واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت مهمان/
دانشگاه و تخمیر کتاب
نادر عرب در یادداشتی درباره تخریب چاپخانه دانشگاه تهران نوشت: چرا کتاب این یار مهربان در دورانی غریب و زیادی است که باید خمیر و به کارتون تبدیل شود.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، پرداختن بدان در این مجال نیست و جای دیگر بایست بدان پرداخت و شواهد تاریخی هم قید کرد، اما در این یادداشت به خبری میپردازیم که «خبرگزاری فارس» منتشر کرده است و آن اینکه مقامات دانشگاه تهران دستور اکید دادهاند که دستگاههای فعال و غیرفعال چاپخانه دانشگاه هرچه سریعتر به مزایده گذاشته شود و کتابهای باقیمانده خمیر شود و انبار و محل چاپخانه تخریب و جای آن پارک فناوری احداث شود. اینکه چه ضرورتی باعث میشود که چاپخانه و انتشارات که جزو اصلی، چنانچه دانشگاه به معنی حقیقی لفظ موجود باشد، و تفکیکناپذیر آن است باید تخریب شود و جای آن پارک فناوری و کارآفرینی احداث شود بایست برای تنویر افکار عمومی اولیای دانشگاه توضیح محکمهپسند بیان فرمایند و لابّد همچنین توضیح و تبیینی دارند وگرنه بعید است بر دانشگاه که چشم و گوش جامعة سالم است افرادی حاکم باشند که عقل و تدبر بر اعمال و آراء آنها مسلط نباشد و چشم منورشان جز نوک بینی را نبینند. در این یکی دو دهه چند بار در دانشگاه تخمیر کتاب صورت گرفته است که از دید آراء عمومی و مطبوعات پنهان مانده است که این هم جای تأمل دارد که بدان اشاره میگردد. چنانچه جوی سالم و افرادی دلسوز و منصف و اهل پیدا شود راقم سطور میتواند مقداری از روی علّت و سبب این کارهای ناشیانه و اداره کردنهای غیر مسئولانه پرده بردارد که هر از گاهی این اعمال تکرار نشود. 1. پس از آتشسوزی کتابخانة دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران سالهای متمادی صدها هزار مجلد کتاب بصورت فلهای و داخل کارتون در چند طبقه تحتانی کتابخانه مرکزی خاک میخورد، به زیرزمین «ساختمان رشد» نرسیده به پل حافظ روبروی هتل پالاس سابق منتقل و تلنبار شد که لانة موش و گربه و سوسک و دیگر حشرات و حیوانات موذی بود، به چندین کارخانة کارتونسازی اطراف تهران فروخته شد در ظرف بیش از 2 ماه از ساعت ده و یازده شب تا پنج و شش صبح با چندین کامیون حمل زباله ساختمان کتابهای انبار شده بدانجا حمل شد که خمیر شده و کارتون شود که کتابفروشیهای در دانشگاه بو بردند و بعضی از طریق ایادی خود بدانها دست یافتند و تعداد کمی از این کتابها را از نابودی نجات دادند، ولی معالاسف نه امکان جداسازی کتابها بود و نه اجازه دادند، چون بلافاصله شدیداً ممانعت کردند. و طبق اظهارات کتابفروشی ها سودی هم بردند، راقم سطور برای صحت و سقم خبر به یکی از کتابفروشیها رجوع کردم، گفت وقتی ما رسیدیم با کوهی (تازه این یک کارخانه کارتونسازی بوده، کوههای دیگر هم از کتاب در کنار دیگر کارخانه کارتونسازی وجود داشته است) از کتاب مواجه شدیم که در حمل و نقلهای پی در پی آش و لاش شده بودند، ولی عجب کتابهایی بودند، هر کس رسید توانست تعدادی سودی کند، پول شب عیدی خانوادة خود را بدست آورد و من حتی کتاب خطی توی آنها پیدا کردم و یکی را همین دیروز به فلان مبلغ فروختم و یک ردیف قفسه را نشان داد و گفت کتابها بلافاصله به فروش رفت. همین ردیف مانده و همه را روی هم پانصد هزار تومان میفروشم. اضافه کرد بعضی کتابفروشیها مجموعه درست کردند حتی به کتابخانه ملی هم فروختند. همین جا قصه را داشته باشید تا خبر دیگری به اطلاع برسانم. کتابخانه ملی تعدادی کتب چاپهای قدیم با یادداشت اهداء شخصیتهای تاریخی بطور مثال دکتر مصدق و علیاکبر داور و صاحب نسق و ... و مجموعهای روزنامة قدیمی میخرد که مهر کتابخانه مرکزی داشته است با کتابخانه تماس میگیرند و میپرسند شما که روزنامههای قدیمی و نایاب و کتابهای قدیمی و نادر خود را میفروشید، چرا اوّل ما را خبر نمیکنید که مجبور نباشیم دست به دامن دستفروشیهای در دانشگاه بشویم! اولیاء کتابخانه مرکزی اظهار لحیه میکنند نه این خبر صحت ندارد چند کارتون کتاب نفیس و نادر و روزنامههای قدیمی را کارگران در وقت حمل کتابهای وجینی اشتباهی توی ماشین گذاشتهاند و ما قصد چنین کار نداریم. 2. بعد از این جریان دستهای بر کتابخانه مرکزی حاکم شدند که قصد مدرنسازی آن را داشتند و کتاب دیجیتال را بر کتابهای پر گرد و خاک و دود زده ترجیح میدادند، لذا دست به وجین کتابها زدند با این معیار و میزان عوامه و مضحک که ببینند کدام کتابها در طول سال مراجعهکننده کمتری دارد آنها را وجین کنند که بهترین و نادرترین کتابهای کتابخانه مرکزی بدین طریق وجین و تخمیر شد که خود حدیث مفصل دارد، به یکی از آنها اشاره میشود، استادی که عمرش دراز باد حکایت میکرد که کتابهای کلامی و فلسفی قدیمی چاپهای مصر و بیروت در کتابخانه مرکزی بود که در جای دیگر پیدا نمیشد و جدید دائرةالمعارف بزرگ اسلامی نسخة کپی بعضی از آنها را با هزار خون دل تهیه کرده است و من از آنها استفاده میکردم، چندی پیش که به کتابخانه مراجعه کردم کتابدار گفت استاد کتاب درخواستی شما نیست 2 هفته دیگر تشریف بیاورید، 2 هفته بعد رفتم گفت شرمنده یک ماه دیگر و بعد از یک ماه گفت فلان روز، سرانجام خسته شدم یواشکی گفتم خانم چرا من پیرمرد را سرمیدوانید و امروز و فردا میکنید، یواشکی گفت استاد آن کتابها را وجین کردهاند، گفتم: خوب کجا نگهداری میشوند، گفت شرمنده خمیر شدهاند. 3. امروز هم نوبت انتشارات و چاپخانه است. دو سه سال پیش برای خرید کتابی به انتشارات دانشگاه رفتم و همین جا اشاره کنم که انتشارات دانشگاه تهران گرچه کتابفروشی در دانشگاه دارد، پیش از این علاوه بر روبروی دانشگاه در میدان فردوسی هم کتابفروشی داشت، ولی از عهده پخش کتابهای خود هم بر نمیآید، کامیون پشت کامیون در روز روشن کتاب بطور فلهای بار کامیون میکردند. پرسیدم چه خبر است؟ فرمودند برای خمیر است کتابهای بدرد بخور نیست. این هم سؤالی دردناک است که چرا در وضع محاصره اقتصادی و کمبود کاغذ، افراد و هیئتهایی بر کار چاپ و انتشار کتاب ریاست و نظارت دارند که بین کتاب و بدرد بخور و بدرد نخور به عبارت بهتر بین کتاب و خشت خام تمیز نمیدهند. و با گماردن افراد بیسررشتهدار بر امور توقع ورشکست نشدن و شقالقمر هم دارند و این بسیار عجیب است آن هم در دانشگاه، آن هم دانشگاه مادر، فاعتبروا یا اولیالأبصار! چند سال از آن واقع نگذشته که با این مشکلات و کمبود کاغذ باز هم دانشگاه دستور به خمیر کردن 500 عنوان کتاب میدهد و انتشارات و چاپخانه را ویران مینماید و کارمندان آن را به اینجا و آنجا آواره و دربدر میکند. غافل از اینکه یا باید در دانشگاه را ببندند یا مجبور میشوند بعد از مدتی فوت وقت تحمل خسارت جبرانناپذیر دنبال چاپگر و صحاف و ویراستار تایپیست بدوند و نیابند، گذشتگان، یعنی اولیاء امروز را طعن و لعن نمایند. بازار کتاب در حال حاضر با بحران مواجهه است و انتشارات و کتابفروشیها کساد است. خیلیها اگر فقط دنبال پول بودند کتابفروشی خود را میفروختند و پول آن را به بانک میسپردند، سودش بیشتر از درامد کتابفروشی و انتشارات بود، ولی شرف و انسانیت و مردانگی اجازة این کار را نمیدهد. آیا توقع نمیرود، دانشگاه آن هم به اصلاح دانشگاه مادر فکر و اندیشهای کند، و دنبال خروج از بحران و رفع موانع در این خشکسالی نشر و چاپ کتاب باشد (تیراژ کتاب به 150 نسخه رسیده است) یا هنر کند خود را از این تنگنا به سلامت بگذراند، یا هرچند وقت یکبار جشن چندمین سال تأسیس دانشگاه برگزار نمایند وعده دهند، نمیدانم به چه دلیل و مدرک یکی از اولیاء دانشگاه اظهار لحیه و افاده میفرمودند سال آینده میخواهیم یکصد و پنجاهمین؟ سال تأسیس دانشگاه را جشن بگیریم، خدا توفیقشان دهد که باعث مباهات هر ایرانی هستند، ولی چرا پشت پای خود را نمیبینند و به مشکلات و موانع راه علم و دانش التفات ندارند، بیشتر گمان میشود تبلیغات برای تظاهر و خودنمایی است خدا به فریاد ما برسد. به هر صورت دانشگاه قائم به کتاب و کتابخانه و انتشارات است اگر اینها نباشد یا چرخ آنها درست نچرخد، واضح و مبرهن است کار دانشگاه بر موازین و قرارومدار صحیح نیست و عدالت که عبارت است هرکس و هرچیز در جایگاه شایسته خود، در آن حضور ندارد، آنچه غالب است رو و ریا و تظاهر و فریب و تعارف و تشریفات است که اگر مسأله بدانها ختم شود، نه اینکه مفید نیست، بلکه صد البته مضرّ است و باعث غفلت از مسائل و مشکلات اصلی و اساسی است. در دانشگاه و مؤسسات فرهنگی و به طریق اولی در جامعه نمیتوان مسابقه پول درآوردن برپا کرد، چرا که مردمان هرچه در این وادی بیشتر روند به قابلیت روحی و اخلاقی بیاعتناتر میگردند. مگر نه این است که فضیلت و ثروت در دو کفة ترازو قرار دارند و هرچه کفهای پایینتر رود و بچربد، کفة دیگر به بالا میگراید. افلاطون الهی گفت فساد و تباهی از طریق کیسههای زر و سیم وارد جامعه میشود. چرا دانشگاه امروز مظهر فساد و تباهی شده است. یادداشت از نادر عرب انتهای پیام/و
94/06/18 - 15:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]