تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس غمى از غم‏هاى دنيا را از مسلمانى برطرف نمايد، خداوند غمى از غم‏هاى روز قي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837992989




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نسازد عشق را کنج سلامت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نسازد عشق را کنج سلامت
نسازد عشق را کنج سلامتشاعر : جامي خوشا رسوايي و کوي ملامتنسازد عشق را کنج سلامتوز اين غوغا بلند، آوازه گرددغم عشق از ملامت تازه گرددبود کاهل‌تنان را تازيانهملامت‌هاي عشق از هر کرانهشود ز آن تازيانه سير او تيزچو باشد مرکب رهرو گران خيزجهاني شد به طعن‌اش بلبل آواززليخا را چو بشکفت آن گل رازملامت را حوالتگاه گشتندزنان مصر از آن آگاه گشتندزبان سرزنش بر وي گشادندبه هر نيک و بدش در پي فتادنددلش مفتون عبراني غلاميکه: شد فارغ ز هر ننگي و ناميز دمسازي و همرازي‌ش دورستعجب‌تر کن غلام از وي نفورستنه گامي مي‌زند با وي به راهينه گاهي مي‌کند در وي نگاهيزند اين از مژه بر ديده مسماربه هر جا آن کشد برقع ز رخساراز آن رو خاطرش را ميل او نيستهمانا پيش چشم او نکو نيستز ما ديگر کجا تنها نشستي؟گر آن دلبر گهي با ما نشستي،فضيحت خواست آن ناراستان رازليخا چون شنيد اين داستان رازنان مصر را آواز کردندروان فرمود جشني ساز کردندهزارش ناز و نعمت در ميانهچه جشني، بزم گاه خسروانهبه ماء الورد عطرآميز کردهبلورين جام‌ها لبريز کردهز مرغ آورده حاضر تا به ماهيدر او از خوردني‌ها هر چه خواهيز لب شکر ز دندان مغز بادامپي حلواش داده نيکوان وامبه خدمت همچو طاووسان خرامانروان هر سو کنيزان و غلامانبه مسندهاي زرکش خوش نشستهپري‌رويان مصري حلقه بستهز هر کار آنچه مي‌شايست کردندز هر خوان آنچه مي‌بايست خوردندزليخا شکرگوياي مدح‌خوانانچو خوان برداشتند از پيش آنانترنج و گزلکي بر دست هر تننهاد از طبع حيلت‌ساز پر فنبه ديگر کف ترنجي شادي‌انگيزبه يک کف گزلکي در کار خود تيزبه بزم نيکويي بالانشينان!بديشان گفت پس کاي نازنينان!به طعن عشق عبراني غلامم؟چرا داريد ازين سان تلخ کاممبدين انديشه کردم رهنمون‌اشاجازت گر بود آرم برون‌اشبجز وي نيست ما را آرزوييهمه گفتند کز هر گفت و گوييپي صفراييان داروي صفراستترنجي کز تو اکنون بر کف ماستنمي‌برد کسي تا او نيايد!بريدن بي‌رخش نيکو نيايدکه: «بگذر سوي ما، اي سرو آزاد!»زليخا دايه را سوي‌اش فرستادچو گل ز افسون او خوش برنيامدبه قول دايه، يوسف درنيامددر آن کاشانه همزانوي او شدبه پاي خود زليخا سوي او شدتمناي دل محنت رسيده!به زاري گفت کاي نور دو ديده!به نوميدي فتاد آخر قرارمز خود کردي نخست اميدوارمشدم رسوا ميان مردم از توفتادم در زبان مردم از توبه نزديک تو بس بي‌اعتبارمگرفتم آن که در چشم تو خوارمز خاتونان مصرم شرمساري!مده زين خواري و بي‌اعتباريدل يوسف به بيرون آمدن نرمشد از انفاس آن افسونگر گرمبرون آمد چو گلزار شکفتهز خلوت خانه ، آن گنج نهفتهز گلزارش گل ديدار چيدند،زنان مصر کن گلزار ديدندزمام اختيار از دستشان رفتبه يک ديدار کار از دستشان رفتتمنا شد ترنج خود بريدن،چو هر يک را در آن ديدار ديدنز دست خود بريدن کرد آغازندانسته ترنج از دست خود بازبر آمد بانگ از ايشان کاين بشر نيست!چو ديدندش که جز والا گهر نيستکز اوي‌ام سرزنش‌ها را نشانهزليخا گفت: «هست اين، آن يگانههمه از عشق اين نازک بدن بودملامت کز شما بر جان من بودبه وصل خويشتن من خواندم او رامراد جان و تن من خواندم او رااميد روزگارم بر نياوردولي او سر به کارم در نياوردازين پس کنج زندان سازمش جاياگر ننهد به کام من دگر پايگذارد عمر در محنت‌گزاري»رسد کارش در آن زندان به خواريز تيغ مهر او کف‌ها بريديدبديشان گفت: «يوسف را چو ديديدبداريد از ملامت کردنم دست!اگر در عشق وي معذوري‌ام هست،درين کارم مددکاري نماييد!»چو ياران از در ياري در آييد!نواي معذرت آغاز کردندهمه چنگ محبت ساز کردندبر آن اقليم، حکم او روان استکه: «يوسف خسرو اقليم جان استجمالش حجت معذوري توستغمش گر مايه‌ي رنجوري توستوز اين نامهرباني شرم بادش!»دل سنگين به مهرت نرم بادش!سخن را در نصيحت داد دادندوز آن پس رو سوي يوسف نهادنددريده پيرهن در نيکنامي!بدو گفتند کاي عمر گرامي!همي کش گه گهي دامن بر اين خاک!زليخا خاک شد در راهت، اي پاک!ز تو چون حاجتي خواهد، روا کن!به دفع حاجتش حجت رها کن!به خواري دوست را از سرکشد پوستحذر کن! ز آنکه چون مضطر شود دوستنهد مادر به زير پاي، فرزندچو از لب بگذرد سيل خطرمندبه روي او در مقصود بگشاي!خدا را، بر وجود خود ببخشاي!که چندانش نمي‌بيني جمالي!!!،وگر باشد تو را از وي ملالينهاني همدم و همراز ما باش!!چو زو ايمن شوي، دمساز ما باش!!سپهر حسن را ماه منيريمکه ما هر يک به خوبي بي‌نظيريمز خجلت لب فروبندد زليخاچو بگشاييم لب‌هاي شکرخازليخا را چه قدر آنجا که ماييم!چنين شيرين و شکرخا که ماييم،پي کام زليخا ياوري شانچو يوسف گوش کرد افسونگري‌شاننه تنها بهر وي، از بهر خود نيز!گذشتن از ره دين و خرد، نيزبگردانيد روي از روي ايشانپريشان شد ز گفت و گوي ايشانکه: «اي حاجت رواي اهل حاجاتبه حق برداشت کف بهر مناجاتانيس خلوت عزلت‌گزينان!پناه پرده‌ي عصمت‌نشينان!مرا زندان به از ديدار اينانعجب درمانده‌ام در کار اينانکه يک دم طلعت اينان ببينم!»به، ار صد سال در زندان نشينم،دعاي او به زندان ساخت‌اش بندچو زندان خواست يوسف از خداوندسوي زندان قضا ننمودي‌اش راهاگر بودي ز فضلش عافيت‌خواهدلي فارغ ز محنت‌هاي زندانبرستي ز آفت آن ناپسندان
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 355]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن