واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با بهاره رهنما، بازیگر شناخته شده تئاتر، سینما و تلویزیون
خنده راز زندگی است
تاریخ انتشار : شنبه 18 مهر 1394 ساعت 10:09 | شماره خبر : 2125514002084254439 تعداد بازدید: 4
پ پ
داستان مینویسد، شعر میگوید. قرار است به زودی دکلمه کتاب شعرش هم منتشر شود. در کارهای خیریه دستی دارد، ازجمله اینکه سفیر کودکان کار است و سفیر کودکان بیمار و هموفیلی. بهاره رهنما، هم بازیگر سینماست و هم تئاتر و تلویزیون.
اولین بار با فیلم افعی به سینما آمد. سپس با همسرش پیمان قاسمخانی در فیلم عاشقانه بازی کرد. او سال 80 بازی در یک فیلم کمدی نان و عشق و موتور هزار را تجربه کرد که میگوید این فیلم کاریکاتوری از زندگی خودش است. خودتان را تعریف کنید. یک آدم پرشور، پرانرژی و کمی عجیب. حسی که به اسم فامیل خود دارید؟ دوستش دارم چون همه ما نیاز داریم یک جاهایی راه نشانمان داده شود. ملت را راهنمایی میکنید؟ خودم را در این حد نمیدانم، اما اگر در این زمینه کاری از من برآید حتما. چه شد بازیگر شدید؟ فکر میکنم قرار بود از اول بازیگر شوم آنقدر که کار برایم جدی بود، فقط در مسیرش قرار گرفتم. سینما یا تئاتر؟ تئاتر. اولین بار که بازی کردید؟ 17 سالگی. خنده؟ راز زندگی است. کمدی یا جدی؟ هر کدام طعم خودش را دارد. این که میگویند کمدینها افسردهاند؟ نه بابا این طوریها هم نیست. شما خودتان افسردهاید؟ نه اصلا. این که میگویند دنیا را سخت نگیر؟ من سخت نمیگیرم. به خندهدرمانی هم اعتقاد دارید؟ بله، خیلی. شده تا به حال اشک کسی را در بیاورید؟ قطعا بدون این که بخواهم این اتفاق افتاده است. وقتی «نان، عشق، موتور هزار» را میشنوید چه خاطراتی برایتان زنده میشود؟ بیست و چند سالگی... آن روزها قرار بود ستاره شوید؟ (با خنده) من اصولا قرار بوده ستاره شوم، اما راجع به این موضوع فکر نکردم. با آن بهاره رهنما چقدر فرق کردهاید؟ پختهتر و عمیقتر به مسائل نگاه میکنم. از آنچه گذشت راضی هستید؟ بله من اصلا آدم حسرت نیستم. نویسندهها صاف و سادهاند یا نه؟ نویسندهها آدمهای پیچیدهای هستند برعکس آنچه که به نظر میآیند. بوده نقشی که به شخصیت خودتان نزدیک باشد؟ بله. فیلم نان و عشق و سریال پژمان، هر دو کاریکاتوری از واقعیت من بودند. در سینمای ایران زوج هنری داریم؟ حتما. اگر فضاییها بیایند حاضرید با آنها بروید؟ که بروم فضا؟ نه! پیچیدهترین خصوصیت ایرانیها؟ ریا. چرا دروغ میگوییم؟ از ترس. ما دروغگو هستیم؟ نه لزوما ولی همه آدمهای یک لحظههایی دارند که دروغ گفتهاند. کسی را میشناسید که دروغ نگوید؟ نه. دوست داشتید شهروند چطور شهری بودید؟ شهر ساحلی. اگر همین حالا روی نیمکت روبهروی دریا نشسته بودید چه چیزی به ذهنتان میآمد؟ هر وقت روبهروی دریا هستم همیشه این دعا را میکنم که این انرژی و بزرگی دریا شامل حال من هم بشود. از کدام بازیگر بیشتر یاد گرفتید؟ گوهر خیراندیش و پرویز فنیزاده. اصلا تلویزیون بهتر است یا سینما؟ سینما. اگر پایتان به دنیای بازیگری باز نمیشد، چه کاره میشدید؟ نویسنده. اگر یک پروانه روی شانهتان بنشیند؟ آرزویم را در گوشش میگویم که به گوش خدا برساند. تجربه کردن ناشناختهها؟ اهلش هستم. شده از حاشیهای که برایتان درست کردهاند، عصبانی شوید؟ بله، اما مدتهاست برایم عادی شده است. چرا مسائل خصوصی ستارهها برای مردم مهم است؟ زیرا آنها را قهرمان زندگی خودشان میدانند و ناخودآگاه با آنها همذاتپنداری
میکنند. دوست داشتید هالیوود بودید و یک خانه بزرگ و یک هواپیما داشتید؟ نمیدانم واقعا، اما گفتم که آدم حسرت نیستم. معمولا دوست دارید تعطیلات را چگونه بگذرانید؟ عاشق سفر و طبیعتام. خاطرهانگیزترین سفری که داشتید؟ جنوب اسپانیا. وقتی از کار خسته میشوید؟ موسیقی گوش میکنم. کار را تعطیل میکنید؟ بله گاهی تعطیل میکنم. جایگاه مردم در زندگی شما چیست؟ همیشه یادم است محبوبیتم را از مردم دارم، دوستشان دارم و از آنها یاد میگیرم. نمیترسید یک روز برای مردم زندگی کنید نه خودتان؟ من آدم این قصه نیستم. خیلی برای خودم زندگی میکنم و تمرین کردم که خودم باشم. تفاوت زندگی خصوصی و زندگی کاری یک هنرمند؟ گاهی خیلی است ولی بازیگری بهتر است که زندگی حقیقی و کاریاش به هم نزدیک باشد. دوست دارید در آینده از زندگی شما فیلم بسازند؟ به آن فکر نکردم. اگر ساختند دوست دارید هنرپیشهاش چه کسی باشد؟ از هنرپیشههایی که الان میشناسم... فکر کنم باید از خارج کشور بیاورند! یعنی داخل کشور کسی نمیتواند جای شما بازی کند؟ نه به دلیل این که من فیزیک و صورتم ویژگیهایی دارد که کم است. کودکان کار؟ کاش بشود کاری کرد برای آنها برای آینده کشور. کارتنخوابی؟ برای آنها خیلی دعا میکنم. داشتن یک سقف یعنی امنیت. تا حالا از سرچهارراه فال خریدید؟ بله همیشه میخرم. گل چطور؟ گاهی. دلتان میخواهد در زندگی از چه کسی حلالیت بگیرید؟ مادر و پدرم. اگر بگویند امشب، شب آخر زندگیتان است چه میکنید؟ پریا را میگذارم مقابلم و نگاه و بغلش میکنم. جلوی آینه چه میبینید؟ من معمولا وضوح قلبم را با نگاهم چک میکنم و میفهمم قلبم به من نزدیک است
یا نه. آخرش چه میشود؟ آخرش همیشه آغوش خداست. نورا حسینی - چمدان
تاریخ انتشار :
شنبه 18 مهر 1394
ساعت 10:09
|
شماره خبر :
2125514002084254439
تعداد بازدید:
4
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]