تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند به ازاى هر حرفِ آن چهار هزار...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819611706




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فارس گزارش می‌دهد از اینجا تا سالمندی فاصله‌ای نیست


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش می‌دهد
از اینجا تا سالمندی فاصله‌ای نیست
سمت تخت دیگری رفتم مادر 60 ساله‌ای از من آینه می‌خواست تا خودش را ببیند هرچه دور و برم نگاه کردم آینه‌ای در آنجا نیافتم شاید مسئولان خانه سالمندان نمی‌خواستند تا مادربزرگ‌ها با دیدن چهره شکسته خود روحیه‌شان را از دست دهند و نا امید شوند.

خبرگزاری فارس: از اینجا تا سالمندی فاصله‌ای نیست



خبرنگار فارس – سمانه روشنایی: پیشنهادش با یکی از شاعران جوان بود، گفت برویم دیدار مادرها و پدربزرگ‌هایی که کمتر کسی یادشان می‌کند. قرارمان شد عصر یک روز بهاری مقابل خانه سالمندان و قرار شد همه راس ساعت بیایند تا همه با هم برای دستبوسی وارد شویم. وقت قرار که رسید همه دوستانی که اعلام آمادگی کرده بودند یکی یکی آمدند و 10 دقیقه‌ای منتظر شدیم تا همه شاعران جمع شوند، یکی با شاخه‌ای از گل و دیگری با کیک تولد بی‌صبرانه منتظر ورود بودند. خانمی که به او مادر‌یار می‌گفتند به استقبالمان آمد و با لبخندی پر از مهر به ما خوش آمد گفت. اول به دیدن پدربزرگ‌ها رفتیم، تختی روبه‌روی در، پیرمردی با دنیایی اندوه بیرون را نگاه می‌کرد که با دیدن جمع لبخندی بر لبانش نشست. به رسم ادب از تخت ابتدایی یک به یک تمام حاضرین به سالمندان سلام و عرض ادب کردند. برخورد‌های متفاوتی دیده می‌شد، برخی شادتر و بعضی دیگر حتی رمق علیک گفتن را نیز نداشتند ولی دست‌های نیمه جانشان را تا آنجایی که توان داشتند به نشانه احترام بالا می‌بردند. پیرمردی دیگر نیز سعی داشت غم درونش را پنهان کرده و با لبخند میزبانی خوبی داشته باشد. دنیای عجیبی داشتند آرام و دور از دغدغه ولی به ظاهر این گونه نشان می‌دانند در عمق چشم‌هایشان که خیره می‌شدی می‌توانستی به کهنگی غصه‌های درونشان پی ببری. پس از دقایقی هر یک از شاعران در کنار سالمندی به گفت‌و‌گو نشستند و گل می‌گفتند و گل می‌شنیدند البته در این میان چندین نفر نیز از این شلوغی و ازدحام رنج می‌برند و ترجیح می‌دادند درهمان فضای آرام گذشته و خاطراتشان را زیر و رو کنند. مادر یاری که در کنار سالمندان بود و از آنها مراقبت می‌کرد، می‌گفت: «از سن 35 تا 85 سال در اینجا هستند که هر یک به دلایل متفاوتی به خانه سالمندان آورده شده‌اند بیشترشان به دلیل کهولت سن دچار بیماری آلزایمر شدند و خانواده توان نگهداری آنها را ندارند.» از پیرمرد 77 ساله‌ای که گوش‌هایش درست نمی‌شنود پرسیدم کسی هم به دیدنت می‌آید؟ گفت: پنج پسر و سه دختر دارم که فقط گاهی برای ملاقات به اینجا می‌آیند.» یکی دیگر از آنها هم گفت دخترم اینجا هر چه باشد از زندانی به نام خانه بهتر است حداقل کسی بی احترامی نمی‌کند و طبق روال صبحانه، ناهار و شام به ما می‌دهند و هیچ منتی هم نیست. مادریار لبخندی بر لبش نشست و ادامه داد:  برخی هفته‌‌ای یک بار برخی ماهی و بعضی دیگر نیز سالی یک بار ملاقاتی دارند، البته کسانی هم هستند هیچ کسی به دیدنشان نمی‌آیند و دیگر نا امید شده‌اند. بالای سر همه سالمندان مدت زمان حضورشان در آنجا و تاریخ تولد و علت بیماریشان هم نوشته شده بود. هرکسی حال و هوای خودش را داشت و کاری به یکدیگر نداشتند؛ مادریار می‌گفت جای آنها ثابت است و هر کسی از تخت خودش استفاده می‌کند. در انتهای سالن سمت چپ پستویی بود که  چهار تخت قرار داشت و این چهار نفر آرامتر از بقیه بودند، پرستار می‌گفت آنها منزوی تر از بقیه هستند و حوصله جمع را ندارند. مسئول رسیدگی به سالمندان به برنامه‌های در نظر گرفته شده برای سالمندان اشاره و بیان کرد: برنامه‌های متنوعی برای آنها در نظر می‌گیریم و مناسبت‌ها بهانه‌ای برای اجرای برنامه‌های شاد هستند. زهرا اسکندری ادامه داد: 10 سال است به عنوان مادریار فعالیت می‌کنم و عادت کردم؛ اینجا مانند خانه دوم من است روزهای اول وقتی کسی از سالمندان فوت می‌شد هول می‌کردم ولی بعد از مدتی با توجه به این‌که در هر هفته یک نفر می‌مرد شرایط برایم عادی شد. او اضافه کرد: افراد حاضر در این‌جا محدودیتی ندارند و کسی برای آنها حاکمیت نمی‌کند برای این‌که روحیه خوبی داشته باشند گاهی برایشان موزیک هم پخش می‌کنیم که تاثر زیادی در شادابی‌شان دارد. دقایقی گذشت و بعد به سمت طبقه دیگری رفتیم که مخصوص خانم‌ها بود برعکس آقایان زنان جوان‌تر بودند وقتی تاریخ تولدشان را نگاه می‌کردم تقریبا بیشترشان در حدود 60 بودند البته سنین و بالاتر و پایین‌تر هم وجود داشت. شاعران در این طبقه نیز با گل‌های که در دست داشتند و میوه و کیکی که تهیه شده بود پذیرایی کردند.

  در انتهای سالن یکی از زنان شاداب بیشتر دوستان را دور خودش جمع کرده بود و با روحیه بسیار خوبی که داشت برایشان شعر می‌خواند و می‌خواست تا دست بزنند و شادی کنند. همه چیز هم شاد بود و هم غمگین لبخندهایی تلخ دیده می‌شد که نشان می ‌داد صاحبان آنها دل‌هایی بزرگ دارند که می‌توانند در چنین شرایط سختی بخندند و پاسخگوی سلامی از روی مهر باشند. سالمند دیگری با بغض می‌گفت پیری مثل اسارت است که دست و پایت را می‌بندد و نمی‌گذارد هرآنچه می‌خواهی را انجام دهی. یکی از پیرزن‌ها که توان تکان خوردن نداشت دستش را به سمتم دراز کرد به کنار تختش رفتم دستانم را با مهربانی عجیبی فشرد و دعای خیر بر زبانش جاری بود و فقط می‌گفت قدر جوانیتان را بدانید و نگذارید بیهوده بگذرد. آنقدر حرف‌هایشان دلنشین بود که حیفم می‌آمد گوش ندهم، هر کدامشان نکته‌ای را می‌گفتند که دنیایی معانی درونش نهفته و سرشار از صمیمیت و دلسوزی بود. کم توقعی مادران بیشتر بر آتش دلم شعله می‌افکند وقتی از یکی از آنها پرسیدم چرا بچه‌هایت به دیدنت نمی‌آیند بغض گلویش را گرفت و گفت: راهشان دور است و هزار و یک مشغله دارند حتما نمی‌توانند بیایند انتظاری از آنها ندارم. هر مادری دنیای درد دل داشت که اگر قرار بود پای آنها بنشینیم ساعت‌ها و روز‌ها طول می‌کشید. یکی از شاعران داشت برای مادری شعر می‌خواند، چنان با لذت گوش می‌داد که گویی روحش را صیقل می‌دادند و بعد شروع کرد به حرف‌های دلش و گفت: من هم در جوانی برای خودم کسی بودم ولی امروز اسیر این تخت شده‌ام که نمی‌گذارد تکان بخورم. سمت تخت دیگری رفتم مادر 60 ساله‌ای از من آینه می‌خواست تا خودش را ببیند هرچه دور و برم نگاه کردم آینه‌ای در آنجا نیافتم شاید مسئولین خانه سالمندان نمی‌خواستند تا مادربزرگ‌ها با دیدن چهره شکسته خود روحیه‌شان را از دست دهند و نا امید شوند.

این دیدار بهانه‌ای شد تا ما جوانان نیز به خود بیاییم و بدانیم که از جوانی تا پیری و گرفتار شدن در خانه سالمندان فاصله‌ای نیست. باید جوانی، بهار عمر را دانست و از آن به بهترین شکل استفاده کرد. البته علاوه بر همه این‌ها باید همیشه قدردان پدر ها و مادر‌هایی باشیم که همیشه نگران لحظه‌هایمان هستند. انتهای پیام/2258/صا40

94/01/31 - 10:35





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 164]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن