واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهی به نمایش «شب بخیر جناب کنت»
فقط یک دقیقه برای آرامش خیال
داستان «شب بخیر جناب کنت» تلفیقی از دو فضای رئال و سورئال است و رادی البته به شیوه استادانهای این دو فضا را در کنار مهم نشانده و روایت خود از زندگی، مرگ، امید، عشق، پیری و جوانی را به مخاطب خود ارائه کرده است.
به گزارش خبرگزاری فارس،شب بخیر جناب کنت یکی از معدود نمایشنامه های تک پرده ای زنده یاد اکبر رادی است که با چند ویژگی از سایر آثار این هنرمند متمایز می شود که برخی از آنها از این قرارند: اول: نمایشنامه کم پرسوناژ است، دوم: از فضا و مردم گیلان اثری نیست، سوم: کشمکش نسل جدید و قدیم و میانه در این داستان وجود ندارد، چهارم: جزو معدود آثار کوتاه اکبر رادی است و البته مشترکاتی نیز با سایر نمایشنامه های این نمایشنامه نویس معاصر ایران دارد: حضور پر رنگ نسل قدیم و نقش تعیین کننده ایشان در پیشبرد رخدادها، نوستالژی قوی از خاطرات گذشته و کافه شهرداری و لیموناد و لاله زار که در تقابل با زندگی مدرن و صنعتی امروز دیگر اثری از آثارش باقی نمانده و البته مساله مرگ. داستان شب بخیر جناب کنت تلفیقی از دو فضای رئال و سورئال است و رادی البته به شیوه استادانه ای این دو فضا را در کنار مهم نشانده و روایت خود از زندگی، مرگ، امید، عشق، پیری و جوانی را به مخاطب خود ارائه کرده است. شب بخیر جناب کنت داستان نصراله، خیاط پیر و همسرش است که در انتظار راننده آقای ملکوتی - برای رفتن به عروسی دختر ملکوتی - خاطرات گذشته را مرور میکنند. این دو از اولین لحظه آشنایی تا روز گذشته زمان داستان را با هم مرور میکنند و در نهایت نیز مرگ به سراغ نصراله کنت آمده و او را با خود در سفری به آنسوی دنیا همراه می سازد. مواجهه اکبر رادی با مقوله مرگ نیز در این داستان در نوع خود قابل تامل است. نویسنده در نگاه خود مرگ را نه تنها تلخ و گزنده نمی بیند بلکه به درجه ای از احساس آرامش و قبول این واقعیت از آیه بیست و ششم سوره الرحمن که از زبان نصراله نیز جاری می شود رسیده است که : هر چه بر [زمین] است فانىشونده است که با این مقوله بسیار راحت و البته کمی غافلگیر شونده برخورد کرده و از همین رو به خود اجازه می دهد تا با چنین پیش زمینه ای همراه با طمانینه خاصی حتی به مزاح اندکی با فرشته مرگ بپردازد هر چند که شوخی های متقابل از سوی فرشته مرگ که رادی با هوشمندی خاصی نامش را وحدانی (به معنای یکتا و تنها و آنکه تنهایی گزیند و از مردم دوری کند) انتخاب کرده و او را به سان راننده ای معرفی کرده می بایست طبق وظیفه اش راس ساعت معین برای بردن مسافرش پدیدار شود چندان هم بامزه و دلنشین نباشد اما به هر شکل این هم روی دیگر واقعیت و حقیقتی به نام مرگ است. از همین روست که مخاطب تا دو سوم داستان را در فضایی دلنشین و عاشقانه و نوستالژی گونه سپری می کند و در یک سوم پایانی که مرگ خود را به رخ می کشد نیز تلخی کنترل شده ای را که اتفاقا عاقلانه و عامدانه به کنترل درآمده با این مساله به شکلی منطقی و حتی شاید شیرین مواجه می شود. بیاد بیاوریم بخشی از داستان را که نصراله کنت از مرگ درخواست می کند تا تنها یک دقیقه به او فرصت دهد تا برای آخرین بار همه خاطرات و زندگی و روزمرگی هایش را مرور کند و در انتهای یک دقیقه با آرامش خیال و با طیب خاطر حتی عصایی را که تکیه گاهش بوده برجا می گذارد و خود را به دست مرگ می سپارد. کلام در داستان شب بخیر جناب کنت نیز مانند سایر آثار اکبر رادی بسیار موجز اما تاثیر گذار و پیش برنده است که به نظر می رسد یکی از شاخصه های شخصیت پردازی صحیح، دقیق و قدرتمند کاراکترهای داستانهای اکبر رادی همین قدرت وی در موجز نویسی و البته توجهش به تاثیر گذاری واژه و پرمغز بودن آن است و از همین روست که شخصیتهای داستان شب بخیر جناب کنت نیز همگی پذیرفتنی بوده و کامل هستند به گونه ای که مخاطب در هر سنی می تواند حال، گذشته یا آینده خود را در وجود شخصیتهای این نمایشنامه به نظاره نشسته و با ایشان همذات پنداری کند و از این منظر باید ادعا کرد که نمایشنامه مذکور یکی از آثار بسیار خوب تک پرده ای اکبر رادی است اگرچه معتقدم با همه این توصیفات ، یک سوم پایانی داستان می توانست موجز تر و تاثیرگذار تر باشد. چرا که ورود مرگ در انتهای داستان و نحوه بروز و ظهور و دیالوگهای موجود، به یکباره ضرباهنگ روان قصه را دچار لکنت می کند و اگرچه با همه موارد و دلایلی که می توان برای عمدی و تاکیدی بودن این نوع حضور برشمرد اما شخصا معتقدم حضور کمتر و کم دیالوگ تر چه در بخش متن و چه در بخش اجرا (که به ان نیز می پردازم) می توانست به لحاظ تاثیر گذاری بر مخاطب و همچنین حفظ ضرباهنگ قصه بسیار دلنشین تر باشد. اجرا اما به شدت غافلگیر کننده و هوشمندانه است به ویژه در بخش طراحی صحنه که روزبه حسینی موفق شده بیشترین خلاقیت را به خرج داده و سن کوچک و جمع و جور سالن گوشه را به گونه ای طراحی نماید که در عین سادگی بیشترین تاثیر گذاری بصری و حسی را نزد تماشاگر داشته باشد به ویژه ان صندلی کج شده انتهای صحنه و خط کشی خیابان جلوی صحنه بدون اغراق هوشمندانه ترین بخش طراحی صحنه بوده اند. طراحی لباس پریدخت عابدین نژاد نیز ملهم از فضای داستان به تضاد دو رنگ سیاه و سفید و اشاره میکند که تاکیدی است بر اینکه فاصله چندانی بین سیاهی و سفیدی و غم و شادی وجود ندارد و در یک لحظه غم به شادی و سفید به سیاهی تبدیل می شود و بالعکس. فقط در این بخش تصور می کنم چنانچه لباس فرشته مرگ یکدست سیاه نبود و تلفیقی از دو رنگ سیاه و سفید در طراحی لباس کاراکتر وی صورت می گرفت (اگرچه نشانه های کم رنگی از رنگ سفید در کفشهای وی دیده می شود) تاثیر گذاری کاراکتر و روانشناسی رنگ به ویژه درباره فرشته مرگ بسیار جذابتر از کار در می آمد.موسیقی متن نیز جای کار بیشتری داشت. در اجرای فعلی به نظر می رسد موسیقی صرفا برای خالی نبودن عریضه در ابتدا و انتهای داستان ساخته شده و در طول کار اما چندان بروز و ظهور نداشت. اما جنس متن و نوع شیوه اجرایی این فضا را برای آهنگساز فراهم ساخته بود تا حجم بیشتری از موسیقی در بخش های مختلف داستان وجود داشته باشد که به هر شکل این مهم رخ نداده است. کارگردانی اثر نیز قابل تقدیر است اما معتقدم طراحی حرکت برای کاراکتر مرگ به ویژه در نقطه مرکزی صحنه و به حاشیه راندن طراحی حرکتی دو کاراکتر دیگر و همچنین عدم هدایت دقیق بازیگر نقش مرگ (مجتبی پیرزاده) سبب شده تا تماشاچی شاهد اغراق بسیار زیاد و کنترل نشده در بازی وی باشد که شاید به شکلی ناخود اگاه تماشاچی را به سمت یک فضای هیستریک گونه سوق می داد که البته صحیح نبود و جنس و شیوه بازی این هنرمند به اضافه عدم کنترل صحیح کارگردان و همچنین مسائل مرتبط به متن در این بخش که پیشتر به آن اشاره کردم سبب شده بود تا ضرباهنگ مناسب اجرا که سبب شده تا تماشاگر با اجرایی دلنشین و پذیرفتنی مواجه شود به ناگاه افت کرده و باعث بیرون اندختن و قطع ارتباط حسی مناسب تماشاچی با کلیت اثر شود. بازی دو بازیگر اصلی نمایش (لیلا برخورداری و وحید آقاپور) نیز کاملا در خدمت اثر قرار گرفته بود به ویژه آنکه بدون تردید می بایست وحید آقاپور را برترین بازیگر این نمایش دانست که با بهره گیری کاملا صحیح از بدن، بیان، میمیک و غیره به اضافه طنازی های کلامی اش توانست تماشاگر را با خود همراه سازد لیلا برخورداری نیز اگرچه تلاش فراوانی در بازی خود داشت و به هر حال نقشی را ایفا کرد که شاید سه دهه بیش از سن واقعی وی بود واگرچه حضور پیوسته وی در سریالهای تلویزیونی ،اغراق را در بازی وی زیاد کرده و در نیمه های نمایش نیز کاملا فضای دونفره بازیگری را به بازیگر نقش مقابلش واگذار می کند اما توانست در مجموع نقش را خوب از کار درآورد. به هر شکل به نظر می رسد اجرای نمایش «شب بخیر جناب کنت» به کارگردانی امیر حسین گلنشی هنرمند جوان تئاتر ایران در سالن گوشه فرهنگسرای نیاوران، فارغ از نقاظ ضعف اندکش از جمله آثار آبرومند و قابل اعتنای تئاتر این روزهای ماست. تئاتری که متاسفانه حال خوبی ندارد و بیش از اندازه و به شکل نگران کننده و خطرناکی درگیر گیشه و مسائل ناشی از جذب تماشاگر به هر قیمتی شده است. نویسنده:مصطفی محمودی عضو انجمن منتقدان خانه تئاتر و مدرس دانشگاه. انتهای پیام/
94/06/29 - 10:45
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]