تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 23 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس سنت نيكويى را بنا نهد، اجرى برابر اجر همه عمل‏كنندگان به آن عمل تا روز قي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806362505




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حرف‌های تازه «لیلی گلستان» درباره مادرش


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۸




156-13.jpg

«وقتی آن اتفاق برای برادرم افتاد، مادرم هر روز می‌رفت توی کارگاه. موسیقی را به صدای بلند می‌گذاشت و گِل‌ها را با حرارت زیاد ورز می‌داد و تمام خشمش را با ورز دادن گِل‌ها بیرون می‌ریخت. این کار خیلی به او کمک کرد که بتواند این غم را بیشتر تاب بیاورد.» این جمله‌ها را لیلی گلستان سه سال پس از درگذشت مادرش می‌گوید. زنی که پس از گذشت پنج دهه از زندگی‌اش، به دنیای هنر وارد شد و به سفالگری پرداخت. آثاری خلق کرد که در مدت کوتاهی توجه همه را به خود جلب کرد. علاقه‌مندان به هنر وقتی به نمایشگاه آثارش می‌رفتند با زنی مواجه می‌شدند که در 50 سالگی به‌دنبال آن چیزی که که دوست داشت، رفته است. به گزارش خبرنگار بخش هنرهای تجسمی ایسنا، فخری گلستان سال 1304 متولد شد. او همسر ابراهیم گلستان - نویسنده و فیلمساز ایرانی - است. پس از مهاجرت به تهران، فعالیت‌های اجتماعی‌اش را در زمینه‌ی قشر آسیب‌دیده‌ی جامعه آغاز و سال‌ها در این زمینه فعالیت کرد. فخری گلستان فعالیتش در هنر سفالگری را در 50 سالگی به‌صورت تجربی آغاز کرد. با این حال، آثار او از کیفیت خوبی برخوردار بودند و از سوی دوسالانه سفالگری مورد تقدیر قرار گرفتند. مرگ فرزندش کاوه که ۱۳ فروردین ۱۳۸۲ هنگام تصویربرداری در خط مقدم جنگ در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک عراق براثر انفجار مین اتفاق افتاد، تأثیر زیادی بر فخری گلستان گذاشت. بعد از مرگ کاوه، مدتی نتوانست به سفالگری بپردازد، اما دوباره برای رسیدن به آرامش به این کار رو آورد. او 16 تیرماه 1391 درگذشت. پس از گذشت سه سال از درگذشت این سفالگر و هنرمند خودآموخته، خبرنگار ایسنا با لیلی گلستان - مترجم، گالری‌دار و فرزند این هنرمند - به گفت‌وگو کرد. مادرتان هنرمندی بود که در سن بالا سفالگری را شروع کرد و در مدت کوتاهی توانست نظر مخاطبان هنر را جلب کند. شما که از ابتدا در جریان روند ورود مادرتان به دنیای تجسمی و دیده شدن آثارش بودید، درباره‌ی این بخش از زندگی او و روند ورودش به دنیای تجسمی بیشتر توضیح دهید. مادرم زن فعالی بود و همیشه مشغول. من وقتی پاریس درس می‌خواندم، چهار ساعت در هفته به کلاس سفالگری می‌رفتم و چند تا از کارهایم را توسط مسافری برای مادرم فرستادم. خود مادرم بعدها برایم گفت که از همان‌وقت به سفالگری علاقه‌مند شده، اما وقت خالی برای پرداختن به آن را نداشته است. بعد از انقلاب به ناچار از پرورشگاهی که اداره می‌کرد، بیرون آمد و خانه‌نشین شد و رفت سراغ یادگیری سفالگری. فقط یکی - دو ماه بیشتر کلاس نرفت و بعد، یکی از اتاق‌های خانه را کارگاه کرد و ته حیاط هم یک کوره سنتی ساخت و خودش مشغول تجربه کردن شد. به نظر شما که سال‌هاست با آثار هنرمندان زیادی در گالری خود و نمایشگاه‌های گوناگون مواجه بوده‌اید، مهم‌ترین ویژگی آثار مادرتان را چه می‌دانید که توانست دیده شود؟ پیش از هر چیز، سن مادرم برای بازدیدکننده‌ها جالب بود؛ این‌که زنی در دهه‌ی پنجم زندگی‌اش تازه شروع به یادگیری هنر مورد علاقه‌اش کند، برای مردم جالب و جذاب بود. بعد فرم آثار که بسیار مدرن بودند و رنگ آن‌ها که زنده و خوش‌رنگ بود. کارها در عین مدرن بودن حال و هوای ایرانی هم داشتند. از مهرهای قلمکار اصفهان استفاده می‌کرد و روی ظروف مدرن، مهرها را روی گِل فشار می‌داد و نقش‌ها روی آن می‌افتادند. این تلفیق سنت و مدرنیته، اثر را بسیار جذاب می‌کرد. آیا علاقه‌مندی به سفالگری و به‌طور کلی، هنرهای تجسمی پیش از حضور جدی او در این عرصه نیز وجود داشت؟ اصولا در خانواده‌ی ما، هنر جایگاه والایی داشت؛ پدر و مادرم مجموعه‌دار بودند و نقاشی‌های بسیار ارزشمندی گردآوری کرده بودند. اهل کتاب و فیلم و تئاتر بودند و در واقع، هنر و فرهنگ ما را احاطه کرده بود. مادرتان در این دنیا به‌دنبال چه چیزی بود؟ مادرم وقتی به اصرار من حاضر شد نمایشگاهی از کارهایش برگزار کند، فکر نمی‌کرد که چنین استقبالی در نمایشگاه اول از کارهای او شود. بعد وقتی تعاریف و نظرهای مخاطبان را شنید، خیلی تشویق شد و با جدیت و وسواس بیشتری کار را ادامه داد. سفارش قبول نمی‌کرد و هر کاری را که خودش دوست داشت، انجام می‌داد. به پیشنهادهای من هم اصلا گوش نمی‌کرد! وقتی کارهای او دیده شد آیا بر ادامه‌ی فعالیتش تأثیری داشت؟ محبوبیت او به جایی رسید که مدام از من سراغ تاریخ نمایشگاهش را می‌گرفت. آیا عنوان «هنرمند خودآموخته» را برای مادرتان درست می‌دانید؟ هنر او کاملا ذاتی و بدون تعلیم بود؟ بله؛ همان‌طور که گفتم یکی - دو ماه فوت‌وفن کار را آموخت و بعد خودش با تجربه کردن، رموز و فنون را یاد گرفت. بسیار هم پیش می‌آمد که برخی سفالگران معروف از او درباره بعضی کارها پرسش می‌کردند. این هنر چه تأثیری بر زندگی و آرامش او داشت؟ تأثیر این هنر روی آرام شدن او، وقتی بروز کرد که آن اتفاق برای برادرم افتاد. هر روز می‌رفت توی کارگاه. موسیقی را به صدای بلند می‌گذاشت و گل‌ها را با حرارت زیاد ورز می‌داد و تمام خشمش را با ورز دادن گل‌ها بیرون می‌ریخت. این کار خیلی به او کمک کرد که بتواند این غم را بیشتر تاب بیاورد. این کار توانست از رنج او پس از درگذشت برادرتان بکاهد؟ نمایشگاهی از کارهایش ترتیب دادم به نام «پرنده‌های افجه». برادرم را در گورستان افجه به خاک سپردیم (چون طبیعت افجه را خیلی دوست داشت و اغلب برای راهپیمایی به آنجا می‌رفت). هر وقت دوتایی سر خاک می‌رفتیم به‌دلیل باغ‌های زیادی که گرداگرد گورستان بودند، صدای هیاهوی پرندگان زیاد شنیده می‌شد. به همین دلیل، نمایشگاه مادرم پر بود از مجسمه‌ی پرندگان. نمایشگاه شلوغی شد و همه‌ی پرنده‌ها نیز به خانه‌های مردم پرواز کردند. پررنگ‌ترین خاطره و تصویری که از مادرتان در ذهن شما باقی مانده چیست؟ آخرین و پررنگ‌ترین تصویر از او، لحظه‌ی مرگش بود. من، دخترم صنم و مهرک - پسر کاوه - بر بالینش بودیم. دست‌هایش را گرفته بودیم و خیره به صورت آرام و پر صلح و صفا و پریده‌رنگش نگاه می‌کردیم تا دست‌هایش سرد شدند و یخ کردند و تمام شد. اگر بخواهید او را توصیف کنید از چه کلماتی استفاده می‌کنید؟ برای توصیف او باید کلمات ایثار، فداکاری و ازخودگذشتگی را بگویم. آن هم در حد اغراق. واقعا در حد اغراق ... در این سه سال که از درگذشت مادرتان می‌گذرد، دل‌تان بیشتر برای چه وجهی از شخصیت او تنگ شده و جای خالی‌اش بیشتر احساس می‌شود؟ صبوری و صبوری. خیلی سعی کردم این را از او بیاموزم و خیلی کم موفق شدم. کار سختی است. لبخند پرمهرش همیشه جلوی چشمم است. مهم‌ترین تأثیری که حضور مادرتان در سال‌های حیاتش بر زندگی و کار شما داشت چه بود؟ جنس مادری ایشان را چگونه تعریف می‌کنید؟ همراه شادی‌ها و غم‌هایم بود و این‌که همیشه باید یک کار مثبتی انجام دهم و بی‌کار و ول نباشم. مدام می‌گفت «نشسته‌ای؟ پاشو پاشو یک کاری بکن» و همین شد که می‌بینید! اگر حرف ناگفته‌ای درباره‌ی مادرتان مانده بفرمایید. خنده‌دار است اگر بگویم ایثار، فداکاری و از خودگذشتگی باید حد داشته باشد، نه مثل او که هر لحظه‌اش برای دیگری بود. این حالت او همیشه من را برآشفته می‌کرد. انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن