهده کرده اند که هرچه از آن بگذرد و دور شوند، باز هم آن را نزدیک خود می یابند. 46. نفرین باد بر قومی که بوستان سرسبز سرزمینشان را نابود کردند و آنگاه خود در کویر ماندند. 47. نفرین باد بر کسانی که پیشوایان خود را از حسدی که به شرف بلند و نجابت آشکار آنان داشتند، کشتند. 48. آری فضل، آفت صاحبان فضیلت است. یوسف اگر دارای فضیلت نبود در چاه نمی افتاد. 49. آدم برگزیدۀ خدا بود و ابلیس از روی حسد به بلندی شرف و مقام او سجده نکرد. 50. ای سروران من، از فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و اله) ای کسانی که اندوه و حزن خود را هنگام دلتنگی از روزگار با آنان در میان می گذارم. 51. از شما یاری می جویم پس پاسخم دهید، زیرا من کسی جز شما را برآورندۀ حاجت خویش نمی بینم. 52. شما برطرف کننده گرفتاری ها هستید و آرزوهای راستین را برآورده می کنید و کسی از نزد شما بدون روا شدن حاجت، بازنمی گردد و مأیوس نمی شود. 53. آیا شما آنان نیستید که خداوند رزق آفریدگان را به برکت شما نازل می کند؟ 54. آری خداوند شما را وسیله اتصال مردم به سوی خدا قرار داده، چه آنان که دارای وسیله اند و چه آنان که وسیله ای ندارند. شرح قصیده 1. لِی حُزنُ یعقوبَ لا ینفَکُّ ذا لَهَبِ لِصُرَّعٍ نُصبَ عَینی لَا الدَّمِ الکَذِبِ اشاره ای است به آیه 18 سوره یوسف(علیه السلام) «وَجاؤوا و على قَمیصِهِ بدَم  کَذِبٍ؛ و خونی دروغین را بر پیراهن او آوردند.» برادران یوسف پس از آنکه وی را در چاه انداختند، پیراهن او را با خون دروغینی (خون گوسفند) آغشتند و نزد یعقوب(علیه السلام) آوردند و گفتند این پیراهن خونی یوسف است که گرگ او را خورد. یعقوب فرزند اسحاق و نوه ابراهیم(علیه السلام) است. او را به جهت شدت عبادت، اسرائیل (بنده خدا) و فرزندان وی را بنی اسرائیل می گفتند. یعقوب دوازده پسر داشت که تمام شاخه های بنی اسرائیل به ایشان منتهی می گردد. داستان او و انبیای از نسل او دست مایه اصلی حکایات عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (انجیل) است. اگرچه حکایات تاریخی بنی اسرائیل و ازجمله داستان یوسف در کتاب مقدس دستکاری شده، اما در مواردی با آنچه در قرآن آمده شباهت های فراوان دارد. (1) داستان یعقوب و فرزندش یوسف، چنان زیبا و تأثیرگذار است که ذهن و زبان بسیاری از عارفان و شاعران بزرگ را به خود مشغول کرده و برخی از عبارات ایشان از امثال سائره (2) گردیده است؛ سعدی می گوید: گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را (3) و نیز حافظ می فرماید: یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور (4) شاعر، اندوه خود را با یعقوب(علیه السلام) تشبیه کرده است؛ با این تفاوت که اگر یعقوب برای شایعه دروغ قتل یکی از فرزندانش چنان اندوهگین بود که چشمان خود را از دست داد ـ با آنکه می دانست که او را نکشته اند ـ پس شاعر برای قطعه قطعه شدن جمعی از فرزندان رشید رسول خدا(صلی الله علیه و اله) که در کربلا به خاک و خون غلتیدند چه باید بکند؟ شاید شاعر در بیان این اندوه به روایتی نظر داشته که در آن آمده است: امام زین العابدین(علیه السلام) پس از واقعه کربلا تا هنگام شهادتش پیوسته گریان بود. به او گفتند ای پسر پیامبر خدا(صلی الله علیه و اله) از بس گریستی، خود را هلاک کردی، قدری خودداری کن. فرمود: وای بر شما! یعقوب دوازده پسر داشت و تنها یکی از ایشان را گم کرد و حال آنکه می دانست او زنده است، آنقدر گریه کرد که چشمانش نابینا گردید؛ من چگونه گریه نکنم درحالی که هجده نفر از خاندان مرا در برابر چشمم کشتند که به خدا قسم برای هیچ کدام آنها در روی زمین مثل و مانندی نبود. (5) 2. و غِلمَه من بنی عَدنانَ أرسَلَها للجِدِّ والدُها فی الحَربِ لا اللَّعِبِ نسب رسول خدا(صلی الله علیه و اله) به عدنان می رسد که از اولاد اسماعیل فرزند بزرگ تر ابراهیم(علیه السلام) است. بنابراین، اولاد پیغمبر(صلی الله علیه و اله) که در کربلا شهید شدند، عدنانی هستند. درحقیقت شاعر می خواهد بگوید: اگر بنی اسرائیل اولاد حضرت ابراهیم اند و این برای ایشان شرافت است، آل محمد(علیهم السلام) نیز از اولاد ابراهیم اند، با این شرافت برتر که جدشان اسماعیل ذبیح الله است و بین اسماعیل و امام حسین(علیه السلام) در ذبیح بودن ایهام زیبایی است. همچنین این بیت به آیه 12 سوره یوسف اشاره دارد: «أ رْسلْهُ مَعَنَا غَدًا یرْتَعْ وَ یلْعَبْ وَ إ نَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ برادران یوسف به پدرشان یعقوب گفتند: فردا او را با ما بفرست تا بگردد و بازی کند و ما نیک نگهدار او خواهیم بود.» شاعر می گوید اگر یعقوب فرزندش یوسف را برای بازی و سلامتی فرستاد، اما فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و اله) برای جهاد با دشمن و کشته شدن فرستاده شدند. (در این بیت با استفاده از واژه های حرب و لعب از آرایه ادبی تضاد استفاده شده است) 3. و مَعشَرٍ راوَدَتهُم عن نُفُوسِهُمُ بِیضُ الضُّبَا غیرُ بِیضِ الخُرَّدِ العُرُبِ 4. فَأَنعَمُوا بِنُفُوسٍ لاعَدِیلَ لها حتَّی أُسِیلَت علی الخِرصانِ والقُضُبِ در قرآن آمده کاروانی که از کنار چاه می گذشت، به طلب آب، دلو در چاه افکندند و یوسف بیرون آمد. آنها او را به عنوان برده در مصر به قیمتی ناچیز فروختند و عزیز مصر او را خرید. یوسف در قصر عزیز مصر بالید و به سن جوانی رسید و چون زیبایی شگفت انگیزی داشت، همسر عزیز مصر، دل در او بست، ولی یوسف که به عنایت ربّانی معصوم بود، از او دوری می جست. لاجرم روزی همسر عزیز مصر او را به قصر خواست و درها را بست و وی را به خود خواند. قرآن در آیه 23 سوره یوسف به این مطلب اشاره دارد: «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأ بْوَابَ وَقَالَتْ هَیتَ لَکَ ...؛ و آن زن که یوسف در خانه اش بود از او کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توأم.» شاعر می گوید: اگر زلیخا که زنی زیبا بود، یوسف را به خویش خواند و برایش آغوش کامجویی گشود، ولی در کربلا شمشیرهای تابناک و سپید، فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و اله) را به خویش خواندند و بر آنها آغوش مرگ گشودند. 5. فانظُر لأَجسادِهِم قَد قُدَّ من قُبُلٍ أعضاؤُها لا إِلی القُمصانِ والأُهُبِ یوسف که به نیروی نبوت، برهان الهی را می نگریست، از چنگ زلیخا گریخت و به سوی در شتافت، اما زلیخا پیراهن یوسف را از پشت کشید و پیراهن پاره شد. قرآن در آیه 25 همین سوره می فرماید: «وَاستَبَقا البابَ وَقَدَّت قَمیصَهُ مِن دُبُر ؛ و هر دو به سوی در پیش تاختند و زن، پیراهن او را از پشت درید.» (6) شاعر می گوید، اگر پیراهن یوسف(علیه السلام) برای کامجویی زلیخا از پشت دریده شد، اما نگاه کن به جوانان هاشمی که نه لباس هایشان، بلکه اجسادشان همه از پیش رو با شمشیرهای آخته، پاره پاره گردیده است؛ زیرا آنان هرگز پشت به دشمن نکرده و فرار نمی کنند. 6. کُلٌّ رأَی ضُرَّ أَیوبٍ فَما رَکَضَت رِجلٌ لَهُ غیرَ حَوضِ الکَوثَرِ العَذِبِ این بیت به داستان ایوب(علیه السلام) اشاره دارد. ایوب از انبیای بنی اسرائیل است که شرح احوال او در عهد عتیق (7) و در قرآن کریم آمده است. شاعر دلاوران خداجوی کربلا را در تحمل زخم ها و آسیب ها، با ایوب(علیه السلام) مقایسه کرده، با این تفاوت که اگر ایوب(علیه السلام) از چشمه ای در دنیا برای رهایی از آلام خویش بهره مند گردید. اما خداجویان کربلا جز از چشمه کوثر بهشت که برترین چشمه هاست و جز از کف ساقی ولایت یعنی حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) ننوشیدند. اشاره به آیه 42 از سوره ص است: «اُرکُض برجلِکَ هذا مُغتَسَلٌ بار دٌ و شَرابٌ؛ بدو گفتیم با پای خود بر زمین بکوب، اینک شستنگاهی سرد و نوشیدنی یی (نوشین).» نام یا سرگذشت ایوب در چندین سوره از قرآن آمده است: در سوره نساء آیه 163، در سوره انعام آیه 84 تنها به ذکر نام او در ردیف پیامبران دیگر اکتفا شده که مقام نبوت او را تثبیت و تبیین مى‏کند، برخلاف تورات کنونى که او را در زمره پیامبران نشمرده، بلکه بنده‏اى متمکن و نیکوکار، داراى اموال و فرزندان بسیار مى‏داند. در سوره انبیاء آیات 83 و 84 توضیح کوتاهى درباره زندگى او آمده، اما در آیات مورد بحث از «سوره ص» مشروح تر از هر جاى دیگر قرآن، شرح حال او ضمن چهار آیه بیان شده است. 7. قامَت لَهُم رَحمَه البارِی تُمَرِّضُهُم جَرحی فَلَم تَدعُهُم لِلحِلفِ والغَضَبِ به آیه 44 از سوره ص اشاره دارد: «وَخُذ بَیدکَ ضِغثاً فَاضر ب به ولا تَحنَث انّا وَجَدناهُ صابراً ...؛ و دسته ای گیاه در کف بگیر و با آن (یک بار همسرت را ) بزن و سوگند مشکن، به راستی ما او را شکیبا یافتیم ... .» در داستان ایوب آمده که چون گرفتار بلا گردید، همه، بجز همسرش او را ترک کردند. اتفاقاً روزی همسر وی نیز به غیر عمد او را آزرده ساخت. ایوب قسم یاد کرد که چون بهبود یابد، وی را صد ضربه چوب زند، اما بعداً متوجه شد که خطای وی عمدی نبوده است؛ پس خداوند به او فرمود که صد چوب نازک را دسته کرده و با آن یک بار او را بزند تا قسم خود را نشکند. (8) شاعر می گوید: اگر ایوب به سبب بلا قسم یاد کرد؛ شهدای کربلا بلای سخت تری را تجربه کردند، اما سوگندی نخوردند. 8. وآنِسِینَ منَ الهَیجاءِ نارَ وَغی فی جانِبِ الطَّفِّ تَرمِی الشُّهبَ بالشُّهُبِ این بیت به آیه 10 از سوره طه اشاره دارد: «إ نِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بقَبَس ؛ آن هنگام که آتشی دید. به خانواده اش گفت: درنگ کنید، من آتشی دیدم باشد که از آن شعله ای بیاورم یا با آتش رهنمودی بیابم.» شاعر می گوید: جوانان هاشمی عظمت جهاد در راه خدا را از دور می نگریستند، سپس بی محابا چون موسی که در طلب نور بر آمد، در طلب جهاد برآمدند و در این راه چنان کوشیدند که برق شمشیرهایشان، چون شهاب های آسمان درخشنده بود. 9. فیمَّمُوها وَفی الأیمانِ بِیضُ ضُباً وَما لَهُم غَیرُ نَصرِاللهِ مِن إِرَبِ اشاره است به آیه 17و 18 سوره طه: «وَمَا تِلْکَ بیمِینِکَ یا مُوسَى قَالَ هِی عَصَای؛ و آن چیست در دست راست تو ای موسی؟ گفت: چوب دست من است ... .» شاعر شمشیرهای شهدای کربلا را به عصای موسی تشبیه کرده است. عصای موسی، معجزه رسالت او بود و توانست با آن، بر فرعون و سپاهیانش غلبه کند و شمشیرهای شهدای کربلا، توانست اسلام واقعی را به همه تاریخ نشان دهد و انحراف را از دین رسول خدا(صلی الله علیه و اله) بزداید. همان گونه که امام حسین(علیه السلام) فرمود که برای امربه معروف و نهی ازمنکر قیام کرده است. 10. تَهُشُّ فِیها علی آسادِ مَعرَکه هَشَّ الکَلیمِ علی الأغنامِ لِلعُشُبِ این بیت به آیه 18 سوره طه اشاره دارد: «قَالَ هِی عَصَای أ تَوَکَّأُ عَلَیهَا وَأ هُشُّ بهَا عَلَى غَنَمِی وَلِی فِیهَا مَآر بُ أ خْرَى؛ گفت: چوب دست من است که بر آن تکیه می کنم و با آن برای گوسفندانم برگ می ریزم و مرا بدان نیازهایی دیگر است.» شاعر می گوید: اگر موسی(علیه السلام) از عصای خود حوائج مختلف می جست، اما جوانان هاشمی و اصحاب کربلا از شمشیری که به کف گرفته بودند، تنها یک حاجت می طلبیدند و آن، رضای خداوند بود و بس. و اگر موسی(علیه السلام) با چوب دستی خود برای گوسفندان از درخت برگ می ریخت، این مجاهدان با شمشیر خود سر دشمنان خدا را چون برگ روی زمین می ریختند. 11. إِذا انتَضَوها بجَمعٍ من عَدُوِّهُمُ فَالهامُ ساجِده مِنها علی التُّرُبِ اشاره به آیه 69 و 70 سوره طه است: «وَأ لْق  مَا فِی یمِینِکَ ... فَأ لْقِی السَّحَرَه سُجَّدًا؛ پروردگار فرمود: و آنچه در کف داری بیفکن ... آنگاه جادوگران از سجده ناگزیر شدند.» در داستان موسی آمده است که خداوند موسی و هارون را به سوی فرعون فرستاد ... موسی فرعون را به سوی حق دعوت کرد. فرعون گفت: «اى موسى! آیا نزد ما آمده‏اى که ما را با جادوی خویش از سرزمین مان بیرون برانی؟! ما نیز جادویی مانند آن براى تو می آوریم، پس در جایگاهی هموار میان ما و خود وعده ای بگذار که در آن نه ما خلاف ورزیم و نه تو. گفت: وعده ما با شما روز جشن آرایش، و آنکه مردم در روز روشن گردآوری شوند. آنگاه فرعون بازگشت و همه تدبیر خود را فراهم آورد، سپس (به وعده گاه) آمد. موسى به آنان گفت: «واى بر شما! بر خدا دروغی نبندید که شما را با عذابى نابود کند و هرکس که دروغ بافد، نومید خواهد شد. آنها در کارشان میان خویش به کشمکش برخاستند؛ و نهانی به رازگویی پرداختند. گفتند: بی گمان این دو جادوگرند، برآنند تا شما را با جادویشان از سرزمین تان بیرون برانند و آئین برتر شما را از میان ببرند! پس در تدبیرهایتان هم داستان شوید، سپس در یک صف درآیید که امروز هرکس برتری یابد، رستگار است. (ساحران) گفتند: «اى موسى! یا باید تو بیفکنی یا ما نخستین کسی باشیم که می افکند. گفت: (خیر) بلکه شما بیفکنید! ناگهان از اثر، جادوی آنان به نظرش آمد که ریسمان ها و چوب دست هایشان می شتابد. موسى در خویش ترسی یافت. (مبادا مردم گمراه شوند)! گفتیم: نترس! که بی گمان این تویی که برترى! و آنچه در کف دارى بیفکن تا آنچه برساخته اند فروخورد که هرچه برساخته‏اند نیرنگ جادوگری است؛ و جادوگر هرجا آید، کامیاب نمی گردد. (موسى عصاى خود را افکند، و آنچه را که آنها برساخته بودند بلعید.) آنگاه جادوگران از سجده ناگزیر شدند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردیم.» (9) شاعر می گوید: دلاوران واقعه نینوا به هر طرف که حمله می کردند، سرهای دشمنان را از بدنشان جدا می نمودند و گویی آن سرها در برابر این دلیران به سجده می افتاد. تشبیه دشمنان به ساحران و شکست آنان در برابر موسی، درحالی که برای مقابله و نابودی جبهه حق، گرد آمده بودند و ... بسیار زیبا است. 12. و مُوِلجینَ نَهارَ المَشرِفیه فی لیلِ العَجاجَه یومَ الرَّوعِ والرَّهَبِ اشاره است به آیه 27 سوره آل عمران: «تُولجُ الَّیلَ فی النَّهار  و تُولجُ النَّهارَ فی الَّیل  ...؛ از شب می کاهی و به روز می افزایی و از روز می کاهی و به شب می افزایی ... .» تابلویی که شاعر در اینجا ترسیم کرده، با الهام از آیه فوق است و می گوید: از شدت نبرد و برخاستن غبار، گویی شب فرا رسیده و برق شمشیر دلاوران کربلا، چون آفتاب از ورای تاریکی ها در حال طلوع است. 13. وَرَازِقی الطَّیرِ ما شاءَت قَواضِبُهُم مِن کُلِّ شِلوٍ مِنَ الأَعداءِ مُقتضَبِ اشاره به آیه 41 سوره یوسف(علیه السلام) دارد: «یا صاحِبَی السّجن اما اَحَدُکُما فَیسقی ربَّهُ خَمراً و اما الاخَرُ فَیصلَبُ فَتَاکُل الطَّیرُ مِن رَأسِهِ ...؛ یوسف گفت: ای دو یار زندان ! اما تعبیر خواب یکی از شما این است که به سرور خود باده می نوشاند و اما دیگری به دار آویخته می شود و پرندگان از سرش خواهند خورد ... .» این بیت اشاره به قسمتی دیگر از زندگی یوسف(علیه السلام) دارد، آن هنگام که زندان را بر خواسته ناروای زن عزیز مصر ترجیح داد و درنتیجه زندانی شد. در زندان دو هم بند وی، هرکدام خوابی دیدند و از وی تعبیر خواب خود را خواستار شدند. یوسف همان گونه که آیه فرموده خواب ایشان را تعبیرکرد. شاعر با اشاره به آیه می گوید: سلحشوران نینوا با شمشیرهایشان تا می توانستند از پاره پاره های بدن دشمنان خدا برای پرندگان خوراک فراهم ساختند. 14. و مُبتَلَینَ بنَهرٍ ما لِوارِدِهِ منَ الشَّهادَه غیرُ البُعدِ والحُجُبِ 15. فلَن تَبُلَّ ولا فی غَرفَه أَبَداً منهُ غَلیلَ فُؤادٍ بالظَّما عَطِبِ این ابیات به آیه 249 بقره اشاره می کند: «فَلَمَّا فَصَلَ طالوتُ بالجُنُودِ قالَ اِنّ اللهَ مُبتَلیکُم بنَهر  فَمَن شَر بَ منهُ فَلَیسَ مِنّی و مَن لَم یطعمهُ فَاِنَّهُ مِنّی الا مَن  اغتَرَفَ غُرفَهً بیدِهٍ. فَشَرَبوا الا قلیلاً؛ و چون طالوت با سپاه از شهر بیرون رفت گفت: خداوند شما را به آب جویباری می آزماید، هرکه از آن بنوشد از من نیست و هرکه نخورد با من است، مگر آنکه تنها کفی از آن برگیرد. باری، همه جز اندکی از آن نوشیدند.» داستان طالوت در قرآن در سوره بقره آیات 246 تا 251 آمده است. شاعر با مقایسه شهیدان کربلا و سپاه طالوت، می گوید: اگر افراد مؤمن سپاه طالوت حداقل یک مشت آب نوشیدند، اما دلیران مؤمن کربلا به رودخانه ای امتحان شدند که هرکس از آب آن می نوشید، از شهادت دور می گردید؛ لذا کام خشک و ملتهب آنان حتی به یک جرعه از آن آب هم، مرطوب نشد. اینجاست که عظمت کار شگفت حضرت قمر بنی هاشم که با تشنگی فراوان وارد شریعه فرات شد، اما حتی یک جرعه هم ننوشید، بیشتر آشکار می شود. پی نوشت: 1. کتاب مقدس، عهد عتیق، سفر پیدایش، باب سی و هفتم، ص 82 ـ 57. 2. جمله مختصری است به نظم یا نثر که مشتمل بر پند و اندرز، دستور یا قاعده اخلاقی خاصی بوده و به صورت مثل بین مردم رایج گردیده است. ضرب المثل های رایج بین مردم. 3. کلیات سعدی، غزل 5، ص 307. 4. دیوان حافظ، ص 255. 5. ابن قولویه، کامل الزیارات، ح 307، ص 213. 6. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 9، ص 308. 7. کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب ایوب، ص 829 ـ 785. 8. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 19، ص 294. 9. موسوی گرمارودی، ترجمه قرآن کریم، طه (20): 70 ـ 57. سید مرتضی موسوی گرمارودی: استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی مشهد. فصلنامه پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی 12 ادامه دارد...



94/08/02 - 05:36





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن