واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
همایون ارشادی: شانس آوردم!
همایون ارشادی با حضور در فیلم "طعم گیلاس" عباس کیارستمی برای سینمادوستان جهان در قالب مرد ساکت و مرموزی که دنبال کسی میگشت که جنازهاش را دفن کند، فراموشنشدنی است.
روزنامه صبا: همایون ارشادی با حضور در فیلم "طعم گیلاس" عباس کیارستمی برای سینمادوستان جهان در قالب مرد ساکت و مرموزی که دنبال کسی میگشت که جنازهاش را دفن کند، فراموشنشدنی است.
برای ایرانیها اما علاوه بر این تصویر، او هم نویسنده به بنبست رسیده "درخت گلابی" داریوش مهرجویی است و هم بازیگر کلی فیلم و سریال ریز و درشت دیگر. علاوه بر این، موفقترین لژیونر بازیگری سینمای ما در جهان هم هست و رویای بازیگری در سینمای هالیوود را هم به واقعیت تبدیل کرده است.
با او درباره شروع بازیگری و حضور بینالمللی و البته جشنواره یاس گفتوگو کردیم. همایون ارشادی با این همه اعتبار در داخل و خارج از ایران هنوز صمیمی و بیادا اصول و جنتلمن است؛ برخلاف بعضی بازیگرانی که با یک فیلم یا سریال دیگر کمتر کسی را به جا میآورند، حتی خودشان را! با همایون ارشادی که حرف بزنید متوجه خواهید شد که شانس هم لیاقت میخواهد...
در خیلی جاها و بخصوص بازیگری و سینما چیزی هست به اسم شانس؛ قبولش دارید؟
شانس در همه چیز هست و مختص سینما نیست. به نظرم در هر شرایطی شانس باید همراه آدم باشد؛ از شکل زندگی گرفته تا بچه داشتن! اینکه شانس چیست و چرا بعضیها کم دارند یا بعضیها زیاد، نمیدونم بر چه اساسیست.
تعریف خاصی هم ازش ندارم، اما میدانم هست. شاید لطف بیشتریست که بعضی مواقع به کسانی بیشتر از بقیه میرسد. البته باید شایسته شانسی که بهت رو آورده باشی.
خیلی وقتها شده بعضیها شانسآوردندد، اما ازش استفاده نکردندد یا برای ادامه راه باز هم منتظر شانس بودند و شانس هم هر دقیقه که سراغ آدم نمیاید. همه آدمها در مواقعی شانس بهشان رو میآورد؛ بعضیها درست استفاده میکنند و قدرش را میدانند.
دلچسبتر از شانس، شانس اول است! مثل اینکه کسی معماری خوانده باشد و یکهو کیارستمی بیاید سراغش!
بله این کاملا شانس است. در هر حرفهای اگر بخواهی وارد شوی مقداری شانس را باید کنار معلومات و دانش داشته باشی. بعد از آن همه چیز برمیگردد به تبحری که توی کار داری.
برای شروع بازیگری شانس آوردم، برای بازیگری در فیلمهای بید المللی هم شانس آوردم، اما فراموش نکنیم که قدر شانسم را میدانستم وگرنه به تجربههای بعدی منجر نمیشد. همیشه آدم نمیتواند با شانس ادامه بدهد.
خیلی جاها شنیدیم که همایون ارشادی و پیمان معادی شانس داشتند که توانستند به فضای بازیگری بینالمللی راه پیدا کنند...
ما وقتی هم وارد سینمای ایران شدیم شانس آوردیم! اینکه آقای معادی شانس آورد و در فیلم اصغر فرهادی فرصت بازی پیدا کرد و فیلم هم در جشنواره های خارجی دیده شد؛ اما بعدش چه؟ خودش تلاش کرده و از شانسش مواظبت کرده است.
معادی بخشی از «جدایی نادر از سیمین» است و فیلم شایستگی داشته که رفته بالا. ادامه راه دست پیمان معادی است. اینکه میگویند الکی توانستند راه پیدا کنند یعنی چه؟ یعنی کارگردانهایی که ما را انتخاب کردند الکی آمدند سراغ ما؟
من به عمرم آلخاندرو آمنابار را ندیده بودم، ولی وقتی این آدم شخصا به من نامه مینویسد و خواهش میکند که نقشی را که قبلا بهت دادیم یک خرده سنش رفته بالا و بیا یک نقش دیگر توی فیلم بازی کن، الکی نیست.
آنها دنبال ما میایند، ما که سراغ آنها نمیرویم. در ایران میرویم دنبال هم و رفاقت میکنیم، اما آنجا که رفاقت توی کار معنی ندارد. کارگردانها برای انتخاب بازیگر از طریق «کَست ایجنت» عمل می کنند و آنها هم فیلمهای بازیگرها را دیدهاند. مثلا برای فیلم «بادباکباز» فیلم «طعم گیلاس» را به کارگردان نشان داده بودند.
خب اگر در فیلم کارگردان جهانی مثل کیارستمی بازی نکرده بودید، این اعتماد هم شکل نمیگرفت. مسلما ایجنتها فیلمهای اعتباری را رصد میکنند.
بله، منکر شانس نشدم، اما اگر بد بازی کرده بودم که سراغم نمیآمدند. وقتی من را صدا زدند که یکراست سر فیلمبرداری نبردند، ازم تست گرفتند و من توانستم مجابشان کنم. اینجا دیگر شانس دخیل نیست. ما حسادتمان در سینمای ایران در حد اعلاست!
من در هیچ جای دنیا این اندازه حسادت ندیدم. در ایران فرقی نمیکند مرد باشی یا زن، همه به هم حسادت میکنند و میخواهند بگویند موفقیت طرف اتفاقی بوده، چون اید موفقیت دیگران برایشان رنجآورست.
این معنی ندارد که من شش تا شانس پشت سر هم آورده باشم و یکی اصلا شانس سراغش نرفته باشد! اصلا اینکه مدام میگویند من و پیمان معادی شانس آوردیم درست، اما بعدش چه؟ البته من راجع به خودم میگویم و درباره این موضوع باید بروید از آقای معادی هم بپرسید.
خب همین که پیمان معادی یا همایون ارشادی به پست این کارگردانها بخوردند خودش سکوی پرتاب است، مثل راه صدساله را یک شبه رفتن. آدم مستعد کم نداریم که این شانس تا آخر عمر هم سراغشان نمیآید.
خیلیها با آقای کیارستمی کار کردند و نتوانستند جلوتر بروند. آنها هم شانس آوردند، چرا نتوانستند ادامه بدهند؟ خیلیها شایستگی شان از من بیشتر است و استعداد دارند ولی شانس اول برایشان پیش نیامد. حالا نمیدانم بعد از تجربه کار با کیارستمی تلاش من بوده یا هر چیز که بالاخره ادامه پیدا کرد.
شانس شما از این نظر ویژه بوده که در عالم سینما نبودید؛ معماری خواندید و براساس اتفاق به کیارستمی معرفی شدید. مطمئنا به بازیگری فکر نکرده بودید.
اصلا. من زمان دانشجویی دوست داشتم خواننده شوم.
وقتی با ذهن خالی وارد دنیای بازیگری شدید، نترسیدید از پس این کار برنیایید؟
نه راستش نترسیدم! آقای کیارستمی همیشه می گفت اصلا جلوی دوریبن ترس نداری. میگفت با دوربین راحت تر میشود باهات کار کرد تا بدون دوربین. من اگر صد نفر هم پشت دوربین باشند استرس نمیگیرم، فقط دوربین را میبینم.
به هر حال جلوی دوربین کیارستمی بودن ترس دارد!
من چون نابازیگر بودم نگرانی نداشتم. اولین سوالم از آقای کیارستمی این بود که چرا من را انتخاب کردی؟ گفت اگر تو بد بازی کنی تقصیر من است نه تو! با این حرفش دلگرمی عجیبی بهم داد. چون نابازیگر بودم کلا نمیدانستم چه خبر است و بعدا متوجه شدم که قضیه از چه قرار است!
در تجربه اول در جریان کاری که قبولش کرده بودم، نبودم. اولش فکر میکردم سینما این است که همه تو را نگاه کنند و تو هم جلوی دوربین کارهایی که ازت خواستند را انجام بدهی... اما الان شرایط فرق کرده. هیچ وقت نمی پرسم لنز دوربین چند است؟ درست مثل تئاتر سعی میکنم از نوک پام تا سرم بازی داشته باشد.
شما جلوی دوربین کارگردان مطرحی مثل آلخاندرو آمنابار بودید؛ فرقی بین پشت صحنه فیلم در ایران و خارج از ایران هست؟
فرق چندانی ندارد، اینکه فکر کنیم ایرانی نیستند پس کارشان فرق دارد اینطور نیست. این کارگردانها از کشورهای مختلف امدند و هر کسی خصلتهایی دارد، اما در کل یک جورند.
مشکل من با کارگردانهای خارجی فقط نبود زبان مشترک بود. همیشه گفتم کارگردانها و بازیگرهای ما قابلیت زیادی دارند و چیزی کم ندارند. اگر تفاوتی وجود داشته باشد به کلیت مسیر تولید برمی گردد نه توان کارگردانها.
غیر از شانس در اولین حضور سینمایی، یک شانس دیگر هم دارید، چهره شما طوریست که بهش میگویند بازیگر روشنفکر!
والا قیافهام این شکلیست، ولی اصلا روشنفکر نیستم! کسی تا حالا به خودم نگفته، اما توی مجلهها و نشریات خواندم. خاطرم هست اوایل که آقای مسعود رایگان بازی می کرد همه جا می نوشتند یک بازیگر روشنفکر آمده و رقیب ارشادی شده!
من اوایل کارم فیلمهای روشنفکری بازی میکردم، اما بعدا برای اینکه به خودم ثابت کنم میتوانم از پس نقشهای دیگر هم بربیایم، ژانر عوض کردم. نقش آدمکش و دزد و کمدی هم بازی کردم. البته هنوز فکر نمیکنم بازیگر باشم، من همیشه شاگردم!
در دوره قبل داور بخش بینالملل جشنواره یاس بودید. به نظرتان این جشنواره در مسیرش رو به پیشرفت است؟
فکر میکنم این جشنواره رو به رشد است. اینکه دنبال لزوم برگزاری این جشنواره باشیم غلط است. برگزاری بعضی اتفاقها برای بهتر شدن است وگرنه لزومی ندارد. یاس فستیوال نوپاییست که امسال تازه سه ساله شده و برای اینکه بتواند خودش را به مردم بشناساند وقت لازم دارد.
همین مصاحبه و خبرهایی که شماها میدهید تاثیرگذار است و مردم میخوانند و میفهمند همچو جشنوارهای هم هست. همین رابطه نزدیک مردم و هنرمندان خیلی جالب است. مردم هنرمند محبوبشان را میبینند و باهاش حرف میزنند و عکس میگیرند. ارتباط نزدیک و صمیمانه مردم با هنرمندان و اهالی سینما خیلی جذاب است.
ولی قبول کنید چهرهتان روشنفکرانه است!
من تقصیری ندارم (می خندد) من بازیگرم و اگر بهم نقش روشنفکری بدهند، به قیافهام بیشتر میخورد. ولی باور کنید روشنفکر نیستم. این تصور خیلی بد است
چرا بد است؟
چون دیگر بهم نقش طنز نمیدهند و میگویند به چهرهاش نمیخورد!
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]