پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851826816
پرونده آزادگی آزادگان مختومه شده است!
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: پرونده آزادگی آزادگان مختومه شده است! کرمانشاه - ایرنا - 64 ماه از بهترین دوران زندگی اش را زیرسخت ترین شکنجه های روحی و جسمی سپری کرده و به گفته خودش در 25 سال گذشته هم ناملایمتی ها و بدرفتاری های زیادی را دیده است.
اما هنوز چنان با حرارت و دغدغه از خط ولایت و آرمان های انقلاب اسلامی دَم می زند که خیلی زود شما را به فضای معنوی و حماسی دفاع مقدس می برد.ساده و صریح سخن می گوید و از همه صاحب منصبان انتقاد می کند اما در عین حال تاکید می کند که "ولایت خط قرمز ماست و بر سر آن با کسی سرسازش نداریم."حسابی دلش از کسانی که دنبال خشکاندن ریشه ایثار و مقاومت در کشور هستند گرفته و از منزوی کردن آزادگان می نالد؛ می گوید "فرهنگ مقاومت و ایثار را به حاشیه برده اند آن هم با برنامه."وقتی از زیرکی های اسرا و خلاقیت های آنان حرف می زند، شور و نشاط از همه صورتش می زند بیرون وقتی هم یاد دردها و شکنجه های روزهای اسارت را زنده می کند غمگین نمی شود؛ گویی جز ادای تکلیف کاری نکرده اند.هنوز دلش در تب و تاب روزهای الهی اسارت است؛ در گپ و گفت دو ساعته ما بارها هوای بازگشت به آن دوران پر از خدا را می کند و ملتمسانه می گوید "حاضرم تمام داشته هایم را برای بازگشت به آن ایام و فضا فدا کنم... من چیزی را با خودم به اسارت نبردم اما هر چه دارم از دوران اسارت گرفتم."تعبیر جالبی دارد؛ به توصیف امام راه حل اشاره می کند که جنگ تحمیلی را دانشگاه نامید و با خنده می گوید: اسارت هم برای ما دانشگاه آزاد بود؛ یعنی دانشگاه با هزینه!این توصیفات بخش کوچکی از فضای گفت و گوی ما با رضا باک، آزاده کرمانشاهی است که به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان دفاع مقدس، به دفتر خبرگزاری ایرنا آمد و به روایت اندکی از حماسه آفرینی های آن دوران پرداخت.درد دل ها و ناراحتی های آقای باک، وام و وسایل رفاهی و... نیست؛ او بی پرده می گوید: ما هیچ نمی خواهیم مسوولان فقط ارزش های انقلاب و دفاع مقدس را دریابند.تاکید دارد که آزاده ها فراموش شده اند و کسی سراغی از آنان نمی گیرد؛ "پرونده آزادگی آزادگان در ایران مختومه شده است. حتی بنیاد شهید هم می گوید ما آزاده نداریم فقط جانباز داریم!"وقتی این حرف ها را می زند، سرش را به نشانه شگفتی به چپ و راست تکان می دهد و آه جگرسوز می کشد؛ البته از چشمانش می شود خواند که همچنان امیدوار و راسخ است و خیال کوتاه آمدن از ارزش هایش را ندارد.رضا باک راست می گوید؛ خیلی سخت و سنگین است که هزاران آزاده سرافراز به حاشیه رانده شوند و حتی یک روزی هم که به اسم آنهاست، شان و جایگاه واقعی شان ارج نهاده نشود؛ آن هم کسانی که اکثرا علاوه بر رنج اسارت، زخم و درد مجروحیت و افتخار جانبازی هم دارند مثل آقا رضای ما که بیش از 10 گلوله هنوز مهمان بدنش است و جا خوش کرده اند!باک یک عضو از هزار و 727 آزاده استان کرمانشاه و 42 هزار آزاده کشور است که به تعبیر خودش همگی "شاهدان شهید" هستند؛ "ما خودمان از فیض شهادت محروم ماندیم اما به چشم خود شاهد عروج بسیاری از دوستمان بودیم."او در طول دوران پس از بازگشت به وطن هم همواره غم بار وداع همرزمانش بوده است طوری که در این مدت 30 آزاده استان کرمانشاه یکی پس از دیگری رضا باک و دوستانش را جا گذاشته و به خیل شهدا پیوسته اند.اما آزادی آزادگان از بند زندان های مخوف رژیم بعث هم حکایتی شیرین و خواندنی دارد که البته به دلیل خباثت بعثی ها برای بخشی از خانواده های ایثارگر به خاطراتی تلخ تبدیل شد.وقتی جمهوری اسلامی ایران روز 27 تیر ماه سال 1367 قطعنامه 598 سازمان ملل متحد را پذیرفت، تصور می شد که خیلی زود، تمام مفاد آن اجرا می شود و اسرا در چشم به هم زدنی به آغوش ملت برگردند اما بازگشت چنان کند پیش رفت که حتی تا 13 سال پس از پذیرفتن قطعنامه موضوع تبادل اسرا به صورت کامل حل نشد.دو سال پس از پذیرش قطعنامه و 9 سال و 10 ماه پس از اسارت اولین گروه از اسرای ایرانی، توافق نامه تبادل اسرا میان دو دولت ایران و عراق به امضا رسید و اولین گروه از اسرا در روز 26 مرداد ماه 1369 از اردوگاه یک موصل تبادل شده و به ایران بازگشتند. پس از آن تا چهارم شهریور و طی 10 روز، همه اسرای اردوگاه های رمادی، موصل و اردوگاه 5 افسران و رهبران و در آخر نیز اردوگاه 17 تکریت تبادل شدند و به وطن بازگشتند.با پایان یافتن تبادل اسرای ثبت نام شده، تبادل اسرای مفقود آغاز شد و تا 20 شهریور 69 طول کشید اما این پایان کار نبود زیرا بعثی ها هنوز اسرای زیادی را در اختیار داشتند که حاضر به تبادل سریع آنها نبودند.آخرین گروه از اسرای ایرانی در اواخر سال 1369 که حین انجام مأموریتی در شلمچه به اسارت نیروهای بعثی درآمده بودند، سال ها در زندان های عراق بودند تا اینکه در فروردین ماه 1377 به دنبال رایزنی های مسئولان ایران به میهن بازگشتند تا پرونده اسرای ایرانی در عراق بسته شود.رژیم بعث برای جا دادن 42 هزار اسیر ایرانی، حدود 30 اردوگاه و زندان در شهرهای مختلف عراق احداث کرد و برای شکنجه آنان و تسلیم شدن اسرا از هیچ حربه و شکنجه ای دریغ نکرد.خوی حیوانی شکنجه گران بعثی در کنار روح بزرگ و مقاوم اسرای اغلب جوان ایرانی، صحنه های به یاد ماندنی و افتخارآمیزی را رقم زد که رضا باک گوشه ای از آن را با محوریت خاطرات خودش روایت می کند. گفت و گوی ما با رضا باک را که اکنون پس از سال ها خدمت در سپاه بازنشسته شده، بخوانید:* ایرنا: آقای باک برگردیم به عقب تر از آغاز جنگ تحمیلی، درباره زمان تولد، خانواده و دوران مبارزات انقلاب حرف بزنید.*باک: من سال 1343 در محله سید جمال الدین (چوب فروش ها) به دنیا آمدم، خانواده ما آن زمان زیر خط فقر بود چهار خواهر و سه برادر بودیم و خرج ما را پدرم کارگرم می داد.البته من در زمان انقلاب سن و سال چندانی نداشتم که در آن دوران چندان تاثیرگذار باشیم و انقلاب را درک کنم اما خاطرم هست که در تظاهرات روز تاسوعای حسینی در سال 57 شرکت داشتم، آن روز مردم کرمانشاه از مسجد آیت الله جلیلی راهپیمایی خود را شروع کردند و چون باران می بارید، عکس های امام خمینی (ره) را با نایلون پوشانده بودند تا خیس نشود، راهپیمایی تا مسجد جامع و از آنجا به سمت مسجد آیت الله بروجردی امتداد پیدا کرد آن سال هیات های عزاداری همه تبدیل به هیات های انقلابی شده بودند.روز پیروزی انقلاب هم خودروهای ارتش در خیابان های شهر رژه می رفتند و من هم در شادی این روز سهیم شدم و در میدان آزادی سوار یکی از این خودروها شدم تا میدان لشکر رفتم؛ برای اولین بار بود که اینقدر از خانه دور شده بودم طوری که بلد نبودم به خانه برگردم!در این روز همه نان برنجی پزهای میدان آزادی، همه نان برنجی های خود را بین مردم توزیع کردند.* ایرنا: لحظه آغاز حمله عراق را یادتان هست؟*باک: ما آن زمان در محله آریاشهر ساکن بودیم، به یاد دارم جنگنده های عراقی ساعت 2 بعد ازظهر روز31 شهریور بود که فرودگاه کرمانشاه را بمباران کردند ما که هنوز نمی دانستیم چه خبر است خود را به یک بالگرد ایرانی که در نزدیکی میدان شهدا به زمین نشست رساندیم و از خلبان آن علت انفجارها را پرسیدیم که گفت احتمالا کار بعثی ها بوده است.* ایرنا: چه شد که عازم جبهه شدید؟*باک: سال 62 توفیق اجباری پیدا کردم و سرباز شدم یکی از الطاف الهی که نصیبم شد این بود که به سوی سپاه پاسداران و ارزش ها هدایت شدم زیرا در آنجا بود که یک دنیای جدید روبرویم گشوده شد و فهمیدم تا الان واقعا زندگی نمی کردم! در عملیات های مختلفی حضور داشتم تا اینکه در اواخر سال 64 سرنوشت جدیدی برای من رقم خورد.* ایرنا: چه سرنوشتی؟ نکند منظور شما اسارت است؟*باک: بله. در آن سال ها گروهک های مزدور و ضدانقلاب در استان کرمانشاه بشدت فعال بودند و به عنوان نیروهای رژیم بعث عمل می کردند با توجه به آمار بالای اسرای عراقی در ایران، اولویت اول گروهک های ضدانقلاب هم گرفتن اسیر تعیین شده بود تا تعداد اسرای ایرانی هم بالا برود.تا 19 فروردین 64 در منطقه هورالعظیم خدمت می کردم سپس به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان به یک گردان ادوات که در شهرستان جوانرود مستقر بود، منتقل شدیم و به دلیل کمبود نیرو چندین مسوولیت از جمله پرسنلی، آمار، تبلیغات، فرهنگی و... را بر عهده گرفتم. البته مسوولیت ما 20 روز بیشتر طول نکشید زیرا در یکی از رفت و آمدها به کرمانشاه به کمین دشمن خوردیم.آن زمان هفت نفر مسافر یک تویوتای خاکی بودیم من و چهار نفر دیگر عقب خودرو بودیم، در محدوده شهرستان ثلاث باباجانی و نزدیکی مرز، ناگهان در کمتر از آنی زیر رگبار همزمان 22 نیروی حزب دمکرات از فاصله حدود 40 متری قرار گرفتیم طوری که حتی فرصت نشستن کف خودرو را پیدا نکردیم در این تیراندازی ها 12 گلوله به سمت راست بدن و دست چپ من اصابت کرد که هرگز فرصت خارج کردن آنها فراهم نشد. در این کمین پنج نفر از همرزمانم شهید شدند و من و آقای یاری از بچه های همدان به اسارت درآمدیم. * ایرنا: چگونه سر از اردوگاه های رژیم بعث در آوردید؟* باک: بعد از اسارت، تا تاریکی شب ما را پیاده به سمت مرز بردند، در مسیر به نزدیکی یک روشنایی رسیدیم اما نیروهای حزب دمکرات ما را تهدید کردند که اگر سر و صدا کنید، سرتان را می بریم بعدا فهمیدیم که آن روشنایی سنگرهای نیروهای ایرانی بوده است.* ایرنا: در این مدت کسی شما را پانسمان نکرد؟*باک: من تا زمان برگشت به ایران پانسمان نشدم! پس از پیاده روی بسیار دیگر آنقدر خون از من رفته بود که بیهوش شدم اینجا بود که با چوب برانکاردی درست کردند و مرا با آن از جوانرود به دربندی خان و مرز انتقال دادند.ساعت حدود 9 صبح به رمز رسیدیم و آنجا بود که سنگرهای عراقی را دیدم و فهمیدیم که تحول بعثی ها خواهیم شد.در واقع گروهک های مزدور و ضدانقلاب اگر مثلا با 10 نیروهای ایرانی درگیر می شدند حتما باید چند نفر از آنان را به عنوان اسیر تحویل بعثی ها می دادند، اسرایی که سالم بودند اکثرا در کمین گیر افتاده بودند ما اسیر عملیاتی سالم نداشتیم و دست کم یک عضو بدنشان را از دست داده بودند یعنی بچه های ما تا آخرین توان می جنگیدند و کوتاه نمی آمدند.وقتی نیروهای مجروح به چنگال دشمن می افتادند، مداوایی روی آنها انجام نمی شد اما چون هدف زنده نگه داشتن اسیر بود اگر مثلا پایش زخمی شدند بود آن را قطع می کردند و با پارچه ای می بستند تا زحمت درمان و جراحی را کم کنند.* ایرنا: از مرز عراق شما را به کجا منتقل کردند؟* باک: ما را به استخبارات کرکوک منتقل کردند، اسرای جدید در سوله ای در آنجا بازجویی و تخلیه اطلاعاتی و بعد به جاهای دیگر منتقل می شدند، ما را پس از کرکوک، به استخبارات بغداد بردند.پیش از ما دو اسیر ارتشی در آن جا حضور داشتند، چند روز بعد از ما حاج آقا ابوترابی (حجت الاسلام والمسلمین شهید سید علی اکبر ابوترابی) را هم برای بازجویی آوردند که توفیق دیدار با ایشان در آنجا نصیب ما شد البته من آن زمان او را نمی شناختم اما یکی از اسرای ارتشی که اهل قزوین بود ایشان را شناخت.پس از آن بود که به صحبت با حاج آقا ابوترابی نشستیم و اطلاعات داخل ایران را به او دادیم در باره وضعیت نیروها و روحیه مردم.ایشان چون به عربی مسلط بود، توانست مقداری پارچه از نگهبانان بگیرد و زخم های مرا شستشو دهد.از آنجا ما را راهی اردوگاه الرمادی کردند و من بعد از حدود 20 روز موفق شدم حمام کنم و خون های ماسیده روی پوستم را بردارم.در آنجا من و آقای یاری را به آسایشگاه شماره 8 که جدید الاحداث بود، بردند، روز بعد شش اسیر دیگر که در کردستان به کمین خورده بودند، به جمع ما اضافه شد و هشت نفر شدیم، ظرفیت آسایشگاه 80 نفر بود. مسوول اردوگاه شخصی به نام جاسم بود، او اسرای مجروح را از احترام گذاشتن به نیروهای بعثی در هنگام آمارگیری معاف کرده بود که شامل حال منم شد. جاسم از ما پرسید که چه کسانی تلویزیون می خواهند، من دستم را بالا نبردم و همین کافی بود که او عصبانی شود و مرا زیر لگد و فحش بگیرد. جاسم مرا به نشانه تنبیه به آسایشگاه چهار که بچه های بدر در آن بودند و تقریبا همه مجروحیت داشتند، منتقل کرد.* ایرنا: فضای آنجا چطور بود؟* باک: اکثرا بچه های یزد و اصفهان بودند، وارد آنجا که شدم، دیدم چه دنیایی است، واقعا از الطاف الهی بود که به آنجا منتقل شدم.شیوه زندگی و تفکراتم اینجا بود که دچار تغییر اساسی شد و من رضا باک جدید شدم، تفکر بسیجی و اعتقاد راسخی و تقوای الهی بچه های آسایشگاه چهار طوری بود که خود را مقابل آنان عددی به حساب نمی آوردم در مدت 64 ماهی که در کنار آن بچه ها بودم درس های فراوانی گرفتم. من چیزی را با خودم به اسارت نبردم اما هر چه دارم از دوران اسارت گرفتم، این قاعده در باره دیگر اسرای کرمانشاهی هم صادق است مثلا اگر شهید دکامی مفسر بزرگ قرآن می شود، در نتیجه اندوخته هایش در اسارت است.* ایرنا: این تحولات یک سوی ماجراست، سوی دیگر خانواده شماست که نگرانی و اضطرابشان از مفقود شدن شما وصف نشدنی است، خانواده چه زمانی و چگونه از اسارت شما مطلع شدند؟* باک: پس از اسارات، خانواده در پی یافتن من به استان کردستان می روند و آب و آتش می زنند تا مرا بیابند، در آنجا یک نفر به دروغ به آنان وعده می دهد که در مقابل دریافت پول کلانی حاضر است جای مرا نشان دهد، این بود که خانواده برای تامین پول به کرمانشاه بر می گردند، البته من زمان اسارت به نیروهای دمکرات که آدرس منزل ما را می خواستند، به آنان یک آدرس اشتباهی داده بودم که مبادا سراغ خانواده ام بروند و آزار و اذیت و اخاذی کنند.پس از گذشت یک ماه از اسارت من، نماینده های صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند، آنان برگه هایی آبی رنگ را به بچه ها می دادند که باید فقط امضا می شد و امکان نوشتن چیزی در آن نبود، این نامه در واقع اعلام سلامتی به خانواده بود، پس از ارسال آن بود که خانواده ام از یافتن من ناامید شد.* ایرنا: مقابله اسرا با برنامه های بعثی ها و رو کردن ترفندهای آن همواره از بخش های شیرین و درس آموز خاطرات آزادگان است، شما در اردوگاه چگونه اسیر برنامه های تحمیلی عراقی ها نمی شدید؟* باک: مسوولان اردوگاه در هر آسایشگاه یک تلویزیون نصب کرده بودند که شبکه داخلی عراق را پخش می کرد، البته برخی برنامه های طنز به زبان فارسی هم پخش می کرد که رزمندگان و نیروهای انقلاب را به سخره می گرفت، این برنامه توسط مزدوران فارسی زبان تهیه می شد.به تاکید مسوولان عراقی تلویزیون باید از صبح تا شب روشن می بود، پس از اعتراض و رایزنی های زیاد مقرر شد در هنگام اذان و نماز صدای تلویزیون آن هم فقط یک ربع بسته شود.برای پایان دادن به پخش اجباری تلویزیون بعثی ها، بچه ها همه کار می کردند، در مواردی با ریختن آب تلویزیون را می سوزاندند و در مواردی دیگر با استفاده از سیم مهتابی، صدای آنرا قطع می کردند اما عراقی بلافاصله یک دستگاه دیگر می آوردند تا اینکه سماجت بچه ها آنان را منصرف کرد.مسوولان اردوگاه در گام بعدی به سراغ نصب بلندگو در محوطه اردوگاه و پشت پنجره های آسایشگاه رفتند و برای آزار روحی اسرا ترانه های فارسی و عربی پخش می کردند، بچه ها هم از این کار عصبانی شدند و خیلی زود بلندگوها را پایین کشیدند.فشار بچه ها باعث برچیدن بلندگوها نشد اما بعثی ها را مجاب کرد که آنها را به خارج از اردوگاه منتقل کنند البته بازهم جهت صدا به سمت داخل بود.رایزنی و اعتراض ها برای قطع بلندگوها نتیجه نداد تا اینکه چند روز بعد در یک حرکت هماهنگ نشده، اعتصاب غذا را شروع کردیم. آسایشگاه یک، دو و سه برای گرفتن غذا بیرون رفته بودند اما پیش از خروج سایر آسایشگاه ها تصمیم اعتصاب نهایی شد و از سایر اسرا خواستیم که غذا نگیرند و برگردند.این اعتصاب غذا پنج روز ادامه یافت، روزها بچه ها روزه می گرفتند و شب ها از آب، مواد غذایی و خرمایی که انبار کرده بودیم، استفاده می کردیم، انبار خرمای آسایشگاه ما پشت تابلوی بزرگی بود که صلیب سرخ روی دیوار نصب کرده بود و صحنه ای از یک شهر اروپایی بود.شکر ذخیره را هم با آب قاطی و یک شهد غلیظ درست کردیم، برای هر وعده افطار یک فنجان آب شیرین و چند دانه خرما به هر یک از بچه ها می دادیم.ادامه اعتصاب غذا و مقاومت بچه ها، بعثی ها را شگفت زده کرده بود تا اینکه پس از پنج روز یکی از نگهبانان دید که بچه ها زمان افطار خرما می خورند، این بود که فورا به داخل آسایشگاه ریختند و تمام مواد غذایی ما را بردند و بلافاصله بلندگوها را روشن کردند و ترانه فارسی گذاشتند. اولین آهنگی که آن زمان پخش شد را خاطرم هست زیرا با حال و هوای آن روز بچه ها جور بود، بخشی از ترانه این بود که "هوار هوار بردند، دار و ندار ما را". روز بعد اعتصاب غذا شکسته شد زیرا دیگری هیچ ذخیره ای وجود نداشت و اکثر بچه ها هم مجروح بودند و برای حفظ سلامتی آنها لازم بود اعتصاب شکسته شود، از طرف دیگر مسوولان بعثی هم کوتاه آمدند و زمان بخش ترانه از بلندگوها را به 2 وعده چند ساعته در روز کاهش دادند.عراقی ها در زمان انجام عملیات مرتبا سرودهای حماسی علیه ایران پخش می کردند. این وقایع نیز همزمان با عملیات تصرف فاو بود، مسوولان اردوگاه پس از پیروزی ایران در عملیات می گفتند که شما با داخل ایران هماهنگ بودید و از عملیات خبر داشتید و به همین دلیل بچه ها را اذیت کردند و زیر شکنجه گرفتند.* ایرنا: شکنجه ها آن به چه صورت بود؟* باک: برای اینکه بچه ها را ذلیل جلوه بدهند، آنها را مجبور می کردند که به سجده بروند، سپس روی آنها آب می پاشیدند و بعد پنکه ها را روشن می کردند و با شلاق و باتوم به جان بچه ها می افتادند بعد روی پشت آنان راه می رفتند. پس از این ماجرا بچه ها را از هم تفکیک کردند و هر عده ای را به یک آسایشگاه جدید بردند، ما را هم به آسایشگاه الرمادی 9 منتقل کردند، آنجا اسرای عملیات خیبر بودند که اکثرا نوجوان و بزرگترین آنان 16، 17 ساله بود.پس از مدتی یک روحانی از شاگردان حاج آقا ابوترابی به آسایشگاه ما اضافه شد و همه تابع او شدیم و یک وحدت رویه در آسایشگاه ایجاد شد، حاج آقا نرمی سایی کلاس های قرآن، تفسیر، ادعیه، نهج البلاغه و... برای اسرا دایر کرد.* ایرنا: آیین های مذهبی مانند نماز و عزاداری را چگونه برگزار می کردید؟* باک: اساسا تجمع بیشتر از دو نفر، مراسم دعا، صلوات فرستادن و قرآن خواندن با صدای بلند ممنوع بود اما ما در خفا نماز جماعت، دعاها و عزاداری را برگزار می کردیم، در زمان برگزاری مراسم یکی از بچه ها با آینه کنار پنجره نگهبانی می داد، مثلا وقتی در زمان نماز جماعت نگهبانان بعثی به آسایشگاه سرکشی می کردند، بچه ها فورا نماز را به فرادا تبدیل می کردند و با کند و تند کردن نماز تظاهر می کردند که نماز جماعت نیست.در آیینهای مناسبتی هم معمولا دست به خلاقیت می زدیم. من و یکی از بچه های اهوازی آسایشگاه به نام حمید فرانسه مسوول فرهنگی آسایشگاه بودیم. در یکی از سالگردهای 22 بهمن ماه، من با خمیر و برش اندکی از بالای روزنامه های عراقی که برای مطالعه آورده می شد و باید بر می گرداندیم، توانستم یک ریسه زیبا درست کنم.آقای فرانسه هم که یک نقاش زبردست بود، با دود چراغ و قرص های کپسول تصویری بزرگ از امام راحل روی پارچه دشداشه نقاشی کرد. یک تئاتر هم برای اجرا برنامه ریزی کردیم اما زمان برگزاری مراسم لو رفتیم و باز هم هر چه در داخل آسایشگاه داشتیم بردند.* ایرنا: یعنی فشارها و تهدیدها یا تشویق های مسوولان اردوگاه هیچ نتیجه ای نداشت و همه بچه ها به درخواست های آنان جواب منفی می دادند؟* باک: اینطور نبود و بودند بچه هایی که اغفال شدند و با بعثی ها همکاری می کردند، یک اردوگاهی بود به اسم قاطع اطفال که اسرای زیر 15 سال را در آن جمع آوری و روی آنان تبلیغ می کردند، امکانات مختلف و لباس های ورزشی به آنان می دادند، کلاس های تفریحی از جمله موسیقی برای آنها می گذاشتند و... وقتی نماینده های صلیب سرخ یا خبرنگاران هم می آمدند آنان را به دیدن این اسرا می بردند. اسرای دیگر اردوگاه ها اجازه ورود خبرنگاران را نمی دادند.* ایرنا: وضعیت بهداشتی اردوگاه شما چطور بود؟* باک: برای 450 اسیر فقط 9 چشمه دستشویی بود، شب ها که امکان دستشویی رفتن نبود اما صبح ها بعد از آمارگیری صف های طولانی مقابل سرویس ها تشکیل می شد و گاه چند ساعت طول می کشید تا نوبت همه برسد در نتیجه همین مشکل بود که بسیاری از بچه ها مشکلات سیستم گوارشی پیدا کردند. برخی وقت ها هم که می خواستند بچه ها را اذیت کنند، چاه های فاضلاب را تخلیه نمی کردند و دستشویی ها بالا می زد.در طول شب فقط امکان ادرار برای بچه ها در گوشه آسایشگاه پشت یک پرده ایجاد کرده بودیم.حمام ها هم روباز بود و فقط آب سرد داشت، زمستان ها وقتی بچه ها حمام می کردند، لب هایشان از سردی کبود می شد. اما اسرای خلاق اردوگاه با سیم های برق و تجهیزات مهتابی المنت درست کردند و برای گرفتن دوش، شب ها آب را گرم می کردند و با سطل هایی که برای ادرار به داخل آسایشگاه آورده می شد به حمام ها منتقل می کردیم که چندین بار هم سر این موضوع عراقی ها حساس شدند و اما نتوانستند به ماجرا پی ببرند.* ایرنا: این شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا بوده است، اسرا چطور امید و روحیه مقاومت خود را حفظ می کردند؟* باک: شاید یک رمز آن عدم اعتماد به دشمن و آشنایی با ترفندهای آنها بود، یعنی هر اندازه به دشمن بی اعتماد می شدیم اعتمادمان به مسوولان ایرانی و امیدمان به مبارزه بیشتر می شد. در تاریخ جنگ ها شما می بینید که در میان اسرای کشورهای دیگر خودزنی، خودکشی، فرار و... شایع بوده است اما در اردوگاه های ما هرگز چنین وقایعی وجود نداشت زیرا ایمان، تقوا و امید الهی در بچه ها جاری بود.* ایرنا: به آزادی هم فکر می کردید؟* باک: قریب 95 درصد بچه ها به فکر آزادی نبودند بلکه در تکاپوی تهذیب نفس و تقوای الهی بودند و اکثر وقت خود را صرف خواندن نماز و قرآن و دعا می کردند، تمام تلاششان این بود که تا می توانند خود را بالا بکشند.امام راحل می فرمایند جنگ برای ما دانشگاه بود و تعبیر من این است که اسارت برای ما دانشگاه آزاد بود؛ دانشگاه با هزینه! البته بودند کسانی که دغدغه اولشان آزادی بود و همواره پیگیر اخبار برای رهایی از بند بودند.* ایرنا: چطور از داخل ایران خبر می گرفتید؟ با نامه نگاری این امکان وجود داشت؟* باک: اصلا. یعنی حتی اگر کلمه پیروز در نامه شما بود، آن کلمه را لاک می گرفتند، برای کسب اخبار، همه اردوگاه ها رادیو داشتند البته به صورت مخفیانه. من منشور روحانیت امام راحل را همان آنجا حفظ کردم.* ایرنا: از وضعیت اسرای دیگر اردوگاه ها خبری داشتید؟* باک: یکی از راه های گرفتن خبر از اسرای سایر اردوگاه ها، زمان اعزام اسرای مجروح به بیمارستان بود، در آنجا اسرای اردوگاه های مختلف یکدیگر را می دیدند و اخبار را به هم منتقل می کردند.خودکار قرمز هم در اردوگاه ممنوع بود اما حمید فرانسه یک خودکار قرمز داشت او در نامه های گمشده یا سرگردان سوالات و درخواست های حاج آقا نرمی سایی را می نوشت و با خودکار قرمز لاک و مهر شده برای حاج آقا ابوترابی می فرستادیم.* ایرنا: بسیاری از اسرا در زمان اسارت به زیارت کربلا هم رفتند شما چطور؟* باک: تنها اردوگاهی که حاضر نشد در برنامه بعثی ها برای زیارت کربلا شرکت کند ما بودیم به فرموده امام نمی خواستیم از ما استفاده تبلیغاتی کنند، حتی اتوبوس ها را داخل اردوگاه آوردند و با شلاق تلاش کردند بچه ها را سوار اتوبوس کنند اما ما امتناع کردیم.* ایرنا: چطور از پذیرش قطعنامه اطلاع پیدا کردید؟* باک: قبل از پذیرش قطعنامه توسط ایران، آنها بارها در روزنامه هایشان تیتر می زدند که ایران حاضر به صلح نیست تا اینکه از صبح روز پذیرش قطعنامه پخش آهنگ های حماسی از بلندگوهای عراقی آغاز شد و ما فهمیدیم اتفاق جدیدی افتاده است. پخش این سرودها تا زمان اعلام اطلاعیه ادامه پیدا کرد سپس فهمیدیم که جنگ تمام شده است.پس از اعلام خبر پذیرش قطعنامه برنامه های فرهنگی خود را با توجه به دوران صلح تغییر دادیم. محرم همان سال تصمیم گرفتیم مراسم عزاداری برگزار کنیم و بنا شد فقط یک شعار بدهیم؛ قال رسوالله نور عینی، حسین منی و انا من حسینی.البته قبل از برنامه اسم برخی از بچه ها را نوشتند بعد از مراسم بود که فهمیدیم برنامه از قبل لو رفته است، این بود که به جان بچه های آسایشگاه افتادند و آنها را زیرشکنجه گرفتند.یکی از شکنجه گران یک هرکول قوی هیکل بود که برای رساندن بچه ها حتی بلوک سیمانی توی سر خودش خرد می کرد!در پایان حدود 35 نفر از همه آسایشگاه ها را جمع کردند و به انفرادی بردند و با دسته کلنگ و لوله های فشرده آب به جان ما افتادند. یک باتومی بود که وقتی به بچه ها می زدند نفس شان بند می آمد و باید حتما ضربه دوم را می زدند تا راه نفس باز شود.تا قبل از آمدن صلیب سرخ بچه ها را از انفرادی آزاد کردند اما آثار شکنجه ها روی بدنمان مانده بود، این بود که برای هر یک از اسرای شکنجه شده تشکیل پرونده دادند، به این صورت که یک آدمک می کشیدند و تعداد آثار شکنجه ها رو بدن را به صورت کشیدن خط بر روی آدمک نشان می دادند. یعنی اگر کسی 2 جای شکنجه روی دست راستش داشت، بر روی دست راست آدمک دو خط می کشیدند. در این میان یکی از اسرا به نام رضا شمس از اهالی تهران آنقدر شکنجه شده بود که همه آدمک خطی خطی شد.نتیجه این پرونده ها این بود که مسوول اردوگاه عوض شد فقط همین.* ایرنا: یکی از تلخ ترین خاطرات اسرا زمان رحلت امام (ره) است، شما چگونه از رحلت امام خبردار شدید و چه کردید؟* باک: ساعت 8 صبح روز 14 خرداد 68 بود که یک مسوول عراقی خبر رحلت امام را به یکی از بچه های آشپزخانه داد اما ما قبول نکردیم زیرا به آنان اعتماد نداشتیم تا اینکه نزدیک ظهر بود که خبر موثق از رادیو پخش شد و روزنامه های آن روز عراق هم همه تیتر زدند که مات خمینی.اینجا بود که غم و اندوه بر اردوگاه چیره شد و ندای دعای "الهی عظم البلا" بلند شد.تا مدتی تنها صدایی که از اردوگاه ما شنیده می شد فقط صدای پای بچه ها بود و یک سکوت سنگین و غم بار بر اردوگاه حکفرما بود. مسئولان اردوگاه هم تا حدود یک هفته هیچ حرکتی علیه ما نکردند.وقتی هم که حضرت آقا به عنوان رهبر معرفی شدند، بچه ها امیدوارتر شدند و البته همان احساسی را که نسبت به امام داشتند به ایشان هم داشتند.* ایرنا: لحظه شنیدن خبر آزادی و بازگشت برای خیلی از اسرا از خاطرات فراموش نشدنی است، شما کی یقین یافتید که به وطن باز می گردید؟* باک: سال 69 در حالی که دو سال از پایان جنگ گذشته بود، ناگهان باز هم پخش سرودهای انقلابی از تلویزیون عراق آغاز شد، همه بچه ها متعجب شده بودند که موضوع چیست ابتدا اعلام شد که جمعی از افسران کویت علیه حکومت قیام کرده و کنترل کشور را به دست گرفته اند. عصر آن روز در اطلاعیه دیگری اعلام شد که عراق به دلیل خیره سری کویت این کشور را اشغال کرده است.تا اینکه پس از چند روز خبر آمد که مذاکرات آقای ولایتی و طارق عزیز وزرای خارجه ایران و عراق به نتیجه رسید و به زودی بند مربوط به آزادی اسرا در قطعنامه 598 اجرایی می شود.البته پیش از این، گروهک منافقین وارد اردوگاه ها می شد و با وعده های اقامت در اروپا تلاش می کرد که اسرا را به عضویت خود در آورد. ابریشمچی و برخی دیگر از منافقین هم به اردوگاه ما آمدند و گفتند اگر به ما محلق شوید پس از یکی دو ماه می توانید به هر کشور اروپایی که خواستید بروید. متاسفانه برخی از اسرا هم گول این تبلیغات را خوردند. البته این عده کسانی بودند که از ابتدا هم تحت تاثیر تبلیغات عراقی ها قرار گرفته بودند.اغلب افراد فریب خورده هم پس از آزادی اسرا و بدقولی منافقین در عمل به وعده های خود، با رایزنی دولت ایران به کشور بازگشتند اما با یک کارنامه بد، یعنی اگر چند ماهی تحمل می کردند، با افتخار به وطن بر می گشتند. البته برای دولت همه آزادگان از نظر قانونی و احترام برابر بودند.* ایرنا: چه روزی و چگونه آزاد شدید؟*باک: روز اول مهر ماه 69 در قالب کاروان ششم ما را سوار اتوبوس کردند و به مرز خسروی آوردند. ساعت 9 صبح روز بعد بود که به مرز رسیدیم. در آنجا اتوبوس های ایرانی منتظر آزادگان بودند. عصر روز دوم مهر ماه وارد پادگان شهید رجایی شهر ماهیدشت شدیم و پس از چند روز قرنطینه توانستیم وارد کرمانشاه شویم و با خانواده دیدار کنیم.همه نزدیکان از طریق هلال احمر از آزادی من مطلع شده بودند، تمام محله را برای استقبال ریسه زده و تزیین کرده بودند. ساز و دمبک هم مهیا کرده بودند که البته با تندی من مواجه شدند و گفتم که اگر برای استقبال من است، آن را جمع کنید. * ایرنا: سال 69 دیگر شما 27 ساله شده و در اوج جوانی بودید کی تشکیل خانواده دادید؟*باک: من دو ماه استراحت کردم و در برنامه های مختلف حضور داشتم با تشکیل ستاد امور آزادگان ما را هم برای همکاری به این ستاد دعوت کردند. شخصی به اسم آقای طلوعی در آنجا حضور داشت که از آزاده های بارز بودند. حدود چهار ماه پس از آزادی ما موضوع تشکیل خانواده پیش آمد که توفیق شد با خواهر آقای طلوعی ازدواج کنم، 22 بهمن سال 69 ازدواج کردیم الان هم 2 دختر دارم.* ایرنا: به نظر می رسد پس از مدتی از پایان جنگ تحمیلی، فرهنگ مقاومت و ایثار به حاشیه رفت؟*باک: به حاشیه نرفت آن را به حاشیه بردند آن هم با برنامه، به جرات می گوییم که آزادگان از هیچ یک از دولت های 25 سال گذشته رضایت ندارند و تلاش های آنان برای پیشبرد اهداف انقلاب را کافی نمی دانند، در واقع دغدغه آنان حقوق و مزایا و ماده های 190 و 130 برای خود نیست بلکه تنها انتظار ما از مسوولان این است که وظیفه خود را نسبت به فرهنگ و تفکر بسیجی و انقلاب انجام دهند.البته اینکه کلمه آزادگان از فرهنگ لغات ما جز برای یک روز حذف شده هم خود یک درد است، حتی بنیاد شهید هم می گوید ما آزاده نداریم فقط جانباز داریم! پرونده آزادگی آزادگان در ایران مختومه شده است، ما را فقط به عنوان جانباز می شناسند که این هم یک افتخار است اما پس آزادگی چه. آزاده ای که جانباز نباشد دیگر هیچ ارج و قربی در بنیاد شهید هم ندارد این است ما که از هیچ یک از مسوولان نمی گذریم.* ایرنا: برای انتقال ارزش ها و فرهنگ ایثار و شهادت چه باید کرد؟*باک: حضرت آقا 2 سال پیش در دیداری با آزادگان بیان فرمودند که آزادگان گوهرهای بازیافته ذخیره ایمان جمهوری اسلامی ایران هستند و به همه آنان تاکید کردند که خاطرات خود را مکتوب و ثبت و ضبط کنند در دو سال اخیر هم آزادگان واقعا پای کار آمدند و در جلساتی خودجوش و غیردولتی اسرای هر اردوگاه را دور هم جمع و یاد آن دوران و خاطره ها را زنده می کنند.موسسه پیام آزادگان یک موسسه غیردولتی و متعلق به آزادگان است که محوریت این جلسات را بر عهده دارد و در ضبط و ثبت تصویری و مکتوب خاطرات جنگ کارهای متعددی انجام داده است.* ایرنا: حرف پایانی.*باک: اسارت معنای سخت و ثقیلی دارد در گرفتاری، در بند بودن، در حصر ماندن و ذلیل و خوار شدن مفاهیمی است که در فرهنگ لغت برایش ذکر شده اما در فرهنگ مقاومت، اسارت معنای حریت و آزادگی پیدا می کند، اسارت خیلی سخت بود، دوری از خانواده، پدر و مادر و هستی و نیستی مان در ایران.رهبر انقلاب فرموده اند اسارت یک روزش هم زیاد است اما شما تصویر کنید آزادگانی که 120 ماه اسیر بوده اند.گرچه ما از نوشیدن شربت شهادت محروم شدیم اما در دوران اسارت سختی و مصائب و دردها را با جان و دل خریدیم تا حامل سربلندی و افتخار ملت باشیم.آزادگان در اسارت خود را بهتر شناختند، خدا را شناختند، امامشان را شناختند، ملت و میهن شان را شناختند و نیز دشمن را شناختند و موقعیت شناس خوبی شدند.محدودیت ها و فشارهای بعثی ها هرگز باعث پایین آمدن روحیه و مقاومت بچه ها نشد هرگاه در جایی محدودیت ایجاد می کرد توانایی، انسجام و امید بچه ها در همانجا بالاتر می رفت.اسرای ما هرگز به دشمن اعتماد پیدا نکردند و همین بی اعتمادی موجب آشنایی و آگاهی ما از فریب ها و نیرنگ های آنان می شد و به ما امکان می داد که خدعه های آن را خنثی کنیم.از شما متشکرم که این وقت را در اختیار ما قرار دادید می خواهم یک آرزو بکنم، حسین الحوثی رهبر فقید شیعیان یمن بارها تاکید می کرد که "انظروا الی ایران" و" انظروا الی الامام خمینی" یعنی به ایران نگاه کنید و از آن الگو بگیرید. الان عبدالمالک الحوثی هم همین نظر را دارد، یا سیدحسن نصرالله می گوید گوش من به لب های رهبر معظم انقلاب است. امیدوارم برخی مسوولان داخلی هم ولایتمداری را از یمنی ها و حزب الله یاد بگیرند.آزادگان بر این باورند که تنها وظیفه ذاتی شان پاسداری از حریم ولایت است ما در باره ولایت با کسی سر سازش نداریم. ولایت خط قرمز ماست و با هیچ کسی هم تعارف نداریم.خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشدخوش تر از آن، مرغی که ز قفس پریده باشد* ایرنا: شده که حسرت بازگشت به دوران اسارت را بخورید؟* باک: من همان اوایل بازگشت پشیمان شدم و الانم هم پشیمانم که آن فضای الهی و بچه های بزرگ منش را از دست دادیم. حاضرم تمام داشته هایم را برای بازگشت به آن ایام و فضا فدا کنم.گفت و گو از عبدالله الماسی7444/8066
26/05/1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
با منقضی شدن مهلت 5 ساله رسیدگی به اتهامات پرونده سه مورد از اتهامات علیه آسانژ مختومه میشود
با منقضی شدن مهلت 5 ساله رسیدگی به اتهاماتپرونده سه مورد از اتهامات علیه آسانژ مختومه میشودبا منقضی شدن مهلت پنج ساله رسیدگی به اتهامات مطرح شده علیه مؤسس سایت ویکیلیکس پرونده سه مورد از اتهامات وی طی روزهای آینده مختومه میشود به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس مهلتظرف ۱۰سال پرونده هسته ای مختومه می شود
ظرف ۱۰سال پرونده هسته ای مختومه می شود وزیر امور خارجه گفت در فاصله زمان بندی ۱۰ساله پرونده هسته ای ایران در شورای امنیت مختومه و از دستور کار حذف می شود ظریف تصریح کرد حضور مردم طرف مقابل را پای میزه مذاکره نشاند به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر به نقل از خبرگزاری صدا وپرونده پروژه«از پارس تا خزر» فعلا مختومه است/تقدیم یک اثر به ظریف
خشایار اعتمادی در گفتگو با مهر پرونده پروژه از پارس تا خزر فعلا مختومه است تقدیم یک اثر به ظریف شناسهٔ خبر 2877078 - جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۳ ۱۰ هنر > موسیقی و هنرهای تجسمی خواننده موسیقی پاپ کشورمان اعلام کرد فعلا پرونده پروژه فرهنگی هنری از پارس تا خزر ایران نشسته است مخپرونده هسته ای ایران طی ۱۰ سال مختومه می شود
پرونده هسته ای ایران طی ۱۰ سال مختومه می شود وزیر امور خارجه گفت به فاصله زمانی ده سال پرونده هسته ای ایران در شورای امنیت مختومه و از دستور کار حذف می شود به گزارش خبرگزاری صدا و سیما محمدجواد ظریف پیش از ظهر امروز در نشست بررسی ابعاد برجام در مؤسسه روزنامه اطلاعات افدوئل دو دولت با چاشنی شکایت/ پروندههای اقتصادی، مساله این است!
دوئل دو دولت با چاشنی شکایت پروندههای اقتصادی مساله این است با پایان دولت دهم و روی کار آمدن دولت یازدهم اظهارات متفاوتی درباره شائبههای مالی و اقتصادی دولت قبل به میان آمد اما در این میان کسی که تاکنون بیش از همه مسئولیت دوئل با رئیس دولتهای نهم و دهم را به دوش کشیده اظریف:پرونده ایران در شورای امنیت طی 10 سال برای همیشه مختومه خواهد شد/ هدف غرب از تحریم ایران جداکردن مردم از
ظریف پرونده ایران در شورای امنیت طی 10 سال برای همیشه مختومه خواهد شد هدف غرب از تحریم ایران جداکردن مردم از حاکمیت بود نه ایجاد فشار اقتصادی وزیر امور خارجه کشورمان با بیان اینکه باید به تحریم به دید توازنی نگاه کرد یادآور شد آنچه این توافق را نسبت به بقیه متمایز می کند اینمتن نامه ای خانواده هاشمی خطاب به آیت الله لاریجانی / پرونده مهدی، ده ها هزار صفحه دروغ و تهمت است!
متن نامه ای خانواده هاشمی خطاب به آیت الله لاریجانی پرونده مهدی ده ها هزار صفحه دروغ و تهمت است خانواده آقای هاشمی در بیانیه ای مدعی شدند پرونده ای که بر اساس آن مجرم بودن مهدی هاشمی به اثبات رسیده است ده ها هزار صفحه دروغ و تهمت است به گزارش فرهنگ نیوز پس از واکنش آیت اللهپرونده هستهای؛ آزمون سخت مدیریت جدید صداوسیما
چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰ ۳۲ معاون خبر رییس سازمان صداوسیما گفت خبر با رعایت توازن بیطرفی انصاف و با رویکرد حمایت از منافع ملی به روشنگری در پرونده هسته ای و اعتمادسازی در مخاطبان پرداخت به گزارش سرویس تلویزیون و رادیو ایسنا دکتر پیمان جبلی در دومین نشست سراسری مدیران رسانبازخوانی مشهورترین پرونده جنایی تهران
بازخوانی مشهورترین پرونده جنایی تهران شناسهٔ خبر 2883456 - شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱ ۲۲ مجله مهر > دیگر رسانه ها تصور کنید صبح یک روز بهاری از خانه بیرون آمدهاید احتمالاً آخرین چیزی که ممکن است به آن فکر کنید این است که راننده خودرویی که شما سوار آن شدهاید قاتل زنجیرهای اکنگره ملی تجلیل از آزادگان برگزار شد
یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲ ۲۱ کنگره ملی تجلیل از آزادگان با حضور 1000 نفر از آزادگان دفاعمقدس در تالار وحدت تهران و با سخنرانی دکتر علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی و همچنین رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران برگزار شد به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگ حماسه ایسنا در این مراسم از هف-