تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):کسی که عبادت های خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804396195




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حمله عراقي‌ها عروسي‌ام را به‌هم زد!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: حمله عراقي‌ها عروسي‌ام را به‌هم زد!
نحوه اسارت غلامحسين جوزيان را شايد بتوان دراماتيك‌ترين نوع اسارت يك رزمنده ايراني قلمداد كرد.
نویسنده : احمد محمدتبريزي 


در شب عروسي او ارتش بعث شهر مهران را مورد هجوم قرار مي‌دهد. مجلس عروسي‌اش به هم مي‌خورد و جوزيان كه آن زمان جواني 18 ساله بود، همراه پدرش و تعدادي ديگر براي دفاع از شهر وارد عمل مي‌شوند. پدر شهيد مي‌شود و خودش 10 سال به اسارت بعثي‌ها درمي‌آيد. در اين ميان همسر غلامحسين 10 سال صبر مي‌كند و پس از آزادي همسرش، با تأخيري 10 ساله تشكيل زندگي مي‌دهند. جزئيات بيشتر آن ماجراي عجيب اسارت جوزيان را از زبان خودش بخوانيد.   براي شروع گفت‌وگو به دوم مهر سال 59 برگرديم. آن روز دقيقاً چه اتفاقي براي شهر مهران افتاد؟ ما در شهر مهران از استان ايلام زندگي مي‌كرديم. عراقي‌ها در دوم مهر به شهر مهران حمله كردند و ساعت 6 غروب با خمسه خمسه شهر را كوبيدند. آن روز من در تدارك مراسم عروسي‌ام بودم كه عراقي‌ها حمله كردند. هنوز نيمي از مهمان‌ها نيامده بودند و مراسم در حال شروع شدن بود كه حمله عراقي‌ها اتفاق افتاد. شرايط به گونه‌اي شد كه نمي‌شد با آن وضعيت مجلس عروسي را برگزار كرد. عروسي ما كلاً نيم ساعت طول نكشيد. من همان جا از همسرم جدا شدم و براي دفاع از شهر اقدام كردم. وقتي كه به محل درگيري رسيديم چند نفر زخمي شده بودند. مردم شهر را خالي كرده بودند. من شب آنجا ماندم صبح روز بعد اسير شدم. زماني كه براي برگزاري جشن اقدام مي‌كرديد احتمال حمله به شهر را مي‌داديد؟ عراقي‌ها از روزهاي قبل تدارك زيادي براي حمله ديده بودند ولي ما تصور نمي‌كرديم بخواهند به شهر مهران حمله كنند. چون درگيري بيشتر در مرز بود هيچ گاه فكر نمي‌كرديم با حمله‌شان به شهر بخواهند مردم را آواره كنند. متأسفانه اين حمله هم در زمان برگزاري مراسم عروسي من اتفاق افتاد. من شب عروسي از خانمم جدا شدم براي دفاع از شهر رفتم. البته ‌قبل از شروع رسمي جنگ به عضويت بسيج درآمده بودم. چهار ماه تا شروع رسمي جنگ مانده بود و ‌ در تاريخ 17/3/59 عضو بسيج شدم. درگيري‌هاي مرزي وجود داشت ولي هنوز حمله سراسري از سوي عراق صورت نگرفته بود. دوم مهر براي برگزاري مراسم عروسي‌ام مرخصي گرفته بودم. ‌ فردايش حدود ساعت 10 ‌ در پاسگاه مرزي به محاصره درآمديم و اسير شدم. از همان لحظه 10 سال اسارتم شروع شد. شما همراه پدر و چند نفر ديگر از اهالي شهر براي دفاع اقدام مي‌كنيد. حدوداً چند نفر براي دفاع از شهر اقدام كرديد؟ پدرم با عده ديگري جداگانه به قسمت ديگري از شهر مي‌رود. من و پدرم با هم اسير نشديم و هر كدام در يك قسمت از شهر اسير شديم. من در اسارت فهميدم كه پدرم اسير شده است. من جزو اسراي مفقودالاثر بودم تا اينكه بعداً در اسارت خبر دادند و گفتند پدرت به شهادت رسيده است. چند سالتان بود؟ ‌روزي كه اسير شدم 18 ساله شدم. همسرم هم 13 ساله بود. لحظه‌اي كه به اسارت درآمديد از اينكه مجلس عروسي‌تان را نيمه‌كاره گذاشته‌ايد و حالا به عنوان اسير سرنوشت ديگري پيش‌رويتان خواهد بود پشيمان نشديد؟ زماني كه براي ثبت‌نام بسيج رفتم قبول نمي‌كردند. مي‌گفتند 18 ساله نيستي و نمي‌تواني عضو شوي. آن زمان بسيج زير نظر ژاندارمري بود. من دو نفر را به عنوان ضامن بردم تا مرا ثبت‌نام كنند. علاقه زيادي داشتم كه سپاهي شوم. در اسارت مي‌گفتم خدايا چه زماني مي‌شود من لباس سپاه تن كنم و در آخر هم به آرزويم رسيدم. هنگام اشغال شهر مردم به كجا پناه بردند؟ در كوه‌هاي ايلام زير چادر زندگي مي‌كردند. گاهي اوقات كه موشكباران شهر قطع مي‌شد به شهر برمي‌گشتند و دوباره با شروع موشكباران به كوه مي‌زدند. عراقي‌ها در بعضي روزهاي خاص مثل 22 بهمن و عاشورا و تاسوعا فشار بيشتري مي‌آوردند و شرايط را سخت‌تر مي‌كردند. در اين روزها در اسارت فشار زيادي مي‌آوردند؛ مثلاً غذايمان را نصف مي‌كردند تا بچه‌ها اذيت شوند. آن روز همراه شما چند نفر ديگر اسير شدند؟ آن روز من تنها اسير شدم. از ناحيه پا زخمي شدم و بعد به اسارت درآمدم. مرا كه اسير كردند چند بار پشت ديوار بردند، چشمم را بستند، گلنگدن تفنگ را ‌كشيدند و ‌گفتند الان تو را مي‌كشيم. مي‌گفتند بايد خبر بدهيد فرمانده سپاهتان چه كسي است. من خودم را به عنوان يك غيرنظامي معرفي كردم تا اطلاعي ندهم. آن اوايل اگر كسي را به اسم پاسدار مي‌گرفتند در جا به شهادت مي‌رساندند. من هم خودم را شخصي معرفي كردم. غروب آن روز همراه سه نفر ديگر ما را به شهر ضرباتيه بردند. سه روز هم در ضرباتيه بوديم و بعد به استخبارات رفتيم. هنگام انتقال به استخبارات روي چشم‌هايمان عينك‌هاي پلاستيكي گذاشتند تا جايي را نبينيم. بسيار جا خورده و ترسيده بودم. يكي از سه نفري كه همراهمان بود از اهالي شهر بغداد بود و منطقه را مي‌شناخت. مي‌گفت جوزيان! اينجا استخبارات است و هر كسي وارد شود سالم بيرون نمي‌آيد. اسراي زيادي گرفته بودند و صداهاي عجيب و غريبي مي‌آمد. يكي از اسرا پيرمرد 80 ساله‌اي بود كه از منطقه گيلانغرب اسير شده بود. يكي از چشمانش كور بود و وقتي عينك پلاستيكي برايش گذاشته بودند داد و بيداد زيادي مي‌كرد. از شدت سر و صدا خيلي جا خورديم. 15 روز در وزارت دفاع بوديم و هر روز براي بازجويي از ما مي‌آمدند. بعد از چند روز نزديك 10، 15 از نفر ارتشي‌ها كه به مهران آمده بودند را آوردند آنجا و شديم 18 نفر. بعد از يك ماه كه آنجا بوديم محلي براي اسرا درست كرده بودند. نخست اسرا را آنجا جمع مي‌كردند بعد به اردوگاه انتقال مي‌دادند. سؤال كرديم اينجا چه خبر است؟ مي‌گفتند اينجا تعداد زيادي از بچه‌هاي سپاه را به شهادت مي‌رسانند. از ستون پنجم سپاهي‌ها را شناسايي مي‌‌كردند و به شهادت مي‌رساندند. آنجا 150 نفر از بچه‌هاي سپاه به شهادت رسيدند. بعد ما را به اردوگاه رمادي يك انتقال دادند. آنجا پادگان نظامي براي سربازان فراري بود. سربازان را آنجا آموزش مي‌دادند. اتاق‌هاي 30 نفره‌اي بود كه نزديك 80 اسير را در آن جا مي‌دادند. تخت كه نداشت و هر اسير دو موزائيك جا داشت. بعد از 10، 15 روز بدون پتو و وسيله روي موزائيك مي‌خوابيديم. بعد از چند روز گفتند صدام برايتان هديه پتو فرستاده است. 10 سالي كه آنجا بوديم با دو پتو زندگي مي‌كرديم. يكي را رويمان مي‌انداختيم و ديگري را زيرمان. خانواده‌تان متوجه اسارتتان شدند؟ مادرم بعد از جريان پدرم و من سكته مي‌كند و به رحمت خدا مي‌رود. من تنها فرزند خانواده بودم. نزديك شش ماه خانواده هيچ اطلاعي از من نداشت. بعد از شش ماه شش نفر از اعضاي صليب سرخ كه خانم بي‌حجابي هم همراهشان بود به آنجا آمد. 1500 نفر در اردوگاه بوديم. مترجمي به نام آقاي هاشمي داشتيم كه خبرنگار بود و در خرمشهر اسير شده بود. نماينده اردوگاه را فرستاديم گفتيم چون اين خانم حجاب ندارد نمي‌گذاريم وارد اردوگاه شود. او هم با عراقي‌ها صحبت كرد و در آخر با پتويي پاهايش را پوشاندند. آنجا از صبح تا غروب ما را زير آفتاب نگه داشتند و كارت صليب سرخ و نامه دادند. گفتند در نامه چيزي از وضعيت اسارتتان ننويسيد و فقط بگوييد ما صحيح و سلامت در اسارت هستيم تا از زنده بودن شما اطلاع پيدا كنند. آنجا به من گفتند پدرت شب به اسارت عراقي‌ها درآمده و شهيد شده. با نيروهاي محلي كه آمده بودند اسير و بعد شهيد مي‌شود و هنوز جنازه‌اش را به ما نداده‌اند. به صليب سرخ و سازمان ملل شكايت‌هاي زيادي كرديم و متأسفانه به نتيجه‌اي نرسيديم. در اين مدت كه از شما خبري نبود خانواده همسرتان چه كار كردند؟ خانمم پيش پدرش زندگي مي‌كرد كه پدرشان سال 65 در شهر ايلام به شهادت مي‌رسد. الان همسرم فرزند شهيد است. در اسارت حاج‌آقا ابوترابي گفته بودند چون اسارت طولاني است كساني كه همسر دارند وظيفه شرعي‌ دارند براي خانواده‌شان بنويسند كه همسرانشان مي‌توانند جدا شوند و دوباره ازدواج كنند. اسارت كه طولاني شد برايشان چهار بار نامه نوشتم كه شما مي‌توانيد طلاق بگيريد و دوباره ازدواج كنيد. ايشان هم از اين حرف خيلي ناراحت مي‌شود و مي‌گويد تا وقتي شما زنده هستيد بنده هم پاي شما مي‌مانم تا تكليفتان مشخص شود. در آخر پس از 10 سال صبر و مقاومت من دوباره پيش ايشان برگشتم و الان داراي چهار فرزند هستيم. همسرم مي‌گفت هميشه نگران و منتظرت بوديم. بعد از چند ماه فكر كرده بودند شهيد شده‌ام. تا اينكه يك روز هلال احمر مي‌گويد نامه‌اي از طرف من آمده و ايشان بسيار خوشحال مي‌شود. دلايلشان براي 10 سال صبر چه بود؟ ايشان مي‌گفت من هميشه به خدا اميد داشته‌ام و جريان امام حسين(ع) و حضرت زينب (س) هميشه يادم بوده و مي‌خواستم تا بتوانم پرچمدار راه حضرت زينب(س) باشم و بتوانم تا زماني كه اسرا هستند من هم ايستادگي كنم. مي‌گفت تا زماني كه شما در اسارت زنده باشيد من هم صبر مي‌كردم تا برگرديد. زماني كه در بسيج بودم 1500 تومان حقوق مي‌گرفتم و تا زمان آزادي‌ام در سال 69 حقوقم به 8 هزار تومان رسيد. ايشان با حقوق من 260 هزار تومان پس‌انداز مي‌كند. زماني كه من آزاد شدم هيچ چيزي نداشتم و با همين پس‌انداز زندگي‌مان را شروع كرديم. 10 سال اسارت برايتان چگونه گذشت؟ در اسارات اتحاد و وحدت خيلي خوبي بين اسرا بود و همين اتحاد و وحدت همه‌مان را حفظ كرده بود. جنگ هشت طول كشيد ولي اسارت 10 سال زمان برد. به خاطر همين وحدت بين بچه‌ها اسارت سخت نمي‌گذشت. بچه‌ها نذر مي‌كردند تداركات و نظافت اردوگاه را به عهده بگيرند. اسارت تأثيري روي بچه‌ها نداشت. بيشتر بچه‌ها مخصوصاً در ماه رمضان و محرم شب‌ها نمي‌خوابيدند و در حال عبادت بودند. من آن زمان سواد خوبي نداشتم و شخصي به نام حاج مجيد با من كار كرد و سواد يادم داد و روخواني قرآن را از ايشان ياد گرفتم. خيلي از بچه‌ها چندين زبان خارجي ياد گرفتند و برخي ديگر سوادشان كامل شد.    

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن