-
نسازد عشق را کنج سلامتشاعر : جامي خوشا رسوايي و کوي ملامتنسازد عشق را کنج سلامتوز اين غوغا بلند، آوازه گرددغم عشق از ملامت تازه گرددبود کاهلتنان را تازيانهملامتهاي عشق از هر کرانهشود ز آن تازيانه سير او تيزچو باشد مرکب رهرو گران خيزجهاني شد به طعناش بلبل آواززليخا را چو بشکفت آن گل رازملامت را حوالتگاه گشتندزنان مصر از آن آگاه گشتندزبان سرزنش بر وي گشادندبه هر نيک و بدش در پي فتادنددلش مفتون عبراني غلاميکه: شد فارغ ز هر ننگي و ناميز دمسازي و همرازيش دورستعجبتر کن غلام از وي نفورستنه گامي