واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه خراسان: کافی - بازنشستگی برایشان پایان زندگی نیست.بازنشستگی برایشان شروع فصل جدیدی است برای لذت بردن از زندگی و در کنار خانواده بودن.وقتی نگاه متفاوتشان به زندگی و حرف های پر از امید و تجربه ای که درگوشم خواندند با خود تکرار می کنم ، نگاهم به زندگی تغییر می کند.دیگر آن ها را پیرمردهای قدیمی که برای گذران وقت به پارک ها پناه می آورند نمی بینم. آن ها دنیایی از تجربه اند که شاید سال هاست فصل جدید و زیبایی از زندگی را آغاز کرده اند.فصلی که مانند دیگر فصول زندگی زیبایی های خودش را دارد و باید از آن لذت برد. بهترین جا برای همنشینی و گپ زدن با بازنشسته ها آن هم در صبح جمعه ای پاییزی، یکی از پارک های محلات است.پیرمردهای دوست داشتنی که بارها بی تفاوت از کنارشان گذشته ایم برای خودشان دنیایی دارند. با روی خوش پذیرایم می شوند.از یک جمع سه نفره تنها یک نفرشان کارمند و بازنشسته شده است.دو نفر دیگر کار آزاد داشته اند و خود را بازنشسته کرده اند.از بازنشستگی و حال و روزشان که می پرسم حاج حسین می گوید: بازنشسته مثل درختی خشک است که نباید به او آب داد.این را از خودم نمی گویم از طرز برخوردها می گویم،از حقوقی که می گیریم و مشکلاتی که دراین سن و سال با آن ها دست و پنجه نرم می کنیم.می گوید 9سالی می شودکه بازنشسته تامین اجتماعی هستم و بعد از سی سال تلاش و درست در زمانی که دور و اطرافم را نوه ها پر کرده اند باید با ماهانه یک میلیون و ششصد هزار تومان حقوق بازنشستگی روزگار سر کنم.به همین خاطر مجبورم با این سن و سال، بازهم کار کنم تا از عهده مخارج زندگی بربیایم.از امکاناتی که دولت در اختیار بازنشسته ها گذاشته که می پرسم با خنده می گوید ما از تمام این امکانات فقط یک کارت منزلت گرفتیم و اول کار هم سی هزار تومان پول دادیم، اما بعد از شش ماه که از آن استفاده کردیم اعتبارش تمام شد.آدم بازنشسته باید شاد باشد و از روزهای باقیمانده زندگی اش به نحو احسن استفاده کند نه اینکه دوباره وارد بازار کار شود .به جمع چهارنفره دیگری می روم.شادند و شوخ طبع، از بین 4نفر دو نفرشان بازنشسته اند و از سال 83تا امروز با حقوق بازنشستگی روزگار می گذرانند.محمد 66ساله است و شوخ طبع ،وقتی از روزگار بازنشستگی می پرسم با خنده می گوید عالی است،حقوقم هم خیلی خوب است و پس انداز هم می کنم.تعجب رفقایش را که می بیند می گوید:همه چیز به نگاه انسان و سبک زندگی اش بستگی دارد.یک زندگی هست که با ماهی یک میلیون تومان هم اداره می شود، اما طوری هم می توان زندگی کردکه ماهانه ده میلیون تومان هم کم باشد.من وقتی بازنشسته شدم شرایطم را قبول کردم و پذیرفتم که با این درآمد باید ادامه بدهم.زندگی چهار فصل دارد و هر فصلی هم زیبایی خاص خودش را دارد.من خودم را با متوسط روبه پایین جامعه مقایسه می کنم و زندگی را راحت می گیرم.به همین خاطر از شرایطم راضی هستم ولی اگر بخواهم خودم را باکسی که آپارتمان متری 20میلیون تومانی می خرد مقایسه کنم کار برایم سخت می شود. همین که سالی دوبار با کانون بازنشسته ها به سفر مشهد و کیش و...می روم خوش هستم و سعی می کنم زندگی را راحت بگیرم.رضا هم 66ساله است و نظری کاملا مخالف محمد دارد. او از بازنشستگی اش ناراضی است و می گوید کار کردن را دوست دارد، اما به دلیل شرایط جسمی اش نمی تواند کار کند.می گوید ماهانه یک میلیون و 570هزار تومان حقوق می گیرد.هیچ منبع درآمد دیگری هم ندارد و وضعیت مالی اش اصلا خوب نیست.می گوید آدم قبل از بازنشستگی باید به فکر دوران پیری باشد و همه چیز را از جامعه انتظار نداشته باشد.کمی آن سوتر زیر سایه درخت بید دو پیرمرد دوست داشتنی نشسته اند.سلام که می کنم با گرمی جواب می دهند وقتی از سن و سالشان می پرسم و اینکه بازنشسته اند یا نه، یکی از آن ها با شوخ طبعی می گوید 50ساله ام.ظاهرش 85سال را نشان می دهد و وقتی می گویم سن و سالتان بیشتر ازاین حرف هاست می گوید دلم 50ساله است.از اوضاع و احوالش می پرسم. می گوید:وضعیت عالی،راحت و آزادم.نه غم دارم نه غصه.می گویم مشکلی ندارید؟می گوید : انسان در درون خود عقل و منطقی دارد که در شرایط سخت اقتصادی خودش را محدود می کند و نمی گذارد فشاری به او بیاید.ساده بگویم، زندگی مثل یک سفره غذاست ، هم می توان سفره ای بزرگ و پر از غذا پهن کرد هم اینکه می توان به سفره ای کوچک و یک نوع غذا اکتفا کرد.ما به همان سفره کوچک قناعت کرده ایم و از زندگی راضی هستیم. از حرف هایش می فهمم که 20سالی است بازنشسته شده است و حالا در کنار دو فرزند و یک نوه اش زندگی می کند.از امکاناتی که برای بازنشسته ها درنظر گرفته اند که می پرسم می گوید: خدا را شکر،ما از کسی طلبکار نیستیم.یک کارت منزلت داده اند تا رفت و آمدمان رایگان باشد، سالی دوبار هم می توانیم با کانون به سفر برویم. وقتی رفیق آقای صفری را خطاب قرار می دهم با لبخند می گوید من برعکس دوست عزیزم که 50سال بیشتر ندارد 81ساله ام و از سال 59تا امروز هم بازنشسته ام.تفاوت من با بقیه این است که وقتی بازنشسته شدم زندگی را تمام شده ندیدم.برای خودم کار و کاسبی راه انداختم، مغازه گرفتم و 28سال کار کردم.حالا به لطف خدا آنقدر دارم که در کنار خانواده ونوه هایم خوش باشم. می گوید ماهانه یک میلیون و 500هزار تومان حقوق بازنشستگی می گیرم. خودم به فکر خودم بودم و بازنشستگی را پایان راه ندیدم.دیروز از این پدر بزرگ ها درس قناعت،آینده نگری و شاد بودن آموختم.درس استفاده از لحظه لحظه های زندگی و روزهایی که دیگر تکرار نمی شوند. مهم ترین نکات وقتی بازنشسته شدم شرایطم را قبول کردم و پذیرفتم که با این درآمد باید ادامه بدهم باید با ماهانه یک میلیون و ششصد هزار تومان حقوق بازنشستگی روزگار سر کنم آدم قبل از بازنشستگی باید به فکر دوران پیری باشد ما به همان سفره کوچک قناعت کرده ایم و از زندگی راضی هستیم
شنبه ، ۱۸مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]