تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):كار خير و صدقه، فقر را مى‏بَرند، بر عمر مى‏افزايند و هفتاد مرگ بد را از صاحب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798976175




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

امکان سنجى پایبندى به مبانى اسلام در جامعه مدرن - بخش دوم مقدس نبودن شکلها و قالبها در اسلام


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: امکان سنجى پایبندى به مبانى اسلام در جامعه مدرن - بخش دوم
مقدس نبودن شکلها و قالبها در اسلام
تعاملات و تهاجمات فرهنگى، جوامع اسلامى را با پدیده نوظهور مدرنیته روبه رو گرداند و معیارهاى اسلامى، به چالش کشیده شد.

خبرگزاری فارس: مقدس نبودن شکلها و قالبها در اسلام



  2ـ4. سکولاریسم این واژه که در لغت به دینزدایى، سکولارسازى و عرفىشدن معنا شده است، عبارت از توجه صرف داشتن به عالم ماده و چشمبرگرفتن از مراتب دیگر وجود است. سکولاریسم به دنیوى شدن اخلاق و توجه به ابعاد و جوانب پست وجود آدمى براى بنا کردن جهان جدید، تعمد دارد. در جهان مدرن سکولار، دین و تربیت دینى، تنها جنبه فردى پیدا مىکند و دچار نسبیت مىگردد» (شمشیرى، 1380، ص 461). روشن است که اصول اسلام با این ویژگى نیز سازگارى ندارد. گرچه سکولاریسم بهمعناى ضد مذهب شدن نیست، اما رقیب و جانشین مذهب است و این معنا، شاید از ضدیت داشتن هم آسیبرسانتر باشد. اسلام براساس اعتقاد به ساحتها و مراتب متکثر هستى شکل گرفته است و یکى از شرایط اولیه ایمان، اعتقاد به وجود عوالم دیگرى که خارج از دسترس حس مىباشند، قلمداد شده است: الم ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِّلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»(بقره: 1ـ3). در این اعتقاد، جهان ماده، بخشى از عالم هستى است؛ متافیزیک و عالم ماوراى طبیعت، مهمترین بنیاد هستىشناختى علوم اسلامى محسوب مىشود و خیر و کمال در این هستىشناسى به عالم ماده محدود نمىشود، بلکه عالم عقلانى را نیز دربر مىگیرد. نیز عوالم مختلف جداى از یکدیگر نبوده و یکدیگر را تحت تأثیر قرار مىدهند: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یکْسِبُون» (اعراف: 96). این نوع نگاه به عالم هستى به هیچوجه با سکولاریسم قابل جمع نیست؛ چراکه در نگاه دینى باید تمامى استنتاجات براساس اعتقاد به خدا، تأثیر او در عالم دنیا و تلاش براى کسب رضایت او صورت پذیرد؛ درحالىکه عقل سکولار را عقلى دانستهاند که در استنتاجات خود وابسته به وجود خدا نباشد (مان، 2005، ص 329). 4ـ3. تعبدگریزى خصوصیت دیگرى که براى مدرنیته ذکر شده است، تعبدگریزى مىباشد. عقل مدرن شاید به دلیل اختلاط حقایق آسمانى با خرافه و افسانه در مسیحیت قرون وسطا یا به هر دلیل دیگر، به راحتى حکم عقل سلیم درباره نیاز انسان به فرامین منجیان الهى را زیر پا مىگذارد و اعتقاد به نیروى غیب و خداوند را برنمىتابد و نیازى به کرنش در برابر او، نمىبیند و خود را رو در روى آموزههاى ادیان و از جمله دین مبین اسلام، قرار مىدهد. مدرنیته با اصالت دادن به علوم تجربى و جایگزین نمودن جهانبینى علمى به جاى جهانبینى دینى و محدود کردن معرفت انسان به معارف مادى و رد تأثیر نیروهاى فوق طبیعى بر زندگى انسان و محوریت انسان و تعریف سعادت او در تنعمات اینجهانى، به مبارزه تمامعیار با مبانى معرفتى نظامعقیدتى و اجتماعى اسلام منجر مىشود. 4ـ4. ساینتیسم ویژگى دیگر دوران مدرنیته، ساینتیسم» است که در فارسى به علمپرستى» یا علمزدگى» ترجمه شده است. طبق این خصوصیت، تنها مرجع کشف حقیقت science یا علم تجربى است. ساینتیسم با منحصر کردن منابع معرفتى انسان به علوم تجربى بشر، راه را بر هرگونه ادراک عقلى، شهودى و دینى مىبندد. ساینتیسم نهتنها گزارههاى غیرحسى را معتبر نمىداند، بلکه اساسا آنها را فاقد معناى معرفتبخش مىشمارد (مصباح، 1378، ص 212). در اندیشه اسلامى، معرفت داراى منابع مختلفى است که شناسایى دقیق این منابع و محدودیتها و ظرفیتهاى هریک از آنها نقش مهمى در افزایش توانمندى علمى انسان دارد. در اسلام، چهار منبع عقل، نقل، حس و شهود معتبر شناخته مىشود. نکته مهمى که در این میان باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که هریک از منابع فوق داراى محدودیتهاى خاص خود بوده و استفاده از هریک از این منابع در غیر مورد خود، موجب اشتباه در اندیشه خواهد شد. براى مثال، کاربرد حس در علوم تجربى بوده و نمىتوان از آن انتظار داشت که در باب معارفى که خارج از حیطه حس قرار دارند، نفیا و اثباتا صحبت کند. نمونه استفاده از حس در امور غیرحسى، ادعاى برخى دانشمندان علوم تجربى است که به دلیل عدم درک خدا توسط حس بشرى، به انکار آن پرداختهاند. هرچند که عقل نخستین منبع معرفتى محسوب شده و معیار ارزشمندى و ارزشگذارى سایر منابع معرفتى محسوب مىشود، اما خود داراى محدودیتهاى خاصى بوده و نمىتواند تمامى مسائل را حل و فصل کند و ازاینرو، در برخى امور حکم به تبعیت از نقل کرده و در برخى دیگر، به تبعیت از حس حکم مىکند. شهود منبعى است که در اختیار همگان نبوده و به علت حساسیت فوقالعاده، استفاده از آن، مستلزم داشتن معیارهاى دقیق و فراوانى مىباشد. استفاده از نقل که به علت دورى از خطا و اشتباه، و همچنین به علت گستردگى محدوده معرفتى، یکى از مهمترین منابع معرفتى در اندیشه اسلامى محسوب مىشود، نیز داراى معیارهاى خاص خود بوده که این معیارها در علوم مختلف اسلامى همچون اصول فقه، رجال، علوم قرآنى و... به بحث گذاشته شده است. اهمّ این معیارها به سنجش صحت استناد به شریعت و صحت دلالى نقل مذکور مىپردازد. تخطى از معیارهاى منابع اندیشه، موجب انحراف در اعتقاد شده و ازاینرو، باید به کارکرد و محدودیتهاى هریک از آنها توجه ویژه نشان داد. تلاش عالمان اسلامى در طول قرون متمادى در تبیین و تنقیح این منابع، به خاطر این مهم بوده است. از سوى دیگر، باید توجه داشت که انگیزه پرداختن به علوم تجربى در نگاه اسلامى متفاوت از این انگیزه در نگاه ساینتیسم است. در نگاه اسلامى، عالم مادى نمودى از قدرت الهى است که با کنکاش در آن مىتوان به شناخت بهترى از خالق آن دست یافت:أَفَلَا ینظُرُونَ إِلىَ الْابِلِ کَیفَ خُلِقَتْ وَ إِلىَ السَّمَاءِ کَیفَ رُفِعَتْ وَ إِلىَ الجِْبَالِ کَیفَ نُصِبَتْ وَ إِلىَ الْأَرْضِ کَیفَ سُطِحَتْ فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ» (غاشیه: 18ـ21). 5ـ4. پیشرفت شاخصه دیگر مدرنیته، پیشرفت است؛ پیشرفت در تمام عرصهها نظیر پیشرفت در فناورى و صنعت، پیشرفت در علوم تجربى، پیشرفت در سطح زندگى و...؛ پیشرفتى همهجانبه که طى آن، علوم از سلطه الهیات رها مىشوند و به امرى انسانى مبدل مىگردند. هرچند مىتوان گفت: اسلام با پیشرفت مخالفتى نداشته و در تراث روایى با احادیثى برخورد مىکنیم که نشان از مطلوبیت پیشرفت و توسعه در زندگى فردى و اجتماعى دارد، اما اسلام با تعریفى که از پیشرفت در دوران مدرنیته شکل گرفته است، مخالف مىباشد؛ چراکه در ایده پیشرفتى که در مدرنیته ترویج شده است، هیچ ملاک و معیار مشخصى وجود ندارد و پیشرفت تا حد ممکن مطلوبیت پیدا مىکند. از سوى دیگر، در نگاه مدرنیسم، پیشرفت فاقد غایتى وراى زندگى دنیوى بوده و صرفا به انگیزه بهرهورى و لذت بیشتر در زندگى اینجهانى مىباشد. در مسیر پیشرفت نیز بسیارى از محدودیتهایى که شریعت تعیین کرده است پایمال مىگردد؛ چراکه پیشرفت به هر قیمت ممکن باید حاصل گردد. این در حالى است که نگاه مثبت اسلام به پیشرفت و توسعه با نگاه مدرنیسم تفاوتى بنیادین دارد. در نگاه اسلام، مطلوبیت پیشرفت در زندگى فردى و اجتماعى تنها ازآنروست که بتواند شرایط مناسبترى را براى پیشرفت روحى بشر فراهم سازد و ازهمینروست که در صورت تعارض پیشرفتهاى مادى با اصول اخلاقى و دینى، پیشرفت و توسعه فاقد هرگونه مطلوبیتى مىگردد. 5. زندگى دینى در عصر جدید همانگونه که در بخش قبل بیان شد، تعبیر مدرن» از واژه لاتین Modern» بهمعناى همین الآن» گرفته شده است (زیگمون، 1379، ص 25). واژه مدرن در برابر واژگان قدیم» یا کهن» به کار مىرود و بیانگر ابداعات و نوآورى و قدم نهادن در قلمروهایى است که تا پیش از آن، کسى در آن قلمروها قدم ننهاده است. در قرن پنجم میلادى، این واژه بیانگر نفى کفر، شرک، الحاد و ارتداد بود و بابى به سوى عصر نوین مسیحیت بود؛ درحالىکه متفکران عصر نوزایى (رنسانس) با احیا و بازآفرینى اومانیسم کلاسیک، ضمن درآمیختن آن با مسیحیت، به دنبال آن بودند که بین قدیم» و مدرن» تفکیک و تمایز قایل شوند. کمى بعد در عصر روشنگرى که قرن هجدهم بود، متفکران روشنگرى، مفهوم وسطا» را بهصورت حایل بین دو مفهوم باستان» و مدرن» قرار دادند (کومار، 1379، ص 81). از آن پس واژه مدرن» جاى خود را به فرایند مدرنیته» داد. و مدرنیته بهعنوان نوعى نگرش و اعتقاد خاص به جهان، معرفى شد که در آن، انسان به عنوان فاعل خودمختار و خودبنیاد در رأس همه حوادث و رخدادها قرار داشت. در این دیدگاه، انسان از تمامى قیود دینى و سنتى آزاد گشت و ضامنومسئولآزادىخویش معرفى شد. به این ترتیب بود که مدرنیته از معناى اصلى واژه مدرن فاصله گرفت و به مکان، زمان و تمدن خاصى که در غرب محقق شده بود، اطلاق گشت. در این نگرش، سنت، که دینْ بخش اصلى آن است، قابلیت بازخوانى و هماهنگى با نیازهاى جدید و تحولات را ندارد و فقط مدرنیته مى تواند الگوهاى تازهاى از فرهنگ، اخلاق و ارزشهاى جدید را بر جامعه حاکم کند؛ تا بدینوسیله، جامعه به شکل متمدن و مطلوب دست یابد و دینى ساخته دست بشر و غیرقدسى براى انسان جدید فراهم گردد و پلورالیسم تمامى عرصههاى زیستى را دربر بگیرد» (امیرى، 1389، ص 31و32). مدرنیته، دین را به دلیل داشتن ریشه در تاریخ و گذشته، حقیر، خرافى و مانع تجدد معرفى مىکند؛ به همین دلیل، یا باید حذف شوند و یا بازسازى گردد؛ چراکه بدون تغییر یا حذف آن، حاکمیت عقلگرایى، دنیاگرایى و شایستهسالارى امکانپذیر نخواهد بود (همان، ص 34). در مقابل، پدیده مدرنیسم، تنها به تاریخ یک قرن و نیم گذشته مربوط مىشود و از نظر مفهومى با مدرنیته اختلاف معنى دارد. واژه مدرنیسم، بیشتر بهمعناى نو شدن و دگرگونى در فن و تکنیک ابزار تولید و اثرات آن در بخشهاى دیگر جامعه است؛ اما مدرنیته» نهتنها به نوگرایى محدود نمىشود، بلکه دریافت ذهنى نو از جهان هستى، زمان و تحول تاریخى است (کاظمى، 1377، ص 27). در کتب مرجع نیز از مدرنیسم» بهعنوان یک دوره از تاریخ تمدن یاد مىشود که معمولاً با نشانههایى از رشد یا پیشرفت تفکر و هنر آمریکایى و اروپایى عجین است (روتلیج، 1998، ص 447). بر این اساس، مىتوان گفت: مدرنیته» به علت مبانى خاص خود با اسلام تعارض داشته و نمىتوان در عین مسلمان بودن، پایبند به مبانى مدرنیته بود. اما سؤالى که باقى مىماند آن است که آیا اسلام با مدرنیسم» نیز به علت آنکه در عصر مدرنیته بسط و توسعه یافته است و نمىتواند خود را از مبانى مدرنیته جدا سازد، مخالفت داشته و یا اینکه مدرنیسم هرچند که در فضاى مدرنیته شکل گرفته است، اما مىتوان آن را مستقل از مدرنیته و مبانى آن تصور نموده و درنتیجه، در عین استفاده از فناورىها و نتایج حاصلشده در عصر مدرن، پایبند به مبانى دینى باقى ماند؟ براى یافتن پاسخ صحیح این پرسش، باید به چند نکته توجه داشت. 1ـ5. مقدس نبودن شکلها و قالبها در اسلام در اسلام اشکال و قالبها و صورتهاى ظاهرى، قداست ندارند، بلکه محتوا و نگرش و اعتقادات است که داراى ارزش مىباشد و به همین خاطر، با تغییر زمان، اعتقادات تغییرى نمىکند، اما ممکن است که شکلها و قالبها تفاوت پیدا نماید. براى مثال، آنچه که اسلام بر آن اعتقاد دارد آن است که جامعه اسلامى باید همیشه آمادگى دفاع از خود را در مقابل دشمنان داشته باشد: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم.» (انفال: 60) اما اینکه این آمادگى به چه شیوهاى باید صورت پذیرد، تابع شرایط زمان و مکان مى باشد. در زمان صدور آیه، قالب مطلوب، فراهمسازى اسب و شمشیر بود، اما اگر بخواهیم در شرایط امروز جامعه به دنبال پیروى از همان قالبهاى قدیمى براى ایجاد آمادگى در مقابل دشمنان باشیم، کارى مضحک را انجام دادهایم. نه قالب پیشین و نه قالب فعلى، هیچ کدام مطلوبیت ذاتى ندارند و تنها آمادگى در مقابل بیگانگان است که از نظر شریعت اسلامى مطلوب مىباشد. ازهمینروست که مى توان گفت: در شیوه زندگى، اسلام در عین حال که اصولى کلى همچون دورى از اسراف و تجمل، کمک به همنوع و... را معرفى مىکند، اما در مورد قالبهایى که مىتوان در زندگى از آنها استفاده نمود، منع خاصى انجام نمىدهد. براى مثال، از نظر اسلام مسافرت امرى پسندیده محسوب مىشود و اسلام براى اجراى این امر پسندیده شرایط و ضوابط خاصى را معرفى مىکند، اما اینکه این مسافرت با چه وسیلهاى انجام شود، توصیه خاصى ندارد و در صورت استفاده از اتومبیل به جاى شتر، مادامى که شرایط و ضوابط شریعت رعایت شده باشد، ممانعت خاصى وجود ندارد. 2ـ5. لزوم توجه به شرایط زمان و مکان اسلام همواره به رعایت مقتضیات زمان و شرایط جدید توجه دشته است و مؤمن راستین را به تفقه در دین و اجتهاد در احکام دین براى استخراج قوانین جدید در رخدادها و مسائل به روز و جدید افراد جامعه سفارش مىکند؛ چراکه هر عصرى، اقتضائات و نیازهاى مخصوص به خود را دارد و فرد مسلمان باید پا به پاى عصر جدید پیش برود و خود را محصور در تاریخ و شرایط خاص زمان معصومان علیهمالسلام ننماید؛ بلکه با بهرهگیرى از علم و تخصص در دین، قدرت انطباق احکام و شرایط جدید را از آموزههاى اولیه شرعى به دست آورد و قوانین جدید را کشف نماید. اما اینکه گفته شد اسلام با مقتضیات و نیازهاى جدید عصرهاى مختلف مخالفتى ندارد، احتیاج به توضیح بیشترى دارد. باید مشخص شود منظور از نیازهاى زمان چیست که اسلام آنها را تأیید نموده است. اقتضاى زمان را بهگونههاى مختلف مىتوان تفسیر کرد: 1ـ2ـ5. پذیرش پیشامدها و امور رایج زمان: تفسیر نخست، پذیرش پیشامدها و امور رایج زمان است؛ به این معنا که زمان جدید داراى اختصاصات خاص خود مىباشد و باید این ویژگىها را صرفا به علت آنکه وابسته به زمان جدیدترى مىباشند، پذیرفت و از ویژگىهاى دوران پیشین دست شست؛ چراکه لازمه تجدد و پیشرفت همراه بودن با زمان جدید و اختصاصات آن مىباشد. اگر مراد از اقتضائات زمان این معنا باشد، نمىتوان آن را بهصورت کامل تأیید کرد؛ چراکه پدیدههاى هر عصر مىتواند دو گونه باشد: یک حالت، حالت پیشرفتگى و حالت دیگر، حالت انحطاط و انحراف. بشر همانگونه که امکان پیشرفت و تکامل دارد، امکان عقبروى هم دارد؛ پس نمىتوان قبول کرد که هرچه در دورهاى پدید آمد و پدیده جدید نامیده شد و تجدد نام گرفت، مطلوب باشد. 2ـ2ـ5. تقاضاى مردم زمان: تفسیر دیگر از مقتضیات زمان، تقاضاى مردم زمان است؛ یعنى پسند و ذوق و سلیقه افراد جامعه؛ به این معنا که ذوق و سلیقه مردم در زمانهاى مختلف، متفاوت مىگردد. مثلاً، نوع پوشش افراد روز به روز عوض مىشود و در گذر زمان نوع خاصى از پوشش که در زمان پیشین مردم هیچ رغبتى به پوشش آن نداشتند، تبدیل به مد روز مىگردد. طبق این تفسیر، معناى اینکه انسان باید مقتضیات زمان را رعایت کند، این است که ببیند اکثریت مردم چه مىپسندند و ذوق عمومى چیست، آنگاه از همان خواست عمومى مردم تبعیت کند. تبعیت از شرایط زمان و مکان و اقتضائات زمانه اگر به این معنا باشد، قابل قبول نخواهد بود؛ چراکه در هر دورهاى امکان دارد سلیقه و خواست عمومى مردم مصداق انحراف باشد. براى مثال، امکان دارد که مردم در دورهاى خاص نوع خاصى از پوشش را که مصداق برهنگى باشد، بپسندند، اما این مسئله بدان معنا نیست که شریعت بر این خواست عمومى صحّه گذاشته و مؤمنان را به تبعیت از آن دعوت کند. 3ـ2ـ5. حاجتهاى زمان: تفسیر دیگرى که براى مقتضیات زمان مىتوان ارائه نمود، حاجتهاى زمان است؛ به این معنا که احتیاجات واقعى بشر در طول زمان تغییر مى کند. احتیاجاتى که بشر در هر زمان دارد، یک نوع تقاضا دارد. توضیح این مطلب به این صورت است: محور فعالیت بشر، احتیاج است؛ یعنى خدا، انسان را در این دنیا با یک سلسله احتیاجات واقعى آفریده است؛ نظیر خوراک، پوشاک، مسکن، کشاورزى، خیاطى، حمل و نقل، مسافرت، علم آموختن، وسایل فنى و... این احتیاجات، انسان را به اجبار مىکشاند. احتیاجات و نیازهاى انسان دو دسته است: نیازهاى ثابت و لایتغیر و نیازهاى متغیر. انسان براى تأمین نیازهاى ثابت خود (ازجمله نیاز به غذا، مسکن، گرما و...) به امور دیگرى نیازمند است که به آنها نیازهاى دسته دوم مىگویند. این نیازهاى دسته دوم که همان وسایل و ابزار تأمین نیازهاى اولیهاند، پیوسته در تغییر و تحولاند و رو به سوى تکامل دارند. مثلاً، انسان براى گرم شدن در فصل زمستان که از احتیاجات اولیه او محسوب مىشود، ممکن است به وسایل متفاوتى روى آورد؛ روزى از ذغال، یک روز از نفت، و روزى هم از گاز براى گرم شدن استفاده مىکند و... . گرم شدن، نیاز اولى انسان است، اما نفت یا ذغال، حاجت دومى است که به واسطه حاجت اولى، براى بشر ضرورى شده است، اما به خودى خود اصالت ندارد. در اینجاست که مىگویند حاجت زمان، با تکامل بشر تغییر مىکند. وسایل و ابزار در هر عصر و زمانى تغییر مىکند؛ چون وسایل در حیطه ابتکار بشر است. دین نیز در اینباره نظر منفى ندارد؛ چراکه وظیفه دین، تعیین هدف است. همچنین راه رسیدن به هدف را نیز دین معین مىکند؛ یعنى براى رسیدن به هدف دینى، نمىتوان از راهنماى غیردینى استفاده کرد؛ اما تعیین وسیله براى تأمین نیازهاى بشر، در حیطه دین نیستوعقل دراینمیداننظرمىدهد. عقل بشر به حکم قانون کمال، هر روز وسایل بهتر و ساده ترو کم خرج تر را اختراع مى کند، وقتى احتیاج انسان به وسیله اى عوض مى شود، تقاضاى زمان نیز تغییر مى یابد. تبعیت از مقتضیات زمان به این معنا مورد پذیرش عقلا و علماى عالم است. 3ـ5. امکان تفکیک میان قصد و فعل هنگامى که شخص اقدام به تولید و ساخت ابزار و وسیلهاى خاص مىنماید، قطعا داراى انگیزهاى خاص مىباشد که در جریان تولید آن وسیله، به دنبال دستیابى به آن انگیزه است. سؤالى که در این میان وجود دارد آن است که آیا انگیزه سازنده و تولیدکننده به شکلى با ابزار و وسیله تولیدشده ممزوج شده و همیشه همراه آن باقى مىماند و یا آنکه بعد از اتمام ساخت ارتباط سازنده با شیئى تولیدشده قطع شده و مىتوان شىء ساختهشده را جداى از سازنده و انگیزه او در نظر داشت و آن را حتى در راستاى هدفى مخالف با هدف سازنده استفاده نمود. اگر اثبات شود که انگیزه سازنده با وسیله ساختهشده ممزوج شده و همیشه همراه آن باقى مىماند، آنگاه باید پذیرفت که در برخورد با پدیده مدرنیسم باید با احتیاط عمل نمود؛ چراکه ابزار و وسایلى که در این دوران تولید شدهاند، غالبا تحت تأثیر مبانى مدرنیته بوده و با توجه به همراهى انگیزه ساخت با وسیله ساختهشده، مبانى مدرنیته که در تعارض با مبانى دینى مىباشند از طریق فناورىهاى ایجادشده به مصرفکننده منتقل خواهد شد. اما حق آن است که بعد از اتمام مرحله ساخت، همانگونه که ارتباط فیزیکى سازنده و وسیله ساختهشده با یکدیگر قطع مىشود، قصد و انگیزه سازنده نیز از آن قطع شده و وسیله تولیدشده، وجودى مستقل از انگیزه سازنده به خود بگیرد. براى مثال، درست است که انگیزه سازندگان اولیه رادار استفاده از آن در اهداف نظامى بوده است، اما بعد از آنکه وسیله موردنظر ساخته شد، ارتباط تولیدکنندگان رادار با آن قطع شده و انگیزه آنان به مصرفکنندگان منتقل نخواهد شد. ازهمینروست که مىتوان تصور کرد همین ابزار در راستاى مقاصد انساندوستانه استفاده گردد. از سوى دیگر، قصد خیرى که سازندگان برخى ابزار داشتهاند نیز، از طریق وسیله ساختهشده به مصرفکننده منتقل نخواهد شد و مصرفکننده در استفاده از آن در راستاى اهداف موردنظر خود مختار خواهد بود. هرچند باید پذیرفت که برخى از تولیدات به شکلى هستند که صرفا در راستاى اهداف سازنده به کار برده خواهند شد و یا آنکه استفاده غالبى از آن ابزار در این راستا خواهد بود. بنابراین، نمىتوان استفاده از محصولات مدرنیسم را به علت آنکه در شرایط خاص مدرنیته و گاه با انگیزه ترویج و تحکیم مبانى مدرنیته ایجاد گردیده است، ممنوع دانست. با این تفاصیل، روشن مىگردد که استفاده از قالبهاى سنتى که در دوران اولیه شریعت به خاطر شرایط خاص آن زمان مورد استفاده عموم مردم بوده است، هیچ قداستى ندارد. از سوى دیگر، براى اداره زندگى شخصى و اجتماعى باید به شرایط خاص عصر جدید و نیازمندىهاى این دوره توجه داشت. استفاده از بسیارى از قالبهاى پیشین دیگر ممکن نیست. نمىتوان تصور کرد که نیازمندىهاى کلانشهرهاى با جمعیت میلیونى را با استفاده از روشهاى پیشین و سنتى برآورده نمود. استفاده از فناورى یکى از نیازمندىهاى عصر جدید است و ممنوع ساختن استفاده از آن، بهمعناى از بین بردن نظام زندگى در عصر جدید مىباشد. از سوى دیگر، استفاده از ابزار لزوما بهمعناى پذیرش فرهنگ و مبانى شخص سازنده نمىباشد و این مصرفکننده است که باید در زمان استفاده از ابزار و وسایل جدید، به مراعات مبانى و دستورات دین خویش بپردازد. دستورات حیاتبخش اسلام، قوانین بسیار مترقى و پیشرفته است و از قابلیت انعطافپذیرى بالایى برخوردار مىباشد و در همه شرایط و همه زمانها و مکانها قابلیت و امکان اجرایى و عملیاتى شدن را دارد. اسلام دینى جاودانه است و رمز جاودانگى آن در همین نکته نهفته است؛ چراکه براساس آموزههاى دینى، لازم نیست اسیر افکار، عادات و شیوهها بود و هرگاه بتوان با استفاده از ابزارهاى جدید، اهداف خویش را بهتر محقق ساخت، باید سنتها و عادات گذشتگان رها شود؛ اما هرگاه روشها و ابزارهاى قدیمى، نمایانگر اصالت، ژرفا و وابستگى به ریشههاى معنوى است و هویت حقیقى انسان را حفظ مىکند، اسلام اجازه دست کشیدن از این خصلتهاى انسانى را نمىدهد؛ بنابراین، ابزارهاى جدید و مدرن مثبت، بهمنزله همان سنتها هستند؛ اما تجددى که همچون مدرنیته اصالت انسان و روح الهى او را نادیده مىگیرد، نوعى ارتجاع و بازگشت به عقب است (مرتضى عاملى، 1385، ج 2، ص 560). بنابراین، روشن است که امکان زندگى دینى در فضاى کنونى و عصر جدید وجود دارد. نهتنها این امکان، اکنون وجود دارد؛ بلکه دین مترقى اسلام، هزار و چهارصد سال است که با قابلیت انعطافپذیرى خود و معین نکردن شیوهها و صورتهاى خاص و غیرقابل تغییر در دستورات و تعالیمش، خود را دینى زنده، متمدن، بهروز و جاودانه معرفى نموده است. نتیجه گیرى 1. مبانى مدرنیته که نوعى نگاه خاص به جهان هستى مىباشد، عبارتند از: اومانیسم، سکولاریسم، تعبدگریزى، ساینتیسم و پیشرفت. این مبانى به هیچوجه با مبانى دین مبین اسلام قابل جمع نیستند. 2. میان مدرنیته و مدرنیسم باید تفاوت قایل شد. واژه مدرنیسم، بیشتر بهمعناى نو شدن و دگرگونى در فن و تکنیک ابزار تولید و اثرات آن در بخشهاى دیگر جامعه است؛ اما مدرنیته به نوگرایى محدود نمىشود، بلکه دریافت ذهنى نو از جهان هستى، زمان و تحول تاریخى است. در این نگرش، سنت، که دینْ بخش اصلى آن است، قابلیت بازخوانى و هماهنگى با نیازهاى جدید و تحولات را ندارد و فقط مدرنیته مىتواند الگوهاى تازهاى از فرهنگ، اخلاق و ارزشهاى جدید را بر جامعه حاکم کند. 3. اسلام با مدرن بودن بهمعناى استفاده از علوم یا ابزار و فناورىهاى روز مخالفتى ندارد؛ چراکه شکلها و قالبها در اسلام قداست ذاتى ندارند، بلکه نگرش و اعتقادات داراى ارزش ذاتى و اولیه هستند و به همین دلیل، با تغییر زمان اصل و محتوا دچار تغییر و دگرگونى نمىشود، اما شکلها و صورتها تغییر مىکنند و اسلام، آنها را رد نمىنماید و بدین معنا، اسلام با مدرن بودن مخالفتى ندارد و آنچه اسلام با آن مخالف است، مدرنیته بهعنوان یک فرهنگ و ایدئولوژى خاص است. 4. بحث از امکان زندگى دینى در عصر جدید بهمعناى جمع بین مبانى مدرنیته و مبانى اسلام نیست، بلکه بهمعناى قابل اجرا بودن تمامى اصول اسلام در تمام زمانها، حتى در فضاى مدرن امروزى است. به دیگر سخن، اسلام داراى خاصیتى است که آن را قابل انطباق در همه شرایط و زمانها مىگرداند؛ چراکه اسلام، دینى جاودانه و جهانى است و براى همه نیازهاى بشر تا ابدیت برنامه دارد. ازاینرو، در فضاى تجددزده کنونى با دعوت به پایبندى به اصول اساسى اسلام که مطلق و ثابتاند و توجه به مصادیق و مظاهر که در شرایط و موقعیتهاى مختلف، متفاوت و متغیرند، امکان زندگى دینى را فراهم مىآورد.   منابع احمدى، بابک، 1377، معماى مدرنیته، تهران، نشر مرکز. امیرى، جهاندار، 1389، روشنفکرى دینى، لیبرال یا دینمدار؟، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى. بامن، زیگمون، 1379، مدرنیته در مدرنیته و مدرنیسم، ترجمه حسینعلى نوذرى، تهران، نقش جهان. بوخنسنکى، یوزف، 1379، تاریخ معاصر اروپایى، ترجمه شرفالدین خراسانى، تهران، علمى و فرهنگى. بولتمان، رودلف، 1374، عیسى مسیح و اسطورهشناسى»، ترجمه هاله لاجوردى، ارغوان، ش 5و6، ص 109ـ130. پدرام، مسعود، 1382، روشنفکران دینى و مدرنیته در ایران پس از انقلاب، تهران، گام نو. تونى، دیویس، 1378، اومانیسم، ترجمه عباس مخبر، تهران، مرکز. دکارت، رنه، 1369، تأملات در فلسفه اولى، ترجمه احمد احمدى، چ دوم، تهران، نشر دانشگاهى. دیوانى، امیر، 1388، زندگى پس از مرگ، در: جستارهایى در کلام جدید، تهران، سمت. زیگمون، بامن، 1379، مدرنیته، ترجمه حسینعلى نوذرى، تهران، نقش جهان. سراجزاده، سیدحسین، 1383، چالشهاى دین و مدرنیته، تهران، طرح نو. سروش، عبدالکریم، بىتا، آیین شهریارى و دیندارى، تهران، صراط. ـــــ ، 1372، فربهتر از ایدئولوژى، تهران، صراط. ـــــ ، 1376، مدارا و مدیریت، تهران، صراط. شجاعىزند، علیرضا، 1381، عرفى شدن در تجربه مسیحى و اسلامى، تهران، باز. شمشیرى، بابک، 1380، تعلیم و تربیت از منظر عشق و عرفان، تهران، طهورى. صدرالمتألهین، 1981، الحکمهالمتعالیة فى الاسفارالعقلیهالاربعة، بیروت، داراحیاءالتراث العربى. ظهیرى، سیدمجید، 1381، مدرنیته، روشنفکرى و دیانت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى. فوزى تویسرکانى، یحیى، 1380، مذهب و مدرنیزاسیون در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى. قمى، محسن، 1382، مبانى نظرى پستمدرنیسم، پایاننامه دکترى، رشته فلسفه محض، تهران، دانشگاه تهران. کاسیرر، ارنست، 1372، فلسفه روشناندیشى، ترجمه نجف دریابندى، تهران، خوارزمى. کاظمى، عباس، 1383، جامعهشناسى روشنفکرى دینى در ایران، تهران، طرح نو. کاظمى، علىاصغر، 1377، بحران جامعه مدرن، زوال فرهنگ و اخلاق در فرایند نوگرایى، تهران، فرهنگ اسلامى. کومار، کریشان، 1379، مدرنیته و کاربردهاى معنایى آن، ترجمه حسینعلى نوذرى، تهران، نقش جهان. گلنر، ارنست، 1384، اسلام، جهانىشدن و پستمدرنیته، تهران، کتابخانه مجلس شوراى اسلامى. لاریجانى، محمدجواد، 1376، نقد دیندارى و مدرنیسم، تهران، اطلاعات. مایر، جرالد ام و دادلى سیزر، 1368، پیشگامان توسعه، تهران، سمت. محمدخانى، فریبرز، 1386، بررسى و نقد مبانى سکولاریسم، به اهتمام علىاکبر کمالى اردکانى، تهران، دانشگاه امام صادق علیهالسلام. مرتضى عاملى، سیدجعفر، 1385، سیرت جاودانه، ترجمه محمد سپهرى، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى. مشکى، مهدى، 1388، درآمدى بر مبانى و فرایند شکلگیرى مدرنیته، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. مصباح، محمدتقى، 1378، آموزش فلسفه، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل. ـــــ ، 1384، نقد و بررسى مکاتب اخلاقى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. نصرى، عبداللّه، 1382، گفتمان مدرنیته، نگاهى به برخى جریانهاى فکرى معاصر ایران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى. Craig. E Routledge, 1998, Encyclopedia Of Philosophy, London, New York, Routledge. Iliadeh, Mircha (ed), 1983, Encyclopedia of Religion, NewYork, Macmillan Publishing. Mann, William E., 2005, The Blackwell guide to the Philosophy of Religion, Blackwell Publishing, USA. Routledge encyclopedia of philosophy, pdf book.   مرضیه سادات سجادى: کارشناس ارشد مدرسى معارف اسلامى دانشگاه باقرالعلوم (ع). محمد جعفرى: استادیار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (قدس‏). معرفت - سال بیست و دوم ـ شماره 195 انتهای متن/

94/06/11 - 05:42





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن