تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت (رهبرى اسلامى).
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804258579




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای شیرین ازدواج بازیگر پیشکسوت سینما +عکس


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
مهران رجبی ماجرای شیرین ازدواج بازیگر پیشکسوت سینما +عکس

مهران رجبی از خود می گوید؛
ماجرای شیرین ازدواج بازیگر پیشکسوت سینما +عکس
شاید شوخ طبعی بارزترین خصوصیتش باشد؛ خصوصیتی که باعث شد رضا میرکریمی در 36 سالگی و از روی صندلی های دانشگاه او را به صحنه تصویر بیاورد و در دومین حضورش در این عرصه کاندیدای جایزه جشنواره فجر باشد.



به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، مهران رجبی متولد 1340 در روستای واریان کرج است، باشگاه خبرنگاران جوان در حالی به گفتگو با این بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون نشسته که او برای تفریح به یکی از روستاهای اطراف سد کرج رفته بود. این گفتگو را در ادامه بخوانید:
   

    شما از جوان های نسل قدیم هستید، آشنایی شما با همسرتان از سمت خانوده ها بود؟
چنان گفتید قدیمی که از خودم ناامید شدم و یاد آشنایی ناصرالدین شاه با ملک خاتون افتادم.
  البته منظورم اونقدر قدیمی نبود.
یکی به من گفت پیرمرد شدی! گفتم پیری مراحل مختلف دارد. اول میانسالی، بعد پیری، بعد کاملی، بعد پیر... و بعد کهنسالی که مرحله آخر است. مرحله پیری... خیلی بد است و کهنسالی بهتر است. من معلم بودم و همسرم کارمند ماشین نویس اداره بود. پایان نامه ام را می دادم ایشان تایپ می کرد. در این هیر و ویر بیشتر آشنا شدیم و البته به بهانه آشنایی بیشتر مدام می گفتم پایان نامه اصلاحیه خورده، اینجا را تایپ کن یا آن صفحه را درست کن و ... ایشان هم مجانی کار من را انجام می داد و خلاصه خودش را به ریش ما بست!
  واقعا ایشان خودش را به ریش شما بست یا شما اصلاحیه های پایان نامه تان زیاد بود؟ ایشان که ریش نداشت من خودم را ببندم، من ریش داشتم و ایشان خودش را بست. ولی اگر ایشان ریش داشت، من می بستم. اشکال ندارد، وقتی دو نفر همدیگر را دوست دارند باید ببندند. بعد هنوز هم بسته شده ایم.
  خواستگاری چطور بود؟ یک مدتی گذشت و دیدیم در اداره فضای خوبی وجود ندارد. البته من فقط به رییس اداره آموزش و پرورش کرج که از دوستانم بود، موضوع را گفته بودم. پیش ایشان رفتم و گفتم فضا اینطوری شده، گفت فردا بیایید خانه ما صحبت کنید. ایشان با ماشین رییس رفت، من هم با ماشین خودم رفتم و صحبت کردیم.
  چند ساله بودید؟ من 28 سالم بود.
  پس به نسبت هم نسل های خودتان برای ازدواج دیر پا پیش گذاشتید. آره، یک مقدار فقیر بودیم و شرایطش را نداشتیم و ازدواج هم کردیم و فقیرتر هم شدیم. بعد بنا شد هفته بعد من به خانه ایشان بروم و سنگ هایم را وا بکنم. روز موعود من تنهایی رفتم. مامان ایشان اولین چیزی که گفت این بود که اینطوری بد است! گفتم نه، شما اول من را به غلامی بپذیرید، بعد من یک مینی بوس آدم می آورم. همان هم شد و هفته بعدش یک مینی بوس برادر و فامیل و ... بردیم. آنها هم از خدایشان بود دخترشان را به من بدهند.
  واقعا یک مینی بوس؟ بله دیگه!

چه سالی بود؟ سال 1369.

پس داشت صدای عشق تان بلند می شد و شما به خواستگاری رفتید؟
بله داشت گندش درمی آمد!
  مراسم عروسی چطور بود؟ در یک سالنی به اسم علی بابا در منطقه بیلقان کرج عروسی گرفتیم. ما رسم پول اندازی داریم. یعنی میهمان ها به عنوان هدیه پول می دهند. آن زمان حدود 12 هزار تومان جمع شد که پول خوبی بود و ده هزار تومان هزینه مجلس شد و دو هزار تومان ماند که با آن و سوار بر رنوی درپیت من راهی شمال شدیم.
  پس همه چیز جور بوده. همه چی عالی و خیلی خوب بود. الان هم خیلی خوب است. همان موقع من به خانمم می گفتم کی می شود سه تا بچه این عقب بنشینند و همان هم شد و الان سه تا بچه دارم.
  ولی رنو را ندارید؟ نه دیگه لول خیلی بالا رفته، باید الان 6 سیلندر باشد!
  ویلا داشتید شمال رفتید؟ نه بابا! چادر، کنار خیابان، مقوا!
  ماه عسل را می گویم. همان دیگه الله محمد را گفتیم و راه افتادیم.
  اولین رستوران که رفتید کجا بود؟ اولی را بادم نیست ولی دومی را یادم هست که چسبیده به اولی بود!
  اولین هدیه ای که برای همسر خریدید چه بود؟ یک دستبند طلا!

به چه مناسبتی؟ یادم نیست. خانم ها خودشان مناسبت ساز هستند. گاهی تولد مناسبت می شود، گاهی سالگرد ازدواج و گاهی هم یک داد زدیم سرشان و باید جبران شود.   خانم ها مناسبت ساز هستند و آقایان مناسبت فراموش کن! دقیقا همین است!
  ایشان برای شما چه هدیه ای خریدند؟ چند بار لباس خریدند که به سلیقه من نمی خورد. خیلی هم رک می گفتم این چیه خریدی! بنداز بیرون! بعد از آن دیگر نخرید. البته این اواخر با هم بیرون می رویم. مثلا من یک عینک برمی دارم، ایشان کارت می کشد. گرچه بعدا پولش را می گیرد ولی بالاخره برای من کارت می کشد. الان اوضاع اینجوری شده، یک چیزی خودت بگیر بیا من حساب می کنم!
  پس همینطور عشق جریان دارد. اوه عالی!

کمتر که نشده بیشتر هم شده. بیشتر شده در حد دیوانه کننده! اصلا می خواهیم جدا شویم خلاص شویم!
  در یک مصاحبه اوایل کار بازیگری خودتان گفته بودید همسرم دوست ندارد نقش آقایان متاهل را بازی کنم. الان هم دوست ندارد.
  الان هم دوست ندارد ولی شما بازی می کنید. پولش را می گیریم؛ چه کنیم؟ پول خوب می دهند، چاره ای نداریم. به شما هم پول بدهند بازی می کنید.
  ولی بعضی آقایان اجازه نمی دهند. من هم اجازه نمی دهم. اگر همسرم نقش زن دیگری را بازی کند، سرش را می برم مثل گنجشک!
  حتما اینکه می گویید از روی علاقه است. بالاخره لابلایش علاقه هم پیدا می شود.


غیر از علاقه چه چیز دیگری هست؟ عشق و علاقه و غیرت و تعصب و کرجی بودن و روستایی بودن همه چی با هم مخلوط شده و یک وسیله ای در نهایت به اسم کمربند دست آدم می دهد، سگکش هم که می دانید...
  شما همین الان از فوران عشق و علاقه می گفتید؟ نه اشتباه نکنید. هنوز از من کسی کمربند نوش جان نکرده.
  بچه ها چقدر بعد از ازدواج به دنیا آمدند؟ ما عجله داشتیم. یک سال بعد از ازدواج زهرا خانم به دنیا آمد.
  و سختی های خانم بیشتر شد. بله، بعد از زهرا هم سارا به دنیا آمد و بعد هم علیرضا ته تغاری خانه.
  در کار خانه کمک می کردید؟ بله کمک می کردم. همه چیز هم خوب و عالی بود. 115  



۱۵/۰۴/۱۳۹۴ - ۱۴:۲۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن