تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798550840




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ترانه علیدوستی: همسرم فیلمها را می بیند و برای من هم تعریف میکند


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ترانه علیدوستی : فیلم بین هستم. اما از آن ها که هیچ فیلمی را از دست نمی دهند نیستم. همسرم از آنهاست. او می بیند و برای من هم تعریف می کند.
قرار گفت و گو با ترانه علیدوستی را یکی دو روز بعد از آن که «استراحت مطلق» اکران شد گذاشتیم؛ آخرین روزهای سال بود و معلوم نبود بشود فرصتی برای گفت و گو پیدا کرد. گفت و گو ماند برای روزهای بعد از تعطیلات که تازه معلوم شده بود تلویزیون آگهی «استراحت مطلق» را نپذیرفته ولی ظاهرا شیوه ی تبلیغات تازه ای که کاهانی و گروهش برای این فیلم پیدا کرده بودند تماشاگرانی را که مخاطبان پی گیر سینمای کاهانی اند به سینما کشاند. وقتی به این فکر کردیم که با ترانه علیدوستی گفت و گو کنیم می دانستیم که فقط قرار نیست درباره ی این فیلم حرف بزنیم؛ می خواستیم درباره ی بخش های دیگری از کارنامه اش هم حرف بزنیم؛ به خصوص به عنوان مترجمی که ترجمه اش از داستان های آلیس مونرو خوب دیده شد و قدر دید و لا به لای حرف ها خواستیم به سریال های محبوبش هم اشاره کند؛ سریال هایی که ظاهرا آن ها را به خیلی از فیلم ها ترجیح می دهد و وقتی درباره شان حرف می زند واقعا هیجان زده است. چند کلمه ای هم درباره ی «شهرزاد» حرف زدیم؛ سریالی که حسن فتحی دارد برای نمایش درشبکه ی خانگی می سازد و بقیه ی حرف ها را گذاشتیم برای وقتی که آن سریال آماده ی پخش شود.

برای خواندن بخش اول گفتگو با ترانه علیدوستی به ( اینجا ) مراجعه کنید .
برای خواندن بخش دوم گفتگو با ترانه علیدوستی به ( اینجا ) مراجعه کنید .

گفتگو درباره نحوه بازیگری ترانه علیدوستی (بخش سوم)   برگردیم به ترجمه، استقبال از ترجمه ی آلیس مونرو که خیلی خوب بود. چرا ادامه ندادید؟ ادامه داده ام. کتاب بعدی ام آماده است. قرار است ارسال شود برای ناشر در اولین فرصت.

مجموعه داستان است؟ نه؛ رمان دوم نیکول کراوس است؛ که درواقع اولین رمان مشهور اوست و خیلی هم پرفروش بوده و به بیست و پنج زبان ترجمه شده. The history of love که معادل فارسی اش متاسفانه بهتر از این نمی شود؛ تاریخچه ی عشق... (می خندد)

سرگذشت هم می تواند باشد؛ نمی شود؟ نه. چون «تاریخچه ی عشق» خودش در آن رمان نام یک کتاب است. رمان درباره ی کتابی است به این نام.

پس می شود تاریخ مختصر. (می خندد) دایره المعارف. اما بد هم نشده فکر می کنم که امسال چاپ بشود.

عجیب نیست که شمابه خلاف خیلی از آن ها که کار هنری می کنند و ترجیح می دهند صرفا مولف باشند فعلا دارید ترجمه می کنید؟ آن هم هر دو، سه ماه یک داستان کوتاه در مجله ها. خیلی ها فکر می کنند فقط صاحب یک کار بودن مهم است. این نگاه در سینما هم هست، هر روز از من می پرسند کی فیلم خودت را می سازی؟ انگار بازیگری مستاجر بودن است و فیلمسازی صاحبخانه شدن. من هم می گویم که من واقعا در کارم احساس مولف بودن می کنم. احساس خلق کردن می کنم. احساس می کنم واقعا دارم یک چیزی می سازم و فکر نمی کنم صرفا مجری حرف دیگرانم. از نظر من که این طور نیست. من بازی را خیلی دوست دارم و بازیگری برام کار خلاقه است و فیلم سازها هم از من در این زمینه راضی بوده اند. برای همین معمولا باز سراغم می آیند. می دانند کنارشان هستم که بهترین کاری که می توانیم را انجام دهیم.

برای این است که از همان روز اولی که آمدید در سینما خوب دیده شده اید؟ شاید. اما اصلا درباره ی کیفیت بازیگری صحبت نمی کنم. واقعا وقتی می روم سر فیلم آنقدر در جهانش غرق هستم که حتی صحنه های بقیه را حفظم. به خودم می آیم می بینم همه را یادم است. می دانم چی گرفته شده و چی به چی می خورد. چون دارم کیف می کنم با فیلم.

خود داستان برایتان جذاب است دیگر؛ نه؟ روند ساخته شدنش برای من جذاب است. هنوز شکل گرفتن فیلم ها برایم مثل جادوست. مثل بچه ها. اینکه ما این کارها را می کنیم و اینها به هم می چسبند و زنده می شوند هیجان زده ام می کند. فکر می کنم من هم آجری از این دیوارم و ایده هایم را با خودم می آورم. همین که تو سالن می نشینم و از زبان کسی یک جمله؛ حتی یک کلمه را که پیشنهاد داده می شنوم کیف می کنم. همین کافی است.

موقع ترجمه چی باید تو داستان باشد که انتخابش کنید؟ عشقی

واقعا؟ شوخی می کنید؟ نه، اما به توانایی ام هم بستگی دارد. باید حس کنم از پسش هم بر می آیم.

چند صفحه می خوانید و می گویید به درد ترجمه می خورد؟ یا هم زمان با خواندن ترجمه می کنید؟ یکی دو بار پیش آمده که هم زمان ترجمه کنم، اما معمولا کتاب را می خوانم و بعد می بینم خیلی دوستش دارم و ترجمه اش می کنم.

آلیس مونرو انتخاب خودتان بود؟ پیشنهاد مانی حقیقی بود. اصلا این طوری شد که می خواستیم «کنعان» را بساریم و گفت داستانش را بخوان. انگلیسی اش را داد که خواندم. بعد گفت می خواهم بدهم فرهادی هم بخواند؛ ترجمه اش کن، من هم که آن وقت ها سنم کم بود و بهم مشق می دادند. (می خندد) گفت چند روزه ترجمه اش می کنی؟ گفتم بابا من که تاحالا ترجمه نکرده ام. بالاخره یک چیزی ترجمه کردم و تمام شد. بعد گفت چرا کلا این را کتاب نمی کنی؟ کتاب نمی خواهی ترجمه کنی؟ گفتم چرا. بچه بودم و نمی فهمیدم آلیس مونرو خیلی عظیم است. سه تا کتابش را گرفتم دستم افتادم به کار.

ترجمه ی «رویای مادرم» چند ماه طول کشید؟ سه سال طول کشید. واقعا کار سختی بود.

زبان را که در دانشگاه نخوانده اید؟ هیچ جا نخوانده ام.

کتاب خوانده اید؟ بله؛ خودجوش. من آلمانی صحبت می کردم بعد به خاطر این انگلیسی را به نسبت راحت یاد گرفتم در مدرسه و با این سطح زبان فیلم می دیدم و کتاب می خواندم. نمی دانم چی شد که بعد از کتاب آلیس مونرو رفتم آیلتس گرفتم.

با چه نمره ای؟ هشت و نیم.

این که خیلی خوب است. بله؛ عالی شد. آلیس مونرو را ترجمه کرده بودم که کار خیلی سختی بود. عرق می ریختم واقعا. الان  می فهمم که چقدر سختی کشیده بودم. من که زبان نخوانده بودم این کتاب را برداشتم و ترجمه کردم. به نظر خودم که پرروبازی بود. (می خندد)

اما کتاب خیلی خوبی است. گفتم این کتاب چاپ می شود و سر من را می برند و می گویند که هنرپیشه نیم وجبی قرتی رفته مثلا ترجمه کرده.یک مترجم حرفه ای این کار را کرد؛ در یک یادداشت. مهم نیست. من توقع بدترش را داشتم. من که نگفته بودم به من جایزه بدهید. ایشان هم باید آنها را که جایزده دادند را دعوا می کرد نه من را. اصلا توقع نداشتم. خودم کتاب را صد بار ویرایش کرده بودم و حس می کردم آقای رمضانی (نشر مرکز) راضی نیستند. یک روز رفتم و گفتم خواهش می کنم اگر کتاب بد است بگویید و چاپ نکنید. والله به خدا من با این ویرایش ها مهدی سحابی نمی شوم!

مقدمه را خودتان انتخاب کرده بودید؟ بله.

خیلی مقاله ی خوبی است. حتما مقدمه می خواستند و می گفتند خودت چیزی بنویس. گفتم در مورد آلیس مونرو؟ هرگز چنین کاری نمی کنم. گشتم و دیدم این مقاله ی گاردین بد نیست؛ یعنی چیز جامع و خنثایی است.

اما گزارش خیلی خوبی از دنیای مونرو است. داستان دیگری از مونرو ترجمه نکرده اید؟ دو، سه تاداستان توی آب نمک دارم؛ داستان ها فوق العاده اند. نشر مرکزند. گفتند از کتاب درشان می آوریم چون شاید باعث شوند مجوز برود روی هوا. اگر یک روز بتوانم دو تا قصه ی دیگرش را کار بکنم خوب است؛ چون حجم شان زیاد است. خودش می شود یک کتاب دیگر.

خوبی اش همین است دیگر؛ داستان های کوتاه نیمه بلند. بله واقعا زمان های کوچکند داستان هایش و خیلی پر و پیمان. البته حرف زیاد می زنیم مهم این است که چقدر عمل کنیم.

ترجمه ها را می دهید کسی قبل از چاپ بخواند؟ آدم های زیادی را مدنظر دارم اما نمی خوانند؛ وقت ندارند. مانی در طول این سه سال به عجز و التماس و ذره ذره کتاب را خواند. اما انصافا کمک کرد. پیرم کرد اما صددرصد ارزشش را داشت.

کسی دیگر هم خواند آن ترجمه ها را؟ بله، خانم گلستان هم ترجمه را خواندند و خیلی زود خواندند. خیلی هم لطف کردند. برای یکی از دوستان نزدیکم هم می خواندم. الان دیگر یاد گرفته ام چه کنم. اگر از یک صفحه خیلی خوشم بیاید ایمیل می زنم به یکی، دو نفر از دوستان. آن ها هم سریع گیر می دهند و توضیح می دهند و در ترجمه حساب کار دستم می آید.

الان موقع خواندن مخاطب برای تان مهم است یا نویسنده؟ بیشتر مخاطب، چون هدفم این است که لذتی را که من برده ام او هم ببرد. چیزی راکه دوست دارم درواقع برای همین کار می کنم.

از نیکول کراوس که حالا رمانش را ترجمه کرده اید قبلا داستانی ترجمه کرده بودید؛ در «همشهری داستان.» درواقع آن داستانی که از نیکول کراوس ترجمه کرده بودم بخشی از رمان بعدی اش است. سه، چهار تا از بخش هایش را به عنوان داستان کوتاه چند جا چاپ کرده.

داستان خیلی خوبی هم بود. رمان بعدی اش هم خیلی کتاب خوبی است؛ کمی سنگین تر از این یکی است که ترجمه کرده ام. ایرادهایی هم بهش هست اما خیلی دوستش دارم و شروعش می کنم. منتها ترجمه اش سخت تر است.

ترجمه ی رمانش چه قدر طول کشید؟ خیلی کم، اگر تنبلی نمی کردم فکر می کنم ظرف ده، یازده ماه واقعا به یک ورژن عالی می رسیدم.

خب خود این ده، یازده ماه یعنی وسواس سر جایش هست. نه، از نظر من یعنی آماده ی کامل و نهایی. اما این کار را نکردم؛ دو ماه کار کردم و بعد رفتم مسافرت فیلم بازی کردم و دوباره نشستم سرش و در سه، چهار ماه ورژن اول آماده شد.

چه قدر وقت می گذارید برای ترجمه؟ هر چه قدر بشود؛ هرچه قدر پرستار دخترم خانه باشد.

با قلم می نویسید یا کامپیوتر؟ تایپ می کنم با کامیپوتر.

چه قدر به دیکشنری رجوع می کنید؟ خیلی زیاد.

طبعا انگلیسی به انگلیسی بیش تر دم دست است؛ نه؟ چند جور دیکشنری؛ معمولا دو، سه جور انگلیسی را چک می کنم. دیکشنری هزاره را هم حتما چک می کنم و یک دیکشنری آنلاین هم هست که خیلی خوب است: farsilookup.ir. اما بعد قطعا می روم سراغ دیکشنری های انگلیسی به انگلیسی مختص به زبان عام یا فرهنگ شهری مثل urbandictionary.com
تو این مدت کتابی خوانده اید که بخواهید ترجمه اش کنید و نشود؟ «موزه ی معصومیت» اورهان پاموک را که خواندم انگلیس بودم. آن موقع نه آن قدر اسم این موزه مُد بود نه همه رفته بودند از موزه اش فیلم و عکس بگیرند. کسی نمی شناختش اما دیدم نمی توانم ترجمه اش کن. مطمئن بودم که باید بیش تر کتاب را سانسور کنم. من که نمی توانم. تعجب می کنم بعضی این کار را می کنند. باورم نمی شود.

سانسورش آنقدر زیاد است که بهتر است آدم به آن دست نزند. هم سانسورش و هم زبانش. فکر نمی کردم از پس آن کتاب بربیایم؛ به خصوص که خودش ترجمه از ترکی است. مطمئنم اگر روزی ترجمه شود 400صفحه اش حذف شده. فقط به خاطر این که پاموک است و می فروشد و به زور ترجمه اش می کنند.

همان قدر که اهل خواندن هستید اهل فیلم دیدن هم هستید؟ کم تر. بیشتر خودم را سینماگر می دانم تا مخاطب سینما.

چرا؟ عجیب نیست؟ نه؛ همه نوع فیلم دیدنی برایم لذتبخش نیست.

حتی دیدن فیلم های خارجی؟ به هرحال حرف هایی که درباره سینمای ایران زدم در اشل دیگری و استاندارد دیگری در مورد فیلم های فستیوالی خارجی هم صدق می کند. فیلم بین هستم. چیزی را که باید دید می بینم. اما از آن ها که هیچ فیلمی را از دست نمی دهند نیستم. همسرم از آنهاست. او می بیند و برای من هم تعریف می کند. (خنده)

قبلا گفته بودید که هیچ وقت سریال کار نمی کنید. گفته بودم با تلویزیون هیچ وقت کار نمی کنم؛ درواقع کار صدا و سیما هرگز.

این تصمیمی بوده که از اول دوره بازیگری تان گرفته اید؟ از اول همین را گفته ام. همان سال اولی که کارم را شروع کردم، قبل از اینکه «من ترانه 15 سال دارم» در جشنواره پخش شود مهمان برنامه ای زنده بودم در شبکه ی جام جم، نیم ساعت بیشتر طول نکشید و وقتی بیرون آمدم فهمیدم من و تلویزیون راه مان از هم جداست.

ولی حالا دارید سریال بازی می کنید. «شهرزاد» تلویزیونی نیست؛ در شبکه ی خانگی پخش می شود. اولش فکر می کردم ریسک بزرگی است برای من اما الان خیلی از این کار راضی ام. به هرحال سریال ژانر است، یک ملودرام عاشقانه ی تاریخی با قواعد خودش. اما کار نویی است و خیلی دارد زحمت پایش کشیده می شود. امیدوارم جریان ساز باشد برای این رسانه ببینیم چه می شود.

سریال خارجی هم نگاه می کنید؟ خیلی زیاد، من همه را تقریبا دیده ام. عاشق «بازی تاج و تخت»ام واقعا. «بریکنگ بد» هم گفتن ندارد. این دو تا را می گویم سریال های درجه یک و کنارش چیزهای جالب دیگری هم هست؛ مثلا «مرده ی متحرک» را دنبال می کنم برای سرگرمی. «مردان محله ی مدیسن» را هم می دیدم که به نظرم رسید خیلی سکسیستی است. می فهمم آن دوران این طوری بوده، ولی احساس کردم سریال عاشق سکسیست بودن شخصیتش است و پرستشش می کند و حالم به هم خورد و دیگر ندیدم.

«کارآگاه حقیقی» را دیده اید؟ عاشقش هستم. خواب «راست» را دیدم یکی دو بار. چه کنیم با متیو مک کاهانی؟ ولی سریالی که بیش تر از همه عاشقشم همان «بازی تاج و تخت» است. آن خلاقیتی که ازش حرف می زدم این جاست؛ این روزها که فصل تازه اش شروع شده.

گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : ماهنامه تجربه






02 تیر 1394





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن