واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: با این جذابیتها اما تمایل متظاهرانه سریال مانند بسیاری از سریالهای ایرانی به تجملات و زندگی لوكس با این پسزمینه منفی كه آدمهای متعلق به این خانه وزندگیها منفی و... درباره سریال تاوانچهره پژمان بازغی با آن گریم متفاوت و البته جذاب شاید كافی بود تا در همان ابتدا نظر بسیاری از مخاطبان متوجه تاوان شود. عنوان فیلم با پیشفرضهایی كه در ذهن تماشاگر ایجاد میكند نیز در این كنجكاوی بیتاثیر نبود، اما بیش از اینها باید به ریتم تند سریال اشاره كرد كه با حادثهای ـ معمایی بودن قصه تناسب داشت و با تعلیقهای معنایی و روایی كه هر قسمت ایجاد میكرد میتوانست انگیزه تعقیب سریال را در مخاطب ایجاد كند. بدون لحاظ كردن ضعف و قوتهای قصه و این كه از حیث دراماتیكی تا چه حد میتوان به این مجموعه دل بست همین شمایل ظاهری و فرم سریال هم دستكم میتوانست دلایل كافی برای جذب مخاطب فراهم كند و این خود امتیاز كمی نیست. چند وقت پیش كارگردان باغ شیشهای گفته بود كه موتور این سریال از قسمت پانزدهم به بعد روشن میشود! خدا را شكر حداقل موتور این سریال دارای نقص فنی نبود و با ایجاد تعلیقهای منطقی و جذابیتهای بصری توانست در آغاز، جلب نظر كند. اگرچه تاوان به معنای متداول خود یك اثر پلیسی نیست، اما با تكیه بر ریتم تند و قصه پرماجرای خود توانست فضای یك قصه پلیسی را ترسیم كند كه مخاطب باید مدام درباره آن پیشفرض بسازد و گره گشایی كند و البته با رمزگشایی خود در میانه كار هم ذهنیت مخاطب را به هم بزند و هم بر گره داستان گره دیگری بیفزاید. تا اینجای كار زنده بودن مرجان توانست تعلیق میانی كار را به درستی خلق كرده و قصه را از یكنواختی و یك سطح بودن نجات دهد. قبل از اینكه به ماهیت و كیفیت این قصه و شیوه روایت آن بپردازم خوب است تا به یكی دیگر از دلایل جذابیت صوری سریال هم اشاره كنم و آن هم تمهیداتی است كه كارگردان در استفاده از فضای قصه و انتخاب لوكیشن داشته است. در واقع موقعیت بیرونی قصه در دو فضای شهری و طبیعی رخ میدهد و حركات رفت و برگشتی قصه به این دو موقعیت متفاوت هم دارای جذابیتهای بصری و زیباییشناسی خاص خود است و هم اینكه با ایجاد تنوع و تعدد در سكانسها به ریتم تند قصه كمك كرده و از این كنتراست بصری به نفع جذابیت بیشتر داستان استفاده میكند. بویژه قاب بندیهای دوربین در صحنههای مربوط به شمال بر زیباییشناسی تصویری آن افزوده است. در كنار این صورتبندی ظاهری، روایت موازی قصه با استفاده از داستانكهای مرتبط با درام اصلی نیز در تناسب ضرباهنگ كار با تعلیقهای قصه موثر بوده است. كارگردان سعی كرده با تقسیمبندی متوازن بین این داستانكها و زوایای مختلف خط اصلی قصه، رنگآمیزی بیشتری به این مجموعه داشته و به نقطه تعادل بین فرم و محتوای برسد. باید منتظر و امیدوار بود این تعادل تا آخر سریال حفظ شود و انسجام خود را از دست ندهد. از حیث بازیگری نیز شاهحسینی به سه نسل از بازیگران توجه كرده تا طیف مخاطبان خود را از این حیث وسعت ببخشد، اما در این میان بازی رضا رویگری بیش از دیگران جلب توجه میكند. اگرچه موقعیت او به همان پرسوناژ به كجا چنین شتابان شباهت دارد، اما جنس بازی او خیلی به بازیش در فیلم بوتیك نزدیك است. رویگری بویژه در سالهای اخیر نشان داد كه این تیپولوژی خاص از آدمها را كه در پول و فساد غرقند و رفتارشناسی چندشآوری هم دارند بهدرستی به نمایش میگذارد و اساسا بازیگر توانمندی است كه بخشی از این توانایی در ایفای نقشهای منفی و پرخاشگر و در عین حال رند و باهوش را میتوان علاوه بر بوتیك در فیلم پشت در خبری نیست هم سراغ گرفت كه در جشنواره اخیر به نمایش درآمد. با این جذابیتها اما تمایل متظاهرانه سریال مانند بسیاری از سریالهای ایرانی به تجملات و زندگی لوكس با این پسزمینه منفی كه آدمهای متعلق به این خانه وزندگیها منفی و پلید هستند در جای خود آزاردهنده است. تاوان از حیث محتوایی و قصه تلاش كرده است تا به لایههای درونی روابط عاطفی ـ انسانی در طبقه متوسط شهری برود و بخشی از آسیبشناسی این مناسبات را بازنمایی كند. این قصه، اما واجد یك موقعیت چند لایه و پیچیدهای است كه محوریت آن هم حول شخصیت مرجان با بازی مینا لاكانی میچرخد. در این موقعیت معمایی كه با حادثه و فاجعه هم گره میخورد كارگردان سعی میكند با تكیه بر یك تمهید رازگشایانه هر چقدر كه به جلو میرود در نسبت مردهایی كه با زندگی این زن به نوعی تجربه مشترك داشتهاند از قصه گرهگشایی كرده و پیش برود. به همین خاطر شاید در ابتدا مخاطب نسبت به كیفیت داستان و موقعیت مرجان دچار سردرگمی شود، اما در هر قسمت با عریان شدن واقعیتهای پنهان گویی از چهره كاراكترهای داستان نیز رمزگشایی صورت میگیرد و باز هم در اینجا ممكن است ذهنیت مخاطب بشكند و تعلیقهای تازهتری از راه برسد. این شیوه خوبی برای سریالسازی است. در واقع كارگردان داستان خود را بین چند قسمت تقسیم نمیكند بلكه تعلیقهای آن را به واسطه سریالی بودن فرم دچار قبض و بسط دراماتیكی میكند و از جذابیت و كششی كه در این تعلیقآفرینی ایجاد میشود هم ضرباهنگ مناسبی به ریتم روایت میدهد و هم مخاطب را با قصه خود درگیر میكند و این درگیری ذهنی را با حركت میان گرهافكنی و رازگشایی تداوم میبخشد. خیلی مهم است كه مخاطب نتواند به راحتی خط و ربط قصه را پیشاپیش حدس بزند. هرچند باید منتظر بود و دید كه آیا این تمهید ساختاری و روایی تا پایان مجموعه ادامه پیدا میكند یا نه. تا اینجا كه معلوم نیست بحث خیانت و بیوفایی قهرمان اصلی داستان مطرح است یا رمز و رازهای بیشتر و پیچیدهتری در راه است كه فراتر از ذهنیت مخاطب، قصه دیگری را روایت خواهد كرد. به نظر میرسد كه موقعیت مرجان و بازشناسی شخصیت وی تا حدودی به درازا كشیده و كشدار شده است. این مساله با ریتم تند سریال در تضاد قرار میگیرد و بین روایت و مضمون، فاصله میاندازد. تاوان این روند برای خالق اثر كاهش تدریجی مخاطبان خواهد بود. تا چه شود؟!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 425]