واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: شیوا اردویی، بازیگر تئاتر
شیفته تئاترم چون شبیه زندگیست
تاریخ انتشار : دوشنبه 20 مهر 1394 ساعت 11:00 | شماره خبر : 2127029600395163772 تعداد بازدید: 4
پ پ
شیوا اردویی، متولد 1356 و کارشناسی ادبیات انگلیسی دارد و دوره بازیگری را زیر نظر رویا تیموریان در آموزشگاه رسام هنر گذرانده است. با این هنرمند که کارنامه پرباری در زمینه بازیگری تئاتر و سینما و تلویزیون و کارگردانی تئاتر دارد، درباره بسیاری از مواردی که تئاتر مبتلا به آن است، گفتوگو کردیم.
در کارنامه این بازیگر، بازی در نمایشهای شمس (امیر دژاکام)، هرا (نصرالله قادری)، تلخ بازی قمر در عقرب (شهره لرستانی)، بلبل سرگشته (سهیلا فلاح)، دختر گلفروش (دکتر پروانه مژده)، دلدار (ساقی عقیلی) و بازی در فیلم تکیه بر دیوار نمناک (غلامحسین دولتآبادی - آراز باراسقیان)، فیلم کوتاه آواز ماه (فرحناز شریفی)، فیلم سینمایی دم صبح (حمید رحمانی) سریال حلقه سبز (ابراهیم حاتمیکیا) و سریال صدایم کن (مسعود نوابی) دیده میشود. وقتی به بازی در نمایشی دعوت میشوید، چه مواردی را مبنای انتخاب قرار میدهید؟ به نظرم قطعا برای هر بازیگری ابتدا متن و نقش اهمیت بیشتری دارد و بعدتر به توانایی کارگردان و نوع نگاهش به متن و روش کاری او میرسیم. سالن نمایش با این شرایط حاکم بر نمایش واقعا خیلی نمیتواند تاثیرگذار باشد. برای تجربه ایفای یک نقش خوب و چالشبرانگیز میشود خیلی مرارتها را تحمل کرد و گذشت. معمولا چه چیز در نقشهایی که انتخاب میکنید برایتان جذابیت دارد؟ در عرصه بازیگری ایران خیلی سخت میشود به عنوان بازیگر، حق انتخاب داشت. البته من به دلیل اینکه در دانشگاه، ادبیات انگلیسی خواندم و در این سالها شغلام تدریس انگلیسی بوده، خیلی با فاصلههای طولانی کار کردم و تا جایی که توانستم سعی کردم نقشی را بازی کنم که دوست دارم. اما مگر چقدر میشود به عنوان بازیگر از فضا دور ماند و تحمل کرد. اصلا خود این دیر به دیر آمدن در فضا ممکن است به کیفیت کار بازیگر لطمه بزند. میگویند کار نیکو کردن از پر کردن است و بازیگری به تمرین مداوم و حضور مداوم روی صحنه بسیار نیاز دارد. از اینها که بگذریم من عاشق نقشهایی هستم که در بستر آرام قصه، طوفان درست میکنند. آدمهایی که کمتر میشود واکنش بعدیشان را حدس زد و البته همیشه وسوسه بازی کردن در نقش آدمهای واقعی که زنده هستند یا نیستند ولی به نوعی شخصیت تاریخی معاصر محسوب میشوند را در دل دارم. برای ایفای یک نقش، چقدر مطالعه میکنید و چطور خودتان را با یک شخصیت وفق میدهید؟ خوب این به نقش و چگونگی نزدیک شدن به آن بستگی دارد، اما عموما باید نویسنده را خوب شناخت. تحلیل متن و رسیدن به یک نگاه مشترک با کارگردان برای من، در مرحله بعدی قرار دارد. در طول تمرینات سعی میکنم خودم را از لحاظ ذهنی در موقعیت نقش قرار بدهم و به عاداتی که ممکن است داشته باشد برسم و همین طور روی جزئیات نقش تفکر و تمرین کنم. البته همه اینها در شیوههای مختلف اجرایی و در مورد روش کار هر کارگردانی متفاوت است. به طور مثال در بازتولید نمایش «وانیک» ما با روش کارگاهی پیش رفتیم و آقای سلیمی دست ما را به عنوان بازیگر بسیار باز گذاشته بود که در طول تمرینات هر آنچه را به ذهنمان میرسد بیرون بریزیم و در نهایت ایشان بخشهایی را که احساس میکرد درست است تایید میکرد و به این ترتیب شخصیتها جان میگرفتند. و چه چیزی در کلیشهای شدن، نقش دارد؟ به نظرم اگر هر بازیگری سعی کند نقش را از فیلتر ذهنی خود بگذراند و بازی کند و سعی نکند شبیه کسی باشد تا حدودی از کلیشه فاصله گرفته است. ضمن اینکه بازیگر باید در روند انتخاب و نحوه اجرای نقشهای شبیه به هم دقت کند، اما مهمتر از همه این است کهای کاش کارگردانها برای انتخاب بازیگر برای به طور مثال همه نقشهای دیوانه تنها به یک نفر که روزی یک دیوانه را خوب بازی کرده فکر نمیکردند. در شرایط تئاتر امروز بازیگر تا چه اندازه امکان انتخاب درست دارد؟ همان طور که پیشتر گفتم امروزه در تئاتر ایران انتخاب واقعا فقط برای تعداد اندکی آن هم نه خیلی زیاد ممکن است. چون اینقدر محدودیت در فضای اجرایی و متن خوب و کارگردان خوب وجود دارد که یک بازیگر حرفهای که تنها منبع درآمدش بازیگری است رسما اگر بخواهد انتخاب کند باید قید زندگی را بزند. این موضوع همینقدر تلخ است که به عنوان بازیگر از دایره فرصتهایی که داری مجبوری انتخاب کنی و این در حالی است که این شغل با روح بازیگر روبهروست و کار کردن از سر اجبار و عادت میتواند ضربههای روحی شدیدی به بازیگر بزند. با شرایط خصوصیسازی تئاتر این وضعیت روز به روز بدتر هم شده است. چون تعدادی بازیگر محدود مدام از کاری به کار دیگر خود را تکرار میکنند و عدهای دیگر فراموش میشوند و فرصتی نمییابند. من اینها را با پوست و خون تمام این سالها لمس کردهام. بخصوص برای کارگردانی واقعا محدودیت داشتم و باید بازیگرانی انتخاب میکردم که چهره باشند تا تهیهکننده آسیب نبیند. این البته به معنی نفی توانایی بازیگران چهره نیست این نقدی است که من به فضای کلی دارم. فضایی که خیلی از بازیگران با استعداد را منزوی کرده و بازیگران متوسط را به روی صحنه نگاه داشته است. کمی درباره اوضاع احوال این روزهای تئاتر به عنوان کسی که در این عرصه فعال هستید بگویید. به نظر شما این روزها فعالیت در زمینه نمایش، به نسبت قبل، تغییری کرده است؟ با به وجود آمدن سالنهای خصوصی تعداد بیشتری شانس حضور در صحنه را پیدا کردهاند و این خوب است. ولی چیزی که مرا نگران میکند ترس هنرمندان از برنگشتن سرمایه تهیهکنندهها و سرمایهگذاران است که به نظرم ترسی منطقی هم هست، اما ناخودآگاه کارگردانها را مجبور میکند که در سطح سلیقه عوام کار کنند و به نوعی از تجربه و ساختارشکنی ترس داشته باشند. در صورتی که تئاتر همواره و در همه جای دنیا مکانی بوده است برای تفکر و اهالی تئاتر وظیفه بالا بردن سطح سلیقه تماشاگر و به تفکر واداشتن آنها را دارند. اینکه هنرمند خود را با نیاز جامعه همسو بداند خوب است، اما هنرمند همیشه باید یک قدم جلوتر از اجتماع خود حرکت کند و این برای کسی که غم نان دارد میسر نیست. در ضمن اینکه این موضوع فضا را برای عدهای که متمول هستند و تئاتر دغدغه جدیشان نیست باز میکند تا در این عرصه با نگاه تاجرمآبانه فعالیت کنند و پیکره نحیف تئاتر را هر روز از روز قبل مجروحتر بکنند. مهمترین ویژگی یک تئاتر خوب از نظر شما چیست. متن؟ کارگردان؟ بازیگر؟ به بیان دیگر مهمترین عنصری که موجب میشود یک نمایش از دید شما از سایر نمایشها متمایز شود، چیست؟ من از آن دسته آدمهایی هستم که تعصب خاصی بر یک سبک هنری خاص ندارم. همانقدر که از دیدن یک تئاتر مستند لذت میبرم یک نمایش کلاسیک نیز مرا جذب میکند. تا جایی که بتوانم سعی میکنم هنگام دیدن تئاتر از نگاه کارشناسانه فاصله بگیرم و خیلی غریزی و کودکانه با هر اثری برخورد کنم. خیلی ازبازیگران هستند که بیشتر عاشق روی صحنه بودن هستند تا تماشای یک نمایش، اما من هر دو را به یک اندازه دوست دارم. به عنوان تماشاچی نور که میرود همیشه نفسم حبس میشود و شوری در دلم احساس میکنم. خودم را به لحظه میسپارم و با نمایش میروم. نمایشی که مرا با خود ببرد یک اتفاق درست است و اگر نه حتما چیزی کم بوده. چه چیز تئاتر برایتان جذابیت دارد؟ تمام آن چیزی که مرا شیفته تئاتر میکند شبیه بودن آن به زندگیست. زندگیای که هر لحظهاش با لحظه بعدی فرق میکند و هیچ لحظهای قابل برگشت نیست. زنده و جاری. اشکی که شخصیت ورا، شبی در پایان نمایش وانیک میریزد هرگز شبیه شب دیگر نیست. نمیتواند باشد. تئاتر مثل زندگی است. جریان دارد. وجود دارد. کامل و غنی و بعد مثل قطرههای آب از لابهلای انگشتان آدم میچکد. من این حس را با هیچ چیزی عوض نمیکنم. این آیینی که خود زندگیست. بازی کردن یک نقش، در شبهای متوالی، ملال آور نیست؟ به هیچ وجه. به دلیل اینکه بازیگر صحنه همیشه هر شب جزئیاتی و حالی جدید را در نقش پیدا میکند. چیزی شبیه یک کشف مستمر. یک سفر اعجابانگیز که تمام هم نمیشود. مگر روزی که بازیگر روحاَ از نقش جدا شود. شما تجربه کارگردانی تئاتر هم دارید. مهمترین دغدغه شما بازیگری است یا کارگردانی؟ چرا؟ برای من بازیگری یک عشق شخصی و یک ماجراجویی تمامنشدنی است که دوست ندارم با بازی کردن در هر نقشی و به هر قیمتی این حس را مخدوش کنم ولی کارگردانی برایم بسیار جدی و مهم است. عرصه کارگردانی جایی است که من میتوانم جهان ذهنی خودم را به دنیا نشان بدهم و با همنوعانم حرف بزنم. این خیلی خیلی بزرگ است برای من. اعظم حسن تقی ـ مهرداد نصرتی / قاب کوچک
تاریخ انتشار :
دوشنبه 20 مهر 1394
ساعت 11:00
|
شماره خبر :
2127029600395163772
تعداد بازدید:
4
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]