تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):همه خوبى‏ها و بدى‏ها در مقابل توست و هرگز خوبى و بدى واقعى را جز در آخرت نمى‏بينى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815422757




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطرات خاکریز، حفظ روحیه (شهید عبدالرحمن هودگر )


واضح آرشیو وب فارسی:دز ان ان: یکی بود یکی نبود ؛ غیر از خدای مهربون هیچ کسی نبود . شهریور ماه سال ۱۳۵۹ هم که جنگ نابرابر استکبار جهانی بر علیه انقلاب نو پای اسلامی توسط حکومت بعثی عراق شروع شد .بجز خدا ی قادر و متعال و شفاعت ائمه ی اطهار پناه دیگری برای رزمندگان نبود و این خدای مهربون بود که در هشت سال دفاع مقدس رزمندگان رو یاری کرد تا بتوانند در مقابله با دنیای کفر و الحاد از خودشان و میهن عزیز ایران اسلامی دفاع کنند و اکنون قصه های واقعی تلخ و شیرین در سالهای جنگ را برای ما تعریف کنند . پس …. یکی بود یکی………… امروز می خوانیم قسمتی از بازگویی و چگونگی مرحله ی اول عملیات بیت المقدس، آزادی خرمشهر را که شهید فرهنگی عبدالرحمن هودگر پس از عملیات بیان نموده و در کتاب فاتحان شلمچه چاپ سال ۱۳۹۴ که به کوشش ستاد تدوین عملکرد لشکر ۷ حضرت ولیعصر(عج) انتشار یافته است . شهیدفرهنگی ،فرمانده گروهان یکم گردان یاسر لشکر ۷ حضرت ولیعصر(عج) عبدالرحمن هودگر فرزند حسین متولد ۱۳۳۸ شهادت۱۳۶۱/۱۱/۲۲ عملیات والفجرمقدماتی پاسگاه صفریه – مدفن گلزار شهید آباد ما خودمان را ساعت ۳به نزدیکی جاده رساندیم، گزارش دادیم ۵۰۰متری جاده هستیم، اگر دستور دهید برویم روی جاده . نیم ساعتی ماندیم وبعدرفتیم روی جاده آنها از من تقاضا کردندبه یک فرمی راهشان راببندید ما هم ماشینهایی که از جاده می گذشتند جلوی آنها را می گرفتیم ماشینهای عراقی که به صورت آرام وچراغ روشن می رفتند جلوی آنها را می گرفتیم سه تا آیفا پرازمهمات گرفتیم ، یک جیپ فرماندهی بود که بعد مجبور شدیم برای اینکه جای خودمان را نشان بدهیم آن را آتش بزنیم، ابتدا کلت منور زدیم ما را ندیدند، گفتند یکی از ماشینها را آتش بزنید تا گردانهایی که دارند به طرف ما می آیند ما را ببینند ما مجبور شدیم یکی از جیپ های فرماندهی را آتش بزنیم و اینها ما را دیدند ولی از اینکه یک مقدار اشکال بوجود آمده بود کسی به طرف ما نیامد و این باعث شد عراق جای ما را دید و فهمید درکجا جاده را بسته ایم. قرار بود صبح زود گردانهای دیگر به ما بپیوندند صبح که شد عراق که ما را دیده بود تانکهایش را جلوی ما چید سمت راست و چپ آرایش نیرو داد عرصه به ماتنگ شد و من مرتب تقاضای نیرو وآب و غذا می کردیم می گفتیم به ما آب و غذا برسانید ما مقاومتان را تا شب ادامه می دهیم ولی متأسفانه فرماندهی می گفت ما جای شما را بلد نیستیم که آب و غذا بفرستم و این باعث شد روحیه بچه ها پایین بیاید و ما مجبور شدیم روحیه بچه ها کار کردیم . یک پی ام پی زدیم ودوباره با عراقی ها درگیرشدیم خودم مجبور شدم بروم ویک عراقی را زنده بیاورم که بچه ها روحیه بگیرند حرکتهای دیگری انجام دادیم تا بچه ها روحیه پیدا کردند ولی ازاینکه ۲۱ کیلومتر راه پیمایی کرده بودند و ۴ ساعت مرتب جنگیده بودند شدیداً از لحاظ آب و غذا در مضیقه بودیم و این باعث شد که ما بمانیم تا ظهر، از تجارب حمله های قبل، مثلاً حمله آبادان که پیدا کرده بودم ، من خودم حدس می زدم دشمن می خواهد ما را زنده بگیرد این بود که ما هم مرتب با عقب تماس می گرفتیم که اگرشما نمی توانید به کمک کنید ونمی توانیدنیروی کمکی بفرستیدبه یک فرمی ما یک حرکت ایذائی بکنیم و عقب نشینی تاکتیکی یا یک تغییراتی بدهیم که دشمن نتواند ضربه ای به ما بزند . از لحاظ بی سیم واقعا در مضیقه بودیم تماس به سختی برقرار می شد ما مجبور می شدیم داد بزنیم و آنچه را که بچه ها نباید بفهمند می شنیدند، این ضعف ایجاد می کرد به هرشکلی بود تا ظهر مقاومت کردیم گلوله های آرپی جی داشت تمام می شد بچه ها خسته شدند ۱۲ زخمی داده بودیم ۳ شهید، عراق وقتی دید گلوله های آرپی جی در حال تمام شدن است و آرپی جی زنها هم خسته شده بودند تانکهایش را جلوتر آورد و مرتب خاکریز را می زد،این بود که ما مجبور شدیم تماس بگیریم اگر اجازه بدهید عقب بیاییم، یا کمک بفرستید ما می توانیم به همین شکل ۲-۳ ساعت دیگر زیر آتش تحمل کنیم ولی شما قول دهید که کمک بفرستید. گفتند راه کمک نیست و هر کس را که می فرستیم از چپ و راست می زنند خودتان تصمیم بگیرید و از تجارب هم استفاده کنید ونیروها را عقب بکشید ما تصمیم گرفتیم و برادر عبدالحسین آژنگ ومنصوری هرسه که فرمانده سه گروهان بودیم با هم حرف زدیم چطور عقب بکشیم که تلفات کمتر بدهیم .


چهارشنبه ، ۲۲مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دز ان ان]
[مشاهده در: www.deznn.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن