واضح آرشیو وب فارسی:دانا: از دور عکس امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری(مدظله) به چشم می خورد که اطراف آن تمثال مبارک شهدای شهر پروانه وار گرداگرد امام و رهبر خویش حلقه زده اند...به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ یاد شهدا، دل را زنده نگه می دارد و موجب می شود تا در دام دنیا و شهوات و نفسانیات نیفتیم. هفته دفاع مقدس یادآور رشادت ها و دلیرمردیهای مردان بزرگی است که با عشق به امام خمینی(ره) و حرکت در مسیر مکتب اهل بیت(ع) ره به سوی معبود یافتند و در اوج یقین، به خدا رسیدند... به همین منظور و با همت سپاه ناحیه الشتر یادواره ای تحت عنوان «آبروی کوچه ها؛ افتخار محله» در خیابان آیت الله کاشانی شهر الشتر و با حضور جمع کثیری از مردم ولایتمدار این شهرستان، خانواده معظم شهدا و همچنین مسئولین استانی و شهرستانی برگزار شد. نوشتار ذیل روایتی ادبی است از آنچه در این رویداد معنوی اتفاق افتاده است. ...از دور عکس امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری(مدظله) به چشم می خورد که اطراف آن تمثال مبارک شهدای شهر پروانه وار گرداگرد امام و رهبر خویش حلقه زده اند و صدای مداح شهدا که می سراید « سربازهای رهبر، موندن تو راه حیدر... » طنین افکن شده است. کف خیابان با پرچم شیطان بزرگ، آمریکا ورژیم اشغالگر قدس لگدمال رهروان شهدا و مدعوین می شود. چپ و راست خیابان یک مسیر را نشان می دهد؛ مستقیم به سمت جایگاه ولایت. نمایشگاه شهدا،غرفه حجاب، ماکت عملیات ها و تجهیزات رزمندگان گردان پنجم امام حسین(ع) برای بازدید مردمان شهرم در معرض دید قرار گرفته است. یک غرفه هم «جنگ نرم» را از «فارسی وان» و «بی بی سی» و «وی او ای» گرفته تا «فیس بوک» و «لاین» و بازی های مخرب رایانه ای و... را نشان می دهد. شهرم شلوغ است؛ دارم گم می شوم... کوچک و بزرگ، زن و مرد، همه مسیر به من نشان می دهند. مستقیم و غیر مستقیم، دور و نزدیک. گاه از بازار، گاه از مسجد، گاهی پیاده، گاه سواره؛ دارم گم می شوم... یک نفر با تلفن به من مسیر نشان می دهد. دیگری با فضای مجازی، یک نفر با موج ماهواره، دیگری با اعلامیه؛ عجب فضایی! دارم گیج می شوم...! به شهر بر می گردم؛ دنبال عکس شهیدی در دست مادری صبور و آرام راه می افتم. دور و بر مادر شلوغ تر می شود. مردی مسن با پایی که در جبهه جا گذاشته از راه می رسد. زنان و مردان شهر همه جمع می شوند، دیگر گیج نیستم، دارم به خود می آیم. مادر، عکس شهیدش را نشان می دهد ومی گوید: «عکس پسر شهیدم در میان تمثال شهدای کجاست!؟» خواستم عکس دردانه اش را برایش پیدا کنم، در میان جمعیت حرکت کردم به «آبروی کوچه ها، افتخار محله» رسیدم؛ شلوغ است دارم گم می شوم! نه! تا به خود آمدم، خود را درمیان تمثال مبارک شهدا دیدم. این بار خود را پیدا کردم! چه پیدا کردنی... عجب فضایی! رو به سوی تمام شهدا زمزمه کردم: « السلام علیکم ایّهاالشّهدا المؤمنون ». سوی مادر شهید رفتم؛ اشکِ حلقه زده در چشمانم سرازیر شد که « عکس فرزندت را یافتی مادر!؟ ». با لبخندی آرام وصیت نامه فرزندش را از کیف خود بیرون آورد و به من نشان داد؛ آرام گرفتم...! در خاک برفتند ورخ از ما بنهفتند افسوس که در حسرت دیدار بماندیم* *شعر از: حجت الاسلام والمسلمین ارزنده
پنجشنبه ، ۹مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]