واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
گفتوگو با ایوب آقاخانی، کارگردان نمایش «تکههای سنگین سرب» چمران ما، پایش در زمین و سرش درآسمان است ایوب آقاخانی این روزها نمایش «تکههای سنگین سرب» را ـ که برشی از زندگی شهید مصطفی چمران است ـ در سالن چهارسو تئاترشهر روی صحنه برده است. در این نمایش که گوشههایی از زندگی عاشقانه شهید چمران را روایت میکند پیام دهکردی در نقش چمران و عارفه لک در نقش غاده جابر بازی میکنند. با ایوب آقاخانی کارگردان تکههای سنگین سرب گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
از میان شخصیت های بزرگ دوران دفاع مقدس چرا زندگی شهید چمران را دستمایه نمایش تان قرار دادید؟ به من بگویید چه کسی؟ هیچ شخصیتی در جنگ پیچیدگی های چمران را نداشته است و برای من شان دراماتیک شخصیت اهمیت دارد. اگر من در نمایش «کابوس شب نیمه آذر» به زندگی احمد کشوری می پردازم به دلیل پیچیدگی هایی است که در زندگی خانواده اش پس از شهادتش رخ داده. اگر به زندگی و شخصیت چمران می پردازم به این دلیل است که یکی از پیچیده ترین شخصیت های جنگ هشت ساله است. کمتر کسی را می توانیم با این ابعاد پیدا کنیم؛ تحصیلکرده آمریکا، تجربه زندگی در غرب، انسان باسوادی که میان فضای تعریف شده ناسا جایگاه دارد، اما همه اینها را کنار می گذارد و به سراغ اعتقاداتش می رود. به رصد شخصی من هیچ کس این ابعاد شخصیتی را ندارد. به این باور دارم که در تاریخ هشت ساله جنگ ایران و عراق در کمتر شخصیتی تا این اندازه پیچیدگی وجود دارد. جمع سواد، اعتقاد و زندگی عجیب و غریب شخصی در کنار مهارت های رزمی از چمران شخصیتی مشعشع ساخته است. از منظر دراماتیک، جذاب ترین شخصیت ها شخصیت هایی هستند که جمع اضداد را در خودشان دارند و شخصیت هایی پر رمز و راز و سوال هستند. وقتی سمت این شخصیت ها رفته ایم درام های خوش برش تری تحویل داده اند. این همه پیچیدگی به اندازه ای که خودم فکر می کنم با صرف حتی بودجه های میلیاردی در سینما کاویده نشد. شاید دغدغه آن فیلم هم نشان دادن بخشی از شخصیت چمران نبوده است. اشکالی هم ندارد. نمی خواهم آن فیلم را نسبت به این بی توجهی محکوم و متهم کنم و شاید کارگردان قصد داشته آن سه روز ملتهب پاوه را نشان دهد. احساس می کنم نمایش من بعد از تلاشی که برای شناسایی و ارائه اطلاعات مفیدی از این شخصیت پیچیده به مخاطب کرده باز هم جا و راه برای دیگران برای پرداختن به شخصیت چمران باز است. همین طور که اشاره کردید چمران شخصیتی چندبعدی دارد. چرا شما بعد عاشقانه و عاطفی زندگی اش را انتخاب کردید؟ برای این که آدم های دیگری برای پرداختن به ابعاد دیگرش هستند. فکر کردم آدم هایی را که می شناسم هرگز سراغ این ابعاد نمی روند، بنابراین چیزی که روی زمین می ماند این بعد است یا چیزی که در مسیر فکر، علاقه، اعتقادات و سلیقه تئاتری من است این بعد است. مثلا سینما به ابعاد جنگی اش می پردازد و از لحاظ سخت افزاری هم بضاعت بهتری نسبت به تئاتر دارد و چرا خودم را درگیرش کنم. شاید کسانی ابعاد عمیق عقیدتی اش را با درنگ بیشتر و درشت نمایی بهتری نسبت به من بپردازند. وجه انسانی دکتر چمران برایم جذاب تر و مهم تر بود. این وجه بیشتر به سلیقه، نگاه و مسیرِ حرکت تئاتری و هنری ام می آمد. هنوز هم فکر می کنم بهترین انتخاب را کرده ام. آقاخانی: اصرار دارم به همه ثابت شود ژانر جنگ تمام نشده و هنوز می شود کار سالم و شریف کرد. هم وظیفه داریم شخصیت ها و وقایع جنگ را با هر زاویه دیدی برای نسلی که با جنگ فاصله دارد زنده نگه داریم
چمران تکه های سنگین سرب خیلی دست نیافتنی نیست؟ چمرانی که ما نوشتیم پایش در زمین و سرش در آسمان است. در طول تاریخ هشت ساله جنگ، انسان های بزرگی زیست کرده اند که تا به حال برای کنکاش در زندگی شان و روی صحنه بردن زندگی این شخصیت ها تلاشی نشده و تئاتر کشورمان در مواجهه با این شخصیت ها منفعل عمل کرده است. به نظرتان دلیل این انفعال چیست؟ متاسفانه امکانپذیر نبوده هنرمند نگاه خودش را داشته باشد. به این دلیل هنرمند برای پرداختن به تاریخ کشورش صددرصد آزاد نیست. خط قرمزها اصلی ترین دلیل پرهیز هنرمندان از فضاهای مستندگونه تاریخی است. خط قرمزها آن قدر دست و بال مان را می بندد که آرام آرام عطایش را به لقایش می بخشیم. شاید من سرم برای دردسر درد کند، ولی خیلی ها این گونه نیستند و ترجیح می دهند سری که درد نمی کند را دستمال نبندند. وقتی می خواهم به دکتر چمران که شخصیتی ملی و فراجناحی است بپردازم، متوجه می شوم این شخصیت ده ها متولی دارد. فکر می کنید چند نفر در تئاتر ما حوصله سر و کله زدن با همه متولیان را دارند؟ یعنی برای پرداختن به زندگی شخصیتی مثل چمران باید با همه این متولیان هماهنگ کرد؟ آنها چنین توقعی دارند، ولی من چنین کاری نمی کنم. چون چمران برای من است. به عنوان یک ایرانی چمران برای من و تاریخ کشورم است. نوجوانی من در جنگ سوخته و چگونه می شود شخصیت هایش را مصادره کرد. مصطفی چمران برای همه ماست. کسی نمی تواند بگوید برای ایوب آقاخانی نیست و او را مصادره کند. یکی از کسانی که با جنگیدن و شهادت چمران زندگی اش در تهران امنیت پیدا کرده ایوب آقاخانی است. من برای این که جلوی دخالت در فضای هنری کارمان را بگیرم سراغ هیچ نهادی نرفتم. تنها اداره کل هنرهای نمایشی وزارت ارشاد در جریان پژوهش، نگارش و عزم تولید نمایش بود. سراغ هیچ نهادی هم برای حمایت نرفتم. با تمام این توضیحات، جامعه تئاتر نسبت به این ژانر نوعی گارد دارد؟ فکر می کنم تا حدودی حق هم داشته باشند. آن قدر بهشان کار مسموم و سفارشی ایدئولوژیک با استانداردهای ضعیف داده شده که تا می شنوند کسی درباره جنگ کاری ساخته، می گویند حتما او هم یکی از سفارش ها را انجام داده و کارش بد است. من به آنها حق می دهم چون سخت اعتماد می کنند. اصرار دارم به همه ثابت شود ژانر جنگ تمام نشده و هنوز می شود کار سالم و شریف با اصول دراماتیک و ساختارمند کرد. وظیفه ماست شخصیت ها و وقایع جنگ را با هر زاویه دیدی برای نسلی که با جنگ فاصله دارد زنده نگه داریم. شما در کارهایتان دغدغه مسائل تاریخی را هم دارید؟ اصولا دغدغه زندگی کردن در زمانه را دارم. این که چطور آدم از ریشه هایش قطع شود و باز فکر کند هنرمند است. گروه تئاتری «پوشه» به شهادت کارنامه اش فضاهای مختلفی را تجربه کرده، اما هیچ گاه از نگاه اجتماعی معاصرش دست برنداشته است. چه زمانی که درباره رودکی کار کرده، چه زمانی که نمایش های رئالیستی روی صحنه برده و چه وقتی درباره چمران کاری اجرا می کند. فضاهایمان مختلف بوده و خودمان را در یک رابطه زناشویی صرف گیر نینداخته و سعی کرده ایم دائم نسبت به جامعه پیرامون خودمان واکنش داشته باشیم. تکه های سنگین سرب هم جدیدترین واکنش مان به فراموشی های جامعه پیرامون مان است. تکه های سنگین سرب هر چقدر جلوتر می رود، ضرباهنگ سریع تری به خود می گیرد و احساس تماشاگر را بیشتر درگیر می کند. چرا این ریتم را از همان ابتدا برای نمایش در نظر نگرفتید؟ میزانسن کلی نمایش شبیه برخی فیلم های ماندگار تاریخ سینما در دکوپاژ کارگردان هایش است. در بعضی فیلم های خوب تاریخ سینما یک عکس رنگ و رو رفته از یک شخصیت وجود دارد و با حرکت آرام دوربین عکس جان می گیرد و ما وارد داستان می شویم. چیزهایی که در تکه های سنگین سرب می بینید همین منش است. یعنی ما از همان تصویری که مردم در اتوبان می بینند شروع می کنیم و آرام آرام آن قدر به آن نزدیک می شویم که می توانیم او را لمس کنیم. چمران در تکه های سنگین سرب از عکس به گوشت و پوست و استخوان تبدیل می شود. به همان نسبت ریتم و بازی ها تغییر می کند و حتی حس مخاطب، عکس العمل و شناخت مخاطب هم تغییر می کند. او را به تصویر دیگری از چمران می رسانیم و می خواهیم مخاطب با همان تصویر سالن را ترک کند. این تلاش میزانسیک جذابی است که در کارگردانی نمایش رخ داده است. خواسته عمدی این بوده نیمه دوم نمایش پرشتاب تر باشد. با یک فضای کلی شروع می کنیم و هر چه به شخصیت و لایه هایش نزدیک می شویم شتابندگی اثر و تاثیرش بیشتر می شود. در تکه های سنگین سرب پایان و آغاز از هم بی ربط نیست. برای روی صحنه بردن این نمایش از چه منابع پژوهشی و تحقیقی ای استفاده کردید؟ همه کتاب های چاپ شده در ایران درباره شهید چمران را خواندم. حتی بعضی مطالب چاپ نشده را هم خواندم. در عین حال به افرادی که دنیای مشترکی با چمران داشتند، رجوع کردم، اما بیشتر منابعم مکتوب بوده است. فکر می کنم در رابطه با چمران بالغ بر 22 یا 23 جلد کتاب خواندم. یک سال و نیم پژوهش اش طول کشید و سه هفته نگارش اش زمان برد. احمد محمدتبریزی جام جم
 
شنبه 4 مهر 1394 ساعت 05:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]