تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):گناهانى كه باعث نزول عذاب مى‏شوند، عبارت‏اند از: ستم كردن شخص از روى آگاهى، تجاوز...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832608734




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

- کنگره بین المللی حافظ با پخش سخنرانی سال 67 رهبری آغاز شد


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: کنگره بین المللی حافظ با پخش سخنرانی سال 67 رهبری آغاز شد تهران- ایرنا- کنگره بین المللی حافظ شیرازی دانشگاه آزاد اسلامی با پخش سخنرانی سال 67 رهبر معظم انقلاب اسلامی به کنگره جهانی حافظ آغاز شد.


به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاه ایرناٰ، نخستین همایش بین المللی حافظ دانشگاه آزاد اسلامی صبح امروز (سه شنبه) 15 اردیبهشت ماه با پخش ویدئوی پیام رهبر معظم انقلاب به کنگره جهانی حافظ در سال 1367 آغاز شد.
همچنین قرار است در این همایش پیام آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رییس هیات موسس و هیات امنای این دانشگاه قرائت شود.
متن کامل سخنرانی حضرت آیت الله خامنه ای در سال 1367 به شرح زیر است:
بهترین فاتحه سخن، در بزرگداشت این عزیز همیشگی ملت ایران و درّ یگانه ی فرهنگ فارسی، سخنی بود از خود او، که این غزل را به عنوان ارادتی به خواجه ی شیراز و شاعر همه ی عصرها و قرن هایمان در حضور شما عزیزان - برادران و خواهران و میهمانان گرامی - خواندم و در حقیقت توصیفی برای خود حافظ شیرازی است.
حافظ بدون شک، درخشان ترین ستاره ی فرهنگ فارسی است - شعر فارسی، - در طول این چندین قرن تا امروز نداریم هیچ شاعری را که به قدر حافظ، در اعماق و زوایای جامعه ی ما و ذهن و دل ملت ما نفوذ کرده باشد و حضور داشته باشد. شاعرِ همه ی قرنهاست و همه ی قشرهاست. از عرفای بی خود از خودِ مجذوبِ جلوه های الهی، تا ادیبان و شاعران خوش ذوق، تا رندان بی سر و پا و تا مردان و زنان معمولی جامعه ی ما، هر کدام در حافظ سخن دل خود را یافتند و به زبان او، شرح حال و وصف حال خود را سرودند. شاعری که دیوان او تا امروز هم، پرفروشترین کتاب و پرنشرترین کتاب، بعد از قرآن است و دیوان او در همه جای این کشور و در بسیاری از خانه ها - یا بیشتر خانه ها - با قداست و حرمت، در کنار کتاب الهی گذاشته شده است.
شاعری که لفظ و معنا را و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده و در هر مقوله ای که سخن رانده، زبده ترین و موجزترین و شیرینترین را گفته است. امروز بزرگداشت این شاعر است.
البته در جامعه ی ما و در بیرون از کشور ما، درباره ی حافظ، سخن ها گفتند و قلم ها زدند و به دهها زبان دیوان او را برگرداندند و دهها کتاب در شرح حال او یا دیوان او نوشتند؛ امّا همچنان حافظ به صورت کامل، ناشناخته است. این را اعتراف می کنیم و بر اساس این اعتراف باید حرکت کنیم و این کنگره بزرگترین هنرش این خواهد بود ان شاءاللَّه که در این راه گامی به جلو باشد.
در این کنگره، اساتید بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب فضیلتان و افراد صاحب نظر بحمداللَّه زیادند. باید بگویند و بسرایند و بنویسند و پس از این جلسه هم، باید این حرکت ادامه پیدا کند.
ما حافظ را فقط به عنوان یک حادثه ی تاریخی ارج نمی نهیم، بلکه حافظ همچنین حامل یک پیام و یک فرهنگ است.
دو خصوصیت وجود دارد که به ما حکم می کند که از حافظ تجلیل کنیم و یاد او را زنده کنیم. اول: زبان فاخر اوست که همچنان در قله ی زبان فارسی و شعر فارسی است و ما این زبان را باید ارج بنهیم و از آن معراجی بسازیم به سوی زبان پاکِ پیراسته ی کامل والا؛ چیزی که امروز از آن محرومیم.
دوم: معارف حافظی است که خود او تکرار می کند که از نکات قرآنی استفاده کرده است. قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و دیوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف می کند که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتوای شعر حافظ آن جا که از جنبه ی شعری محضْ خارج می شود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات می گذارد، یک گنجینه و ذخیره است برای ملت ما امروز و نسلهای آینده و همچنین برای ملتهای دیگر؛ چون معارف والای انسانی مرز نمی شناسد.
پس بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنی و اسلامی و ایرانی است و بزرگداشت از آن اندیشه های نابی است که در این دیوان کوچک، گردآوری شده و به بهترین و شیواترین زبان، ادا شده است.
من امروز مایل بودم بتوانم یک بحث مورد قبول خود - حداقل - در این مجمع شما داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسؤولیت در مقابل پیام حافظ و جهان بینی او و نیز زبان او، من را وادار می کند و می کرد به شرکت در این اجتماع و همکاری با شما؛ امّا وقت و گرفتاری های من به من اجازه نداده اند و نمی دهند که آن چنان که دلخواه یک دوستدار حافظ است، درباره ی او حرف بزنم و بیان کنم. در استعجال، با کمک از حافظه و از حافظ، مطالبی را آماده کرده ام که عرض کنم.
بحث را در سه قسمت عرض خواهم کرد: یک قسمت در باب شعر حافظ، قسمت دیگر در باب جهان بینی حافظ و قسمت سوم در باب شخصیت حافظ. آن چنان که من جمع بندی می کنم از دیوان او و ازمجموعه ی سخن او شعر حافظ در اوج هنر فارسی است و از جهات مختلف در حد اعلاست. این بحث که بهترین شاعر فارسی کیست، تاکنون بحث بی جوابی مانده و شاید بعد از این هم بی جواب بماند؛ امّا می توان ادعا کرد که به اوج سخن حافظ - یعنی به اوجی که در سخن حافظ هست - هیچ سخن دیگری نرسیده است. نه این که مرتبه ی شعر حافظ در همه ی غزلیات و سروده ها مرتبه ای است والاتر از دیگران، بلکه بدین معنا که در بخشی از این مجموعه ی گرانبها و نفیس، اوجی وجود دارد که شبیه آن را در کلام دیگران انسان مشاهده نمی کند.
یک تقریبی به ذهن برادران و خواهرانی که با حافظ تا حدودی آشنائی دارند عرض می کنم. شعر غزلی به طور طبیعی شعر عشق است - هر نوع شعر غزلی، چه عارفانه و چه غیر عارفانه - و شعر عشقی که متعهد بیان لطیفترین احساسات انسان را متعهد است، به طور طبیعی نمی تواند از شیوه ها و اسلوبها و کلماتی استفاده کند که به فخامت شعر خواهد انجامید؛ آنچه که در قصیده به راحتی می توان از آن بهره برد و حتّی در مثنوی. لذا شما می بینید که سعدی بزرگ که استاد سخن هست، فخامتی را که در بوستان نشان می دهد؛ در غزلیات خودش نمی تواند نشان بدهد. این، طبیعت زبان غزل است و هر شاعری ناگزیر در غزل محدودیتهایی دارد، محدودیتهایی که سخن را از استحکام و فخامت و جزالت لازم می اندازد.
حالا اگر نگاه کنید به تشبیب ها و نسیب هایی که در مقدمات قصائد معمولاً شعرا داشته اند - که در گذشته کمتر قصیده ای بود که از تشبیب و نسیب، یعنی از همان ابیات عاشقانه ای که در ابتدای قصیده شاعر می سرود، خالی باشد - خواهید دید که هیچ کدام از این ابیاتی که به عنوان تشبیب در مقدمه و طلیعه ی قصائد، سروده شده؛ نتوانسته است کار یک غزل را در بین مردم بکند. نه هرگز با او خواننده ای آوازی سروده و نه به عنوان وصف الحال عاشقی به کار رفته است.
با این که غزل است و شعر است در مضمون غزل؛ امّا طنطنه ی قصیده، مانع از این است که آن لطف و آب غزل را داشته باشد آن لطافت و نازکی غزل را دارا باشد.
پس لطافت و نازکی در غزل، به طور طبیعی منافات دارد با طبیعت استحکام و محکم بودن شعر که در قصیده مشاهده می شود، حالا ما شعری را اگر پیدا کردیم که با این که غزل هست، از لحاظ استحکام الفاظ، کوچکترین نقیصه ای ندارد؛ این شکل شعر، برترین است. اگر غزلی را ما یافتیم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات، از یک استحکام و استواری هم برخوردار است - به طوری که نمی توان جای هیچ کلمه ای از کلمات آن را عوض کرد یا چیزی به آن افزود یا چیزی از آن کاست - باید استنتاج کنیم که این غزل، این سخن، در حد اوج است و در دیوان حافظ، از این قبیل بسیار است. آن چنان استحکام سخن در غزل حافظ، چشم را به خود جلب می کند که کسانی که بر روی خصوصیات لفظی سخن کار می کنند - منهای مسائل معنوی - بلاشک یکی از چیزهایی که آنها را مبهوت می کند، همین استحکام سخن حافظ است در بسیاری از ابیات او و غزلیات او. که حالا در خلال صحبت، ممکن است بعضی از اینها را عرض کنم.
البته همان طور که عرض کردم نمی خواهیم بگوئیم که همه ی غزلیات حافظ این جوری است. به قول غنیّ کشمیری: شعر اگر اعجاز باشد بی بلند و پست نیست/ در ید بیضا همه انگشتها یکدست نیست.
بنابراین در شعر حافظ هم، کوتاه و بلند وجود دارد و تصادفاً شعرهای پائین حافظ، آن چیزهایی است که نشانه های مدح در او هست. احمد اللَّه علی معدلة السلطانی؛ احمد شیخ اویس حسن ایلخانی این را برای مدح گفته است. این، شعر حافظ می توان گفت به شمار نمی آید. شعر حافظ را در جاهای دیگری و بخشهای دیگری بایستی جستجو کرد.
برخی از خصوصیّات شعر حافظ را من عرض می کنم -خصوصیات بیشتر لفظی شعر حافظ - البته در این باره اساتید چیزهای خوبی نوشتند بنده هم از بعضی از اینها در گذشته غالباً استفاده کردم و فرصت مراجعه ی درستِ کاملی این ایام نداشتم و شما برادران و خواهرانی که اهل استفاده ی از این کتابها هستند، می توانند استفاده کنند اساتید هم که خودشان می دانند. امّا یک چیزهایی را من از خصوصیّات لفظی شعر حافظ عرض می کنم:
یکی از این خصوصیّات، قدرت تصویر در شعر حافظ است؛ از چیزهایی است که کمتر به آن پرداخته شده است. تصویر در مثنوی، چیز آسان و ممکنی است. لذا شما تصویرگری فردوسی را در شاهنامه و مخصوصاً نظامی را در کتابهای مثنویش، مشاهده می کنید که چه تصویرهای زیبائی از طبیعت، از وضعیت، می کند. در غزل این کار، کار آسانی نیست. بخصوص وقتی که غزلی باید دارای محتوا باشد؛ یعنی شاعر متعهد است که محتوایی در آن غزل، حتماً بیان کند و معارفی را ادا کند. تصویر، با آن زبان محکم و با لطافتهای ویژه ی شعر حافظ و با مفهوم، چیز نزدیک به اعجازی است. چند نمونه از تصویرهای حافظ را من می خوانم، چون روی این قسمت تصویری گری حافظ گمان می کنم کمتر کار شده، یعنی من ندیده ام. چون همه ی کتابهایی که در بابحافظ نوشته شده، من ندیده ام، شاید هم این بحث شده و من به آن دست نیافتم.
برای این که بیشتر روی این قضیه در شعر حافظ کار بشود، این ابیاتی که عرض می شود تصویر می کند یک منظره ای را؛ شما ببینید چقدر زیبا و قوی تصویر می کند! چه کسی؟ چه کاره ای و چطور؟ سؤال می کند از او تا می رسد به این جا: وصال دولت بیدار ترسمت ندهند/ که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده.
پیام شعر را ببینید چه قدر زیبا و بلند و شعر چه قدر برخوردار از استحکام لفظی است که حقیقتاً کم نظیر است از لحاظ استحکام لفظی و درعین حال این جور تصویرگری، درِ سرای مغان را نشان می دهد و پیر را نشان می دهد و مغبچگان را نشان می دهد و چهره هایشان را نشان می دهد، حال خودش را تصویر می کند. یک چیز عجیبی است این تصویری که انسان در این غزل مشاهده می کند و نظایر این در دیوان حافظ زیاد است.
یک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی شاعر دارد و احساس می کند که این را به بهترین زبان ذکر می کند که اگر ما قبول کنیم - که قبول هم داریم - که این پیام عرفانی ای است و بیان معرفتی از معارف عرفانی؛ شاید به بهتر از این زبان، به هیچ زبانی حقیقتاً نشود این را بیان کرد، تصویر کرد. تصویرگریحافظ، یکی از برجسته ترین خصوصیّات اوست.
ایهام بیان حافظ را بزرگ داشتند، نویسندگانی و گویندگانی همین جور هم هست، در باره اش زیاد بحث شده من تکرار نمی کنم.
از جمله ی خصوصیّات زبان حافظ، شورآفرینی است. شعر حافظ شعر پرشور و شورانگیز است. با این که شعر غزلی - در برخی از اشکالش که شاید صبغه ی غالب هم داشته باشد - شعر رخوت و بی حالی است؛ امّا شعر حافظ، شعر شورانگیز و ولوله آفرین است.
سر تا پا شور و حرکت و هیجان است این شعرها و هیچ به یک سخن یک انسانِ بی حالِ افتاده ی دنیا را به ترک گفته، ندارد. همین شعر معروفی که اول دیوان حافظ هست و در فاتحه ی دیوانِ آن هست همین: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها؛ نمونه ی بارزی از همین شورآفرینی و ولوله آفرینی است و این یکی از خصوصیّات شعر حافظ است.
خصوصیت دیگر این است که شعر حافظ، سرشار از مضامین است - چه مضامین ابتکاری و چه مضامین شعرای گذشته - که آنها را با بهترین بیانی و غالباً با بهتر از بیان خودشان، ادا کرده است. چه شعرای عرب و چه شعرای پیش از خودش مثل سعدی و چه شعرای معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجی که گاهی مضمونی را از آنها گرفته و به زیباتر از بیانی از بیان خود آنها، آن را ادا کرده است.
اینی که گفته می شود که در شعر حافظ مضمون نیست، این ناشی از دو علت است: یکی این که مضامین حافظ آن قدر بعد از او تکرار شده و تقلید شده که امروز که ما آن را می خوانیم، به گوشمان تازه نمی آید. این گناه حافظ نیست این مدح حافظ است که شعر او و سخن او و مضمون او، آن قدر دست به دست گشته و همه او را گفتند و گرفتند و تقلید کردند که امروز یک حرف تازه به گوش نمی آید و دوم این که: زیبائی سخن و صافی سخن، آن چنانی که مضمون در او گم می شود، بر خلاف بسیاری از گویندگان سبک هندی که مضامین عالی را به کیفیتی بیان می کنند که زبان سبک هندی این البته این، نقص آن سبک هم نیست، در آن جا هم در جای خود بحث دارد و نظر هست که آن جا یکی از کمالات سبک هندی است. به هرحال در آن جا برجسته است مضمون در شعر حافظ، آن چنان هموار و آرام بیان شده، مضمون که به چشم نمی آید.
کم گوئی و گزیده گوئی، خصوصیت دیگر شعر اوست. یعنی حقیقتاً جزء برخی از ابیات حافظ یا بعضی از غزلیات و قصائدی که غالباً هم معلوم می شود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش هست یا مدح این و آن هست که راجع به این مدح هم بعد اگر یادم ماند مطلبی عرض خواهم کرد؛ در بقیه ی دیوان، نمی شود جایی را پیدا کرد که انسان بگوید توی این غزل، اگر این یک بیت نبود، بهتر بود، کاری که با دیوان خیلی از شعرا این کار می شود. انسان دیوانهای بسیار خوب را - از شعرای بزرگ - می خواند، می بیند توی این قصیده ی به این قشنگی، تو این غزل به این شیوائی، این بیت زیادی است! اگر نبود، یکدست تر بود، بهتر بود. در شعر حافظ، چنین چیزی را آدم نمی تواند پیدا کند.
روانی، صیقل زدگی الفاظ، ترکیبات بسیار شیرین و لحن زبان شیرین، یکی از خصوصیّات استثنائی حافظ است. با این که کیفیت بیان او - همچنان که در شعر منسوب به او هست - بسیار شبیه به خواجوست؛ یک جاهایی انسان شعر خواجو را وقتی می خواند می بیند که شبیه شعر حافظ و قابل اشتباه است. امّا شیرینی بیان حافظ، در مجموع دیوان، در هیچ دیوان دیگری از دیوان های فارسی - تا آن جائی که بنده دیدم و احساس کردم مشاهده نمی شود.
بعضی حافظ را متهم کردند به تکرار، باید عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نیست، تکرار ایده ها و مفاهیم است. یک مفهوم را به زبانهای گوناگون تکرار می کند. نمی شود این را گفت تکرار مضمون که معیوب، عیب هست در شعر.
موسیقی عبارات حافظ و گوش نوازی این کلمات، خود یک خصوصیت دیگری است. شعر را به سبک معمولی وقتی که بخوانند، گوش نواز است. چیزی که در شعر فارسی، نظیرش انصافاً کم است. بعضی از غزلیات دیگر هم البته همین جور است. در معاصرین او، خواجو همین جور است. بسیاری از غزلیات سعدی همین جور است. بعضی از مثنویات همین جور است. امّا درحافظ، این یک صبغه ی عمومی است. کثرت ظرافتها و ریزه کاریهای لفظی، از قبیل جناسها و مراعات نظیرها و ایهام و تناسبها و ایهام و تضادها، الی ماشاءاللَّه است که شاید کمتر بتواند انسان پیدا کند غزلی را که در آن غزل، چند مورد از این ظرافتها و ریزه کاریها و ظریف کاریها و ترصیع های لفظی وجود نداشته باشد.
یکی از خصوصیّات شعر حافظ، روانی و رسائی است که هر کسی که با زبان فارسی آشنا باشد شعر حافظ را می فهمد. شما شعر حافظ را با زبان معمولی به یک آدمی که هیچ سواد هم نداشته باشد وقتی که بخوانید، برایش، راحت می فهمد؛ مثل حرف زدن معمولی.
اصلاً هیچ ابهامی و نکته ای که پیچ و خمی در او باشد، انسان مشاهده نمی کند. نو ماندن زبان که به گفته ی یکی از ادبا و نویسندگان معاصر ما که ایشان ادعا می کند، باید هم همین جور باشد می گوید هنوز زبان غزلی ما، مدیون حافظ است و همین هم درست است یعنی؛ امروز شیواترین غزل ما، آن غزلی است که شباهتی به حافظ می رساند. نمی گویم اگر کسی درست، نسخه ی حافظ تقلید کند؛ این بهترین غزل خواهد بود. نه، تطوّر زبان و تحوّل سبکها و پیشرفت شعر، یقیناً ما را به جاهای جدیدی رسانده و حقّ هم همین است. امّا در همین شعر غزلی ناب پیشرفته ی امروز، آن جایی که شباهتی به حافظ و زبانحافظ در او هست، انسان احساس شیوائی می کند.
و بالأخره به کار بردن معانی رمزی و کنائی، که این هیچ شکّی درش نیست، یعنی حتّی آن کسانی که شعر حافظ را یکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه می دانند و هیچ معتقد به گرایش عرفانی در حافظ نیستند - که واقعاً جفای به حافظاست کسی این جور حرف بزند حتی آنها هم - در یک مواردی، نمی توانند ردّ کنند که سخن حافظ، سخن رمزی است. یعنی کاملاً روشن است که سخن حافظ، این جا عبارتی را و تعبیری را به جای معنای دیگر مورد نظر خودش گذاشته است.
خب نقد صوفی نه همین صافی بی غش، صافی بی غش یعنی «می»، در حالی که صوفی که ادعای «می» ندارد، ادعای معنویات دارد. بنابراین صافی بی غش به کار رفته به معنای «می ناب»، یعنی به معنای عرفان ناب. صافی بی غش که به معنای می ناب است به کار رفته به معنای عرفان ناب و خالص . نقد صوفی نه همین صافی بی غش باشد/ ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
خصوصیات لفظی زیادی باز، از جمله ی چیزهایی که من به نظرم رسید که جا دارد روی این کار بشود، در شعر حافظ استفاده ی شجاعانه ی از لهجه ی محلّی است با ظرافت؛ یعنی از لهجه ی شیرازی در شعری با آن عظمت استفاده کرده حافظ که موارد زیادی دیده می شود. و موارد دیگری از این قبیل هست. در این غزل معروف حافظ: «صلاح کار کجا و من خراب کجا» که کجا ردیف است و «با»ی قبل از ردیف که حرف ردیف باید ساکن باشد. در حالی که در مصراع بعدی می گوید: «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا». این غلط نیست به لهجه ی شیرازی : «ببین تفاوت ره از کجاست تا کجا» که الان هم شیرازیها وقتی حرف می زنند، همین جور حرف می زنند؛ تابْکجا. یعنی از لهجه ی شیرازی - لهجه ی محلّی - استفاده کرده و آن را در قافیه به کار برده.
استفاده از اصطلاحات روزمرّه ی معمولی و از این قبیل چیزها که زیاد است. حالا من بخواهم باز هم در این زمینه حرف بزنم، بحثهای زیادی است.
یک نکته ی دیگر هم عرض بکنم این قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آن که نشانه های سبک هندی را هم در غزل حافظبنده مشاهده می کنم، یعنی؛ ریشه های سبک هندی را می شود فهمید و ارادت صائب و نظیری و عُرفی و کلیم - این شعرای بزرگ سبک هندی - به حافظ، احتمالاً به معنای انس زیادی اینها با زبان حافظ است و یقیناً اثر داشته است.
بنابراین در زمینه ی مسائل شعر حافظ، بحثها و حرفهای زیاد و خصوصیّات ممتازی هست که اساتید و نویسندگان روی این، کار کردند؛ باز هم باید کار بکنند. - من همین جا از فرصت استفاده کنم؛ توصیه کنم برای کار روی دیوان حافظ، از جهات مختلف. با این که کارهای خوبی نسبتاً شده، جای برخی از کارها خالی است. مثلاً «کشف الکلمات» حافظ ما نداریم. یعنی شما اگر چنانچه یک کلمه ای را بخواهید در حافظ جستجو کنید دارید؟... آقای دکتر شهیدی می فرمایند داریم. خب این هم از بی سعادتی های ماست که به قول مرحوم آقای جلال همائی «تا یک ورق از کلیله در گوشم شد سیصد ورق از شفا فراموشم شد» تا یک ورق از کارهای روزمرّه ی سیاسی را ما دست گرفتیم به قول ایشان سیصد ورق از کتاب و درس و بحث و ... پس خوب است من نگویم، پیشنهاد نکنم. بعد خصوصی به برادران می گویم، ممکن است هر چی که به ذهن من رسیده، قبلاً انجام شده باشد. - خب، یک بحث دیگر درباره ی جهان بینی حافظ است. در باب جهان بینی حافظ، بحثهای زیادی شده بنده هم در این زمینه نظری دارم که عرض می کنم. مطمئناً در این جلسه هم بحثهای مختلفی خواهد شد و نظرات گوناگونی ابراز خواهد شد و حالا که مسأله اختلاف انگیز هست و مورد بحث هست؛ چه بهتر که کسانی دور از تعصّب، دور از پیش داوری حقیقتاً بروند وارد دیوان حافظ بشوند تا جهان بینی این مرد بزرگ را به صورت قطعی و مسلّم بیاورند بیرون. متأسّفانه در دوره ی اخیر در این چهل، پنجاه سال اخیر - کتابهایی نوشته شد که در این کتابها، این بی نظری و بی غرضی رعایت نشد و مطالبی نوشته شد و گفته شد که حقاً و انصافاً بعضی از آنها، جفای به حافظ است. بعضی اهانت به حافظ است. بعضی بی بصری در مقابل حافظ است و انسان حیرت می کند که چرا بایستی این حرفها به ذهن کسی خطور کند؟! حافظ را کافر و بی دین و زندیق و منکر آخرت و از این قبیل چیزها معرّفی کردند! آن کسی که زیباترین اشعارش، اشعار عرفانی است یا لااقل اشعار عرفانی، جزو زیباترین اشعار اوست.
و از این قبیل، اشعار فراوانی که در سرتاسر دیوان حافظ پراکنده است و ندای یک عرفان والای مصفّای عِلوی را می دهد و خبرش در وجود حافظ. این را ندیده بگیرند! بیایند بگویند این آدم به خدا وبه قیامت و به دین معتقد نبود!این از این شبیه همین جفا شاید یک مرحله پائین تر است - جفای آن کسانی است که علی رغم این همه شعر عرفانی و این همه شعر اخلاقی در وجود حافظ، جهان بینی او را جهان بینی شکّ و بی خبری و بی اطلاعی از غیب و معرفت جهانی و انسانی معرفی کردند و خود او را که حالا درباره ی خود او بعداً عرض خواهم کرد - یک انسانی که معتقد به دمْ غنیمتی و دمدمی مزاجی و اسیر شهوات روزمرّه ی زندگی و نیازهای پست و حقیر مادّی!
عجیب این است که این افرادی که حافظ را فاسق و فاجر و غرق در محرّمات و پستی های معمولی روح بشر معرّفی می کنند؛ همینها باز حافظ را ستایش می کنند به این که این دچار سرمستی بود، دچار نمی دانم غرق سرمستی بود، غرق معرفت بود. من نمی دانم چه معرفتی است دیگر؟! سرمستی باده را با سرمستی از عرفان و معنویّت با هم مخلوط می کنند که متأسّفانه این را من هم در نوشته های معاصرین خودمان - از فضلا و دانشمندان - دیدم؛ هم در گذشته ها که مرحوم شبلی نعمانی در «شعرالعجم» می گوید که به من نگوئید که «می» حافظ مِی ظاهری بود یا مِی معنوی، هر دو مستی می آورد.
این شد حرف! تعجب است از این دانشمند بزرگ و فاضل ادیب که یک چنین حرفی را بزند! هر دو مستی می آورد! خب بله، امّا این مستی، مستی و بی خودی از عقل است، بیگانگی از خرد انسانی است و از شعور انسانی است؛ آن، بی خبری از خودِ مادّی است و غرق شدن در معرفت و درک معنوی و والای انسانی. اینها چه طور اصلاً قابل مقایسه با همند؟! جز اشتراک در لفظ. بعضی این جوری حافظ را خواستند معرفی کنند!
بنده جهان بینی حافظ را جهان بینی عرفانی می دانم. بلاشکّ حافظ یک عارف است. البته همین جا بگویم: وقتی ما می گوئیم یک عارف است، منظورمان این نیست که از اوّلی که رفت مکتب یا از مکتب آمد بیرون یک عارف شبیه «بایزید» بود تا آخر عمرش. نه، مردی بوده هفتاد سال، هفتادوپنج سال عمر کرده اگر سی سال آخر عمرش هم با عرفان گذرانده باشد، خب یک عارف است.
عرفای بزرگ هم، از اوّل بای بسم اللَّه زندگیشان که عارف نبودند. بالأخره یک دورانی را گذراندند یا دوران عادی را یا دوران کسب و تجارت را یا دوران علم و تحصیل علم و فضل را یا دوران فسق و فجور را، یک چیزی را گذراندند. یک وقت هم به خاطر یک حادثه ای یا به خاطر معلوماتی یا به خاطر هر دلیلی، به معنویت و نور، راه پیدا کردند و عارف شدند. ما می گوئیم حافظ، عارف به وصال حق رسیده و از دنیا رفته.
جهان بینی حافظ - آنچه که به عنوان جهان بینی او می شود معرّفی کرد و سخن آخر حافظ هست - آن جهان بینی عرفانی است بدون شک. همان طور که عرض کردم، حتّی بسیاری از کسانی که او را غرق در کامجوئی و سقوط شهوانی هم معرّفی می کنند؛ در بیانات ستایش آمیز، امّا در واقع هجوآمیز خودشان، آنها هم قبول می کنند که حافظ نمی تواند محدود باشد به همین مسائل حسّی در ضمن کلماتشان این چیزها هست.
ممکن است سؤال کنید که اگر ایشان عارف بوده، چرا به این زبان حرف زده؟ پاسخ این است که این زبان، زبان رائج عرفا و متذوّقین اسلام است. از زمان محی الدین عربی تا امروز، تا زمان حافظ و از زمان حافظ تا امروز، یعنی محی الدین عربی هم از شراب و محبوب و یار حرف زده، فخرالدین عراقی هم با همین زبان حرف زده، مولوی در دیوان شمس هم با همین زبان حرف زده، همه ی کسانی که در عرفان آنها هیچ شکّی نیست، با همین زبان صحبت کرده اند. برخی قبل از زمان حافظ بودند، بعضی هم بعد از زمان حافظ. حالا اگر بگوئیم بعدیها از حافظ یاد گرفتند، در مورد قبلیها طبعاً چنین حرفی نیست. این زبان رائج عرفان بوده، در آن روزگار دلائلی هم دارد. حالا چرا با این زبان می گفتند؟ در این باره هم گویندگان و نویسندگان گفتند و نوشتند. حتّی در میان گویندگان عرب زبان - همان طور که عرض کردم محی الدین - ابن فارض، شاعر عارف معروف عرب قبل از حافظ، او هم با همین زبان حرف زده. من ادعا نمی کنم که همه ی شعر حافظ در سرتاسر دیوانش، شعر عارفانه است. نه، بلکه به عکس، من این را هم یک افراط می دانم که ما حتّی شعرهای واضحی را که هیچ محمل عرفانی ندارد: گر آن شیرین پسر خونم بریزد/ دلا چون شیر مادر کن حلالش
این را دیگر نمی شود به عرفان حمل کرد. «میان جعفرآباد و مصلّی» نمی شود گفت جعفرآباد روح انسانی و مصلّای فیض ازلی. جعفرآباد و مصلّی در شیراز موجود است. «خوشا شیراز و وضع بی مثالش» و از این قبیل چیزهایی که وجود دارد. و در اشعارحافظ، حتّی بعضی از اشعاری که عرفا از آن زیاد استفاده می کنند، بنده دقت کردم. دیروز نشستم روی همین اشعار نگاه کردم؛ دیدم نه، بعضی از همان اشعار، انصافاً اشعاری هستند که می تواند به معنای ظاهریِ عشقیِ مادی به حساب بیاید. یک دوره ای از عمر شاعر، این جور حرف زده. هر دو طرف به نظر من تأویل های اغراق آمیز می کنند. اینی که ما بگوئیم تمام اشعارحافظ به یک تأویلی بالأخره به دین و عرفان و قرآن مربوط می شود، این مبالغه است و هیچ اصراری نیست که ما بیائیم همه ی اشعار او را به این معنا. من دیدم یک خانم متدیّن محترمی را در دوران کودکی که، سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد/ به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
را تعبیر می کرد به مثلاً پیغمبر یا به امام زمان در حالی که آدم می تواند خیلی راحت، واضح - کسی که با شعر آشناست - بفهمد که این جوری نیست نمی شود. البته عرفا از تمام گفته های شاعر استفاده ی معنوی و عرفانی کردند. در حقیقت حال خودشان آنها را به این استفاده رسانده. این را فراموش نباید بکنیم و هیچ کس را هم منع نباید بکنیم از این کار. من در آخر سخن عرض خواهم کرد.
مرحوم حاج میرزا جوادآقای ملکی، عارف معروف دوره ی قبل از ما که یکی از سوختگان و مجذوبان زمان خودش بوده و بزرگانی را تربیت کرده، در قنوت نماز شب می خوانده: زان پیشتر که عالم فانی شود خراب/ ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن
این عارف، به آقای دکتر شهیدی آن روز عرض کردم پدربزرگ من از علمای معروف مشهد بود، مرد زاهدی هم بود. دیوان حافظاو در خانه ی ما بود که آن را به مادر من داده بود ایشان. جزو جهیزیه ی مادر من آمده بود، وارد منزل ما شده بود. من در کودکی با آن دیوان مأنوس بودم. در حاشیه ی دیوان، آن مرد عالمِ فقیهِ زاهد، یادداشتهایی نوشته بود. از جمله ی یکی از یادداشتها یکی این بود که: این غزل را در کشتی، ما بین کجا و کراچی در سفر مکّه می خواندم. در راه مکّه که می خواسته حالی بکند - یک عالم عابد زاهد سالک، از شعر حافظ استفاده می کرده! این جوری است. ما راه نباید را بر کسی ببندیم. هر کس از هر چی می خواهد استفاده کند و هر جور استفاده ای دل او می خواهد بکند، او آزاد است. امّا ما حق داریم جهان بینی حافظ را چهارچوب برایش مشخص کنیم.
جهان بینی حافظ، جهان بینی عرفانی است بلاشک. آن کسی که اشعار عرفانی ای را می گوید که نظیر او در باب عرفان تاکنون گفته نشده او نمی تواند جهان بینی ای غیر از جهان بینی عرفانی داشته باشد. اگر چه ممکن است در مدتی از دوران عمرش به این جهان بینی هنوز نرسیده باشد. در باره ی جهان بینی عرفانی حافظ من چند جمله ای عرض می کنم:
اوّلاً بارزترین مظهر این جهان بینی در کلام حافظ عشق است و این بدین خاطر است که بشر در راه طولانی ای که دارد - در این مراحل طولانی سلوک انسان تا برسد به لقاءاللَّه که از منزل یقظه شروع می شود و این منازل گوناگون جز با شهپر عشق امکان ندارد که حرکت بکند. بدون محبّت و بدون عشق و جذبه ی عاشقانه، هیچ سالکی نمی تواند این طریق را حرکت کند. لذا در جهان بینی عرفا و در مکتب عارفان، عشق و محبّت جایگاه بسیار برجسته ای دارد و در دیوان حافظ هم، این موج می زند.
فراهنگ**9129**1027



15/02/1394





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن