واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
با سونیا پوریامین مجری شناخته شده صداوسیما دوست دارم بگویند مهربان بود سونیـا پوریـامین، تهیهکننده و مجری سازمان صدا و سیماست. میگوید ضرورت زمان باعث شده رو به اجرا بیاورد وگرنه قبل از انقلاب اسلامی دوست داشته پزشک شود. پژوهش هنر خوانده و پس از سالها کار در سیما، هنوز مشتاقانه از شغلش حرف میزند.
تعریف؟ خیرخواه مردم. اسمتان را چه کسی انتخاب کرد؟ پدرم. کودکی تان چگونه گذشت؟ شیرین. در کنار چهار خواهر. چه شد مجری شدید؟ اتفاقی بود. چطور اتفاقی؟ سال 59 وارد تلویزیون شدم. جنگ بود. نیاز به مجری داشتند. اجرا کار اول شماست؟ نه. تهیه کننده ام. شغلی اصلی تان را چه می دانید؟ کارشناس رسانه. تهیه کننده بودن سخت تر است یا اجرا؟ تهیه کنندگی. کار در رسانه تصویری یا رسانه مکتوب؟ رسانه تصویری خیلی سخت تر است. چرا اجرا می کنید؟ همیشه بر اثر ضرورت این کار را قبول کرده ام. پژوهش هنر؟ بسیار مفید بود برای پیشرفت کاری ام. بچه بودید چشم انداز کاری تان چه بود؟ دوست داشتم پزشک شوم. چرا نشدید؟ انقلاب شد. خب؟ عقایدمان عوض شد. دانشگاه هم بسته شد. وقتی روبه روی یک مسئول دولتی می نشینید؟ خونسردم. سوال کردن کار سختی است؟ بله. چرا؟ در هر سوال یک مسئولیت وجود دارد. چه مسئولیتی؟ اگر سوال مردم باشد سخت تر است مسئولیتش. نسبت سوال کردن با سوال پیچ کردن؟ اعتقادی به سوال پیچ کردن ندارم. چرا؟ معتقدم در هر شرایطی باید به مصاحبه شونده احترام گذاشت. برنامه تهران 20؟ اعتماد مردم به تلویزیون. تهران شهر خوبی برای زندگی است؟ نه. متاسفانه نه. دلیل تان را می گویید؟ آب و هوای بد. بی نظمی. مردمش چه؟ مردم همدیگر را خیلی اذیت می کنند. اصلا جغرافیا چه تاثیری روی خلق و خوی آدم ها دارد؟ تمام انرژی های منفی و اضطراب از همین محل زندگی به ما منتقل می شود دیگر. اگر انتخاب محل زندگی دست خودتان بود؟ گیلان. کنار دریا. دوست داشتید در کدام دوره تاریخی زندگی می کردید؟ همین دوره را دوست دارم. چرا؟ کمتر پیش می آید یک آدم بتواند یک دوره انقلاب را ببیند. تاثیری هم روی آدم دارد؟ گمانم روی آگاهی آدم تاثیر می گذارد. کسی هست دلتان خواسته باشد هم دوره اش باشید؟ در این دوره الگوهای خوب زیاد هستند. از برخورد با آنها بگویید. زیاد از آنها یاد گرفته ام. باعث افتخار هستند. موسیقی؟ آرامش می آورد برایم. چطور موسیقی ای؟ هرچیزی که با ذات آدم جور دربیاید. حس تماشای یک نقاشی؟ تماشا کردن نقاشی ها را دوست دارم. خلسه هنری را تجربه کردید؟ در آثار تجسمی تجربه اش شیرین تر بوده برایم. میکروفن؟ جداناپذیر است. پدر؟ دلتنگی. رئیس جمهور؟ امید به آینده. مخاطب؟ در کسوت اجرا؟ بله. کم گوی و گزیده گوی چون در. در کسوت تهیه کنندگی چه؟ مسئولیت، خلاقیت و پژوهش. مخاطب شما در زندگی شخصی کیست؟ خانواده ام. مخاطب توی زندگی تان هم سرک کشیده است؟ خوشبختانه نه. اما خیلی از چهره های رسانه ای درگیر هستند. شاید به خاطر این است که در جامعه ام عادی زندگی می کنم. یعنی چه؟ یعنی هیچ وقت نخواسته ام تافته جدابافته باشم. استدلالتان چیست؟ یک آدم عادی هستم که یک شغل عادی دارد. محک استقبال مخاطب چیست؟ احترام است. چطور احترامی؟ هرچند نام و تصویرت نباشد بشناسند و به نیکی از تو یاد کنند. در زندگی هم به اندازه اجرا جدی هستید؟ جدیت برای من معنای خاصی دارد. آن معنا چیست؟ همیشه در زندگی برنامه داشتم. برنامه ریزی و جدیت؟ باید جدی باشی که به برنامه هایت برسی. اگر مجبور باشید یک برنامه زنده طنز اجرا کنید؟ فکر می کنم ما مجری ها مثل بازیگرها هستیم. از چه لحاظ؟ پتانسیل های مختلف داریم. می توانیم در قالب های متنوع اجرا کنیم. در قالب های مختلف بودن با متخصص شدن در یک حوزه منافات ندارد؟ ما نتوانستیم در حوزه های مختلف تجربه کسب کنیم. متخصص شدید؟ در عین حال در یک زمینه خاص هم کارشناس نشدیم. منظورتان از ما کیست؟ ما مجری ها. نتیجه چه شد؟ همه تجربه های مختلف کسب کردند ولی از تجربه شان بدرستی استفاده نشد. یک تصویر از سالمندی خودتان. برایم مهم است که برایش برنامه داشته باشم. آن تصویر چه شکلی است؟ دوست دارم سالمندی ام به پژوهش بگذرد. کیس خاصی برای پژوهش دارید؟ دوست دارم به سمت نوشتن بروم. انتقال تجربه و کار با گروه های مختلف. تصویر کودکی تان چه؟ یک دختر مظلوم. آخرین باری که با خودتان خلوت کردید؟ جای شما خالی. همین پنجشنبه گذشته بود. خب؟ روبه روی ایوان طلای مشهد نشستم. یک ساعتی نشستم و فکر کردم. اصلا خلوت کردن را چقدر جدی می گیرید؟ تمرین خیلی خوبی است برای یک زن. چرا؟ وقتی زن باشی باید همیشه به خانواده سرویس بدهی. مدام درگیر خانواده هستید؟ خوشبختانه مرا درک می کنند. چطور با خلوتتان همراهی می کنند؟ وقتی می بینند با خودم فکر می کنم یا در حال مطالعه هستم، حسم را برهم نمی زنند. پس خلوت خودتان را دارید؟ بله. احترام گذاشتن به حریم دیگران سخت است. ولی ممکن؟ تمرین می خواهد. وقتی در ترافیک تهران گیر می افتید؟ آستانه تحملم پایین آمده است. آه هم می کشید؟ وقتی آزار می بینم از آدم ها. چه آزاری؟ حرمتم را نگه نمی دارند. شاعر مورد علاقه؟ سعدی، بعد حافظ. آخرین کتابی که خواندید؟ از یک زن تاجیک بود. اسمش؟ «سکرات» نوشته «گل رخسار صفی». قبل از آن چه خواندید؟ «مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد» یوناس یوناسن؟ بله. اگر بخواهند با سه صفت از شما یاد کنند بعد از شما. دوست دارید آن صفت ها چه باشد؟ مهربانی، صداقت، نیکنامی. الناز اسکندری / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
 
جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 09:22
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]