تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):مؤمن نيازمند سه چيز است: توفيقى از پروردگار، پند دهنده اى از درون خويش و پذيرش از نصيح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837056689




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

-ماجراهای مرد مرموز


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:

خرده‌روایت‌های یک مسافرکش ماجراهای مرد مرموز چهارده سال پیش، در فروشگاه زنجیره‌ای دامینیکس تو محله آب‌کنار (Edge Water) شیکاگو، به عنوان کارگر استخدام شدم. اولین شغل زندگیم بود. کارم از جمع‌آوری چرخ دستی‌های خالی از محوطه پارکینگ و چیدنِ خرید مشتری‌ها تو کیسه پلاستیکی بود تا تمیز کردن توالت‌ها و بردن زباله‌ها و تِی کشیدن.
 

تازه مهاجر بودم و بیشتر همکارام هم مثل خودم. از پاکه سنگالی بود تا اَدیس بوسنیایی، شیفت هارو با ورجه وورجه و شیطونی عین موش خیابونی می جویدیم و فراموش می کردیم. تا امروز این تنها شغلمه که مجاب به پوشیدنِ کراوات بودم. با پیرهنِ سفید اتو کشیده و کراوات مشکی می رفتم حمالی و آخرش هم یاد نگرفتم چه جوری کراوات ببندم. روزِ اول کار لَری (Larry) که یونانی الاصل و رئیس ام بود، واسم گرهش زد و فک کنم تا دو سالی که اونجا بودم همون گره رو هی شل و سفت می کردم. از موقعی که حق انتخاب پیدا کردم، شیفت شبی شدم. از ساعت چهار پنج عصر تا دوازده یک شب. سرِ شیفت، فروشگاه شلوغ ترین موقعش بود و ملت بعد از کار و قبل از خونه، به جونِ قفسه های فروشگاه می افتادند. من و «اَدیس» و «پا» تو هوای چه زیر صفر و بالای 30، به جون چرخ دستی های خالی می افتادیم و به هم وصلشون می کردیم تا می شد قدِ یه اتوبوس. تو پارکینگ ترافیک میشد و صدای لَری در میومد و جدامون می کرد و می فرستادمون جاهای مختلف. بعد از نه و نیم ده، فروشگاه خلوت می شد و مشتری های آشنای شبونه، مثل گربه سانان و موش ها و جغدها، آهسته آهسته وارد جنگلِ خواربار می شدند. یکی از این مشتری ها مردی قد بلند میانسال بود به اسم گرِیگ (Greig). هنوز یادم نیست اسمشو چه جوری یاد گرفتم. با موی ژولیده و اوِرکُت و کت شلوار و کراوات اش که در نگاه دوم اتو نخوردگی و لکه هاش معلوم می شد، به یک بیزنِس مَن شبیه بود که انگار تو کپسول زمان از دهه 80 سفر کرده بود ولی به خاطر نقص فنی تو دستگاه گیر کرده بود و بعد از رسیدن هم یه راست اومده بود تو فروشگاه ما. یه بسته کوچیک بادوم زمینی می خرید و مجله هاشو از کیسه پارچه ایش در می آورد و می نشست تو کافه تریای کنار صندوق ها و تنهایی مشغول می شد. بیشتر مجله ها مخصوص آگهی حراج فروشگاه های محل بودند. کوپن های تخفیف از هویج تا مایع ظرفشویی بود که گریگ با خودکارش علامت می زد و بادوم زمینی می شکست. بعضی وقتا لَری باهاش خوش و بشی می کرد و بعد روشو می کرد به من و تنها صندوق دار شب و یه شکلک درمی آورد که این یارو دیگه کیه. گریگ بعضی وقت ها تا بعد از اتمام شیفت من هم می موند. فروشگاه ما 24 ساعته بود و مشتری حق نشستن داشت و یه کیسه بادوم زمینی هم واسه خودش کلی حق اقامت داشت. کارکنان شیفت شب واسه گریگِ بادوم زمینی خورِ کم حرف، تئوری های خودشونو داشتند. بعضی ها می گفتند که میلیاردره و مثل موش ثروتشو انبار کرده و دست نمی زنه بهش. یا ارث خفنی بهش رسیده و ظرفیت ذهنی این همه پول رو نداشته و قاطی کرده یا زنش طلاقش داده و دار و ندارش رو ازش گرفته. برای منِ تازه وارد که هر روز از آمریکا و مردم و زبان و فرهنگشون مثل اسفنج خشک که بیفته تو آب، چیزهای جدید جذب می کردم، گریگ مردی بود ناشناخته. یکی دو بار با انگلیسی شکسته باهاش خوش و بش کردم ولی بعد از سلام علیک بنزینِ گرامِرام تموم می شد و چرخ های باریکِ محاوره ام پنچر. مشکلی که البته با همه داشتم اون اولها و هر شب که می رفتم خونه، دیکشنری رو باز می کردم و کلماتی که تو فروشگاه می شنیدم و رو دفترچه ام نوشته بودم رو، مثل ماهی دونه دونه با قلابِ ترجمه شکار می کردم. ادامه دارد... بخارست ـ بهار ١٣٩٤ احسان مشهدی چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)


 


یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 22:18





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن