واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: مترو که اومد پریدم یه جای خوب نشستم و تا الان که به نزدیکی های ایستگاه توپخونه رسیده با چنگ ودندان از جایم محافظت کردم..
تو ایستگاه مترو منتظر وایساده بودم، این دانشگاه دور ما هیچ حسنی هم برایمان نداشت اینش خوب بود که پایانه مبدا محسوب می شد و ما این بخت رو داشتیم که بین واگن ها خوب هاشو سوا کنیم
مترو که اومد پریدم یه جای خوب نشستم و تا الان که به نزدیکی های ایستگاه توپخونه رسیده با چنگ ودندان از جایم محافظت کردم و به آنهایی که با حسرت بهم نگاه می کردند پز می دادم.
بغل دستیم که پسرک جوان و ژیگولی بود داشت یه مقاله از خانم شادی صدر می خوند وهی به نشانه تایید سرتکون می داد و ادامه می داد. کنجکاوشدم و من هم سعی کردم زیرچشمی مطالب رو بخونم
نوشته بود مردها همشون مزاحم خیابانی هستند، متلک میگن،کتک می زنند، تعصب بیجا دارن اصلا مردها خرن نفهمن ...و گور بابای همشون.....من هرچی بیشتر می خوندم بیشتر به جنسیت خودم شک می کردم البته باید بگم دوبار دیگه هم این تردید برایم پیش آمده بود
یک بار در تریای همین دانشگاه کوفتی در جمع تنی چند از دوستان نشسته بودیم ومن طبق معمول بدجور بالای منبر رفته بودم وسخنرانیم داشت به جاهای باریک کشیده می شد خواستم فحشی فضیحتی چیزی نثارکسی پلندپایه کوتاه قامت کنم که از بد روزگار هیچ کلمه ای رکیک تر از احمق بی شعور کثافت به ذهنم خطور نکرد....درست در همین لحظه ظریفی درجمع با لبخندی بر لب وسیگاری در دست خطاب به دوستان فرمود: بچه ها ببینید منصور مثل دختر ها فحش میده هه هه هه
بار دوم هم زمانی بود که استاد درس ...تمرینی داده بود و من طبق معمول بی خبر تازه سرکلاس متوجه شده بودم و چون می بایست با نرم افزار انجام شود با مناعت طبع از خیرش گذشته بودم که ناگهان دوستم گفت بیا منصور من واسه توهم انجام دادم تغییر هم دادم تابلو نباشه
چشم هام 4تا شده بود و از شدت خوشحالی دیگه علت این مرام سنگینشو نپرسیدم....ولی وقتی فهمیدم که به غیر از من و خودش یک تمرین دیگه هم برای یکی دیگه از همکلاسی هایش نوشته و دست بر قضا گوش شیطون کر اون همکلاسیش دختره به فکر عمیقی فرو رفتم و با خود گفتم...یا این دوست ما توانایی تشخیصشو از دست داده یا اینکه تغییرات ناگواری بر ما رفته و بی خبریم
خب کجا بودیم؟؟؟ آهان واگن بتدریج پرمیشد و اکسیژن به اندازه کافی موجود نبود
نمیدونم چرا این واگن از بقیه واگن ها پرجمعیت تر بود شاید البته شاید مطمئن نیستم میگم شاید بخاطر هم جواری با واگن بانوان بوده..خب پس من هم که توزرد از آب دراومدم چون من حق انتخاب واگن داشتم ...چه دردناکه وقتی نوسینده صادقانه رذایل اخلاقیشو برای خواننده رو می کنه
ولی من تو آستینم جواب دارم اونم اینه که اون موقع این واگن بغلی خالی بود و من نمیدونستم مال بانوانه که
بعدشم که دونسنم از ترس از دست دادن جام دیگه تکون نخوردم
مترو به توپخونه رسید.....دو دخترخانم جوان و زیبا که لب های پروتز شده و گونه ی کاشته شده وابروی تتو شده و موهای بلوند شده ی یکسانی داشتند البته یکیشون از هیبتی جنیفرگونه هم برخوردار بود،وارد این واگن از بیخ نر شدند
با نگاهی ملوس ،در طلب جایی جهت جلوس؛ چه قاقیه ای دادم چه مضحک، چه لوس
این دو حوری اروپایی هنوز لب تر نکرده بودن که یکباره کل واگن جهت سبقت در خدمت رسانی به تکاپو افتاد، یه نفرپاشد،یکی دادزد آقا یکم مهربونترم میتونیم بشینیم یکی خودشو بصورت صندلی دو نفره درآورد...خلاصه هرکی یجور هنرنمایی میکرد من دیدم یه برادر ورزشکاری داره میاد سمت من، خمیازه ای کشیدم و سریع خودم رو به خواب زدم ولی یارو انگار تصمیمشو گرفته بود زد به شونه منو گفت دادش پا میشی این خانم ها بشینن میخاستم بگم که چی گیر تو میاد گنده بک یهو گفت پاشدی بابایی؟؟ گفنم هاان؟؟؟؟ یه برنداز کردم هیکل خودمو دیدم دور بازوم با میله ای که در کنارمه با اختلاف ناچیز در مقام دوم قرار می گیره
پس شک به خودم راه ندادم و بی درنگ از جای نازنینم پا شدم
دیگه فضا به شدت غبار آلود شده بود وتحملش سخت.... برای فرار از این فضا ترفندی جستم و گفتم إإإإ اینجاییم !!!! خب من رسیدم می خواستم پیاده شم
با توقف مترو در ایستگاه بعدی من پیاده شدم ومنتظر مترو بعدی ماندم
ولی مث اینکه مترو بعدی خراب شده بود و تاخیر داشت
حسابی معطل شدم
اینجا بود که با خودم نتیجه گیری کردم
موقع انتخاب رشته به فاصله مکانی منزل تا دانشگاه عنایت ویژه داشته باشید
اگر در مترو حق انتخاب واگن دارید به فاصله واگن مورد نظر با واگن نسوان عنایت ویژه داشته باشید
اگر هم تو واگن نزدیک به واگن مزبور تَمَرگیدین پُز ندیدن و خودتون زودتر داوطلبانه جاتونو بدین به یه شخصی که فاصله سنی زیادی باش دارین و جان و مال آبروتونو در معرض خطر قرار ندهید
اگر هم خیلی به غرورتون بر می خوره و موارد بالارو قبول ندارین بهتره به فکر ثبت نام در یک باشگاه معتبر بدنسازی باشین
از ما گفتن بود..
منصور زرمهر زمین تهیه و تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
14 خرداد 1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]