واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: مهراب قاسم خانی در صفحه شخصی اش خاطرات جالبی از خودش و برادرش پیمان قاسم خانی منتشر کرده است.
خاطرات مهراب قاسم خانی و پیمان قاسم خانی مهراب قاسم خانی نویسنده موفق کشورمان خاطراتی از خودش و پیمان قاسم خانی منتشر کرده است که در ادامه آنها را خواهید خواند. خاطره اول مهراب قاسم خانی سال هفتاد يا هفتاد و يك ما يه خونه حياط دار داشتيم. توى اين خياط دو تا سگ دوبرمن نگه ميداشتيم كه اندازه اسب بودن ولى قد خر نميفهميدن. يه شب بارونى توى زمستون عروسى دختر همسايه مون بود و چون پاركينگ نداشتن ماشين عروس تزئين شده شون رو كه قرض هم گرفته بودن توى پاركينگ سقف دار ما پارك كردن كه بعد از مراسم برن باهاش بوق بزنن. ما هم سگها رو براى احتياط گذاشتيم توى قفس بزرگى كه ته حياط درست كردن بوديم. چند ساعت بعد همينطور كه با پيمان داشتيم فيلم نگاه ميكرديم يهو متوجه شديم سگها صداشون در نمياد و رفتيم يه سرى بهشون بزنيم. در رو كه باز كرديم اولين منظره اى كه ديديم يه سگ روى كاپوت ماشين بود و يكى ديگه كه با يه روبان توى دهنش داشت به ما نگاه ميكرد و حياطى كه پر از گلهاى پرپر و تيكه هاى روبان بود... نيم ساعت بعدش كه با خجالت زنگ زديم به همسايه، داماد و چند تا از فاميلاش اومده بودن و با درموندگى به ماشينى نگاه ميكردن كه تا سر تا پا گِلى بود، هيچ خبرى از تزئينات قشنگش نبود، يكى از آينه هاى كنارش آويزون بود و بد تر از همه اين كه جاى خراش ناخن هاى سگها روى همه جاش ديده ميشد. خلاصه، ما كه خيلى شرمنده بوديم كمك كرديم ماشين رو كمى شستيم و يه سرى از گلهايى كه مهموناشون آورده بودن رو با لنت برق اينور اونور ماشين چسبونديم و موفق شديم زشت ترين ماشين عروس دنيا رو درست كنيم. سگهامون هم در تمام اين مدت از توى قفسشون با خوشحالى برامون دم تكون ميدادن خاطره دوم مهراب قاسم خانی ما از همون اولش خوره فيلم بوديم. از وقتى كه تو سينما ها بروس لى و جنگ ستارگان و برخورد نزديك از نوع سوم رو نشون ميدادن. ويدئو كه وارد ايران شد خيلى گرون بود و خريدنش واسه يه خانواده با حقوق كارمندى احتياج به چند ماهى پس انداز داشت. اواخر دوره بتاماكس (فيلم كوچيك) بود كه موفق شديم بابامون رو راضى كنيم كه ويدئو بخره. بعد از چند ماه درست همون روزى كه ميخواستيم ويدئو رو بخريم شوهر خاله ام گفت كه ويدئو براى درس بچه ها خيلى بده و بابام رو منصرف كرد. البته خودش ماه بعدش ويدئو خريد. دوره بتاماكس تموم شد و وى اچ اس (فيلم بزرگ) اومد و ما هنوز ويدئو نداشتيم و سالها بود كه چند وقت يه بار يا ويدئو اجاره ميكرديم يا فيلم ميگرفتيم و ميبرديم خونه اينو اون مى ديديم تا اين كه دوباره موفق شديم بابامون رو راضى كنيم. اين دفعه هم يكى از دوستاى بابام درست توى لحظه آخر موفق شد كه منصرفش كنه كه ما از درس نيفتيم و البته خودش تا يه ماه بعدش براى بچه هاش ويدئو خريد. خلاصه كه ويدئو دار شدن ما به اواخر دوره وى اچ اس رسيد. خيلى دوره كوفتى بود. به قول سيامك انصارى از بس اون موقع فيلم ها رو يواشكى تو شلوارمون قايم ميكرديم و اينور اونور ميبرديم رو شكممون جاى فيلم افتاده بود
گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ
seemorgh.com/entertainment
منبع: صفحه شخصی مهراب قاسم خانی
31 مرداد 1394
###12##12###
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]