واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: روايت و حكايت
قرار بود فردا توي مدرسه مسابقه نقاشي داشته باشيم. به خيال خودم شب زود خوابيدم كه صبح زود بيدارشم. هر چي گشتم دنبال مداد رنگيهام پيداشون نكردم.
نویسنده : زهرا شكوهيطرقي
مامانم هميشه ميگفت: «وسايلتو جمع كن و سر جاشون بذار»، اما من هيچ وقت گوش نميكردم. همين طور گريه ميكردم و دنبال مدادهام ميگشتم. از اون جعبه پر از مدادهاي رنگارنگ فقط دوتا مدادمو پيدا كردم. مامانم كه صداي گريه منو شنيده بود به اتاقم اومد و خواست علت ناراحتي منو بپرسه كه با يك نگاه به اتاقم همه چيز دستگيرش شد اما بدون اينكه چيز ديگهاي بگه گفت: «پسرم مسابقهات دير نشه عجله كن». همون دوتا مداد رنگي رو داخل كيفم گذاشتم و به سمت مدرسه حركت كردم. بچهها آماده مسابقه بودن. وقتي معلم موضوع نقاشي رو طبيعت اعلام كرد همه بچهها جعبههاي مداد رنگي شونو كه پر بود از مدادهاي رنگارنگ بيرون آوردن و با هيجان شروع به كشيدن نقاشي كردن، اما من نقاشيم زود تموم شد، آخه بهخاطر شلوغي اتاقم فقط دورنگ از مداد رنگيمو پيدا كردم، با اون دورنگ هم كوه كشيدم و خورشيد. با اعلام پايان وقت مسابقه بچهها برگههاشونو بالا گرفتن. وقتي برگههاي اونا رو ديدم كه چقدر رنگارنگ و چقدر زيبا بود به حال بينظمي خودم افسوس خوردم كه اين بيانضباطي باعث شد من نتونم نقاشي خوبي بكشم. معلم با تعجب به نقاشي من نگاه كرد و گفت: «عليجان طبيعت به اين زيبايي با اين همه رنگاي قشنگ فقط كوه داره و خورشيد؟ درختاي به اين سبزي، رودخونه آبي و خيلي چيزاي زيباي ديگه رو نديدي؟» من فقط سكوت كردم و سرم رو پايين انداختم. نتيجه مسابقه اعلام شد و واضح بود كه من جزو برندهها نبودم. پايان زنگ آخر معلم منو صدا كرد و گفت: «عليجان، شما هميشه نقاشيهاي زيبايي ميكشيدي پس امروز چه اتفاقي افتاد كه نتونستي برنده بشي؟» مجبور شدم ماجرارو براي معلمم تعريف كنم. معلم دستي به سرم كشيد و گفت: «درسته كه تو امروز توي مسابقه برنده نشدي اما متوجه شدي توي زندگيت اگه نظم نداشته باشي نميتوني به هدفات برسي». دو كلمه حرف خودموني با شما دانشآموز عزيز تصور كنيد يك شب شما برنامه فرداتون رو آماده نكنيد، دفتر كار كلاس رو پر نكنيد و يادتون بره به والدينتون بديد امضا كنن، حتي روپوش مدرسهتونم نامرتب باشه و شب هم بهخاطر ديدن تلويزيون تا دير وقت بيدار بمونيد، فكر كرديد چه اتفاقي ميافته؟ واضحه كه شما صبح خواب ميمونيد، از سرويستون جا ميمونيد، تازه بايد برنامه مدرسهتون رو آماده كنيد، دفتر كارتون رو به مادرتون ميديد تا امضا كنه، مامان هم به دليل جمع كردن وسايل شما و روبهراه كردنتون مجبور ميشه ديرتر به سر كار بره تا شما رو به مدرسه برسونه. تازه با ورود به كلاس متوجه ميشيد امروز كلاس درس نداريد و ميخواهيد به اردو بريد اما شما حتي يادتون نبوده كه رضايتنامهتون را به اولياتون بديد كه امضا كنند. معلم با مادرتون تماس ميگيره و از اون اجازه ميگيره كه شما به همراه دوستاتون به اردو بريد، اما شما حتي خوراكي هم نداريد و مجبوريد كيف پر از كتاب رو با خودتون به اردو ببريد. در مسير دوستانتون همه شاداب و پرانرژي هستند اما چون شما دير خوابيديد كسل و بيحوصلهايد. به نظرتون همه اين اتفاقهاي بد به خاطر چي بود؟... فكر كنم شما دوستهاي گل صفحه «جوانه» كه اين مطلب رو ميخونيد خيلي خوب ميدونيد كه رعايت نظم و انضباط جلوي همه اين اتفاقهاي بد رو ميگيره. توي مسابقه زندگي هم مثل مسابقه نقاشي بايد منظم باشيد تا هميشه برنده و موفق باشيد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]