محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842813071
باغبانی برای فارس تشریح کرد ماجرای «خانه ویرایش ایران» از ابتدا تا انتهایی مبهم
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: باغبانی برای فارس تشریح کرد
ماجرای «خانه ویرایش ایران» از ابتدا تا انتهایی مبهم
محسن باغبانی گفت: روزهای بعد از استعفایم را اختصاص دادم به نوشتن تاریخ هفت ماهه بودنم در خانه ویرایش و نام آن کتاب را گذاشتم خانه ویرایش ایران.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، مرداد ماه سال گذشته خانه ویرایش توسط موسسه خانه کتاب راهاندازی شد و محسن باغبانی ویراستار پر سابقه کشورمان دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادب فارسی دانشگاه علامه طباطبایی و دانشجوی دکتری زبان و ادب فارسی به سمت مدیریت این مرکز منصوب شد. اما فعالیت این مرکز دیری نپایید و خبرهایی حاکی از تعطیلی خانهای که قرار بود به «بالا بردن کیفیت کتاب ایران از طریق تقویت بُعد ویرایش و تصحیح محتوا»، «اعتباربخشی جامعه ویراستاران ایران» و «حمایت و شناسایی فعالان عرصه ویرایش و برنامهریزی برای حمایتهای متنوع از آنها» بپردازد فعالیتهایش در هالهای از ابهام قرار گرفت. باغبانی که این روزها در حال نوشتن کتابی درباره «خانه ویرایش» است در این باره به خبرنگار فارس گفت: ظاهر امر این است که خانه ویرایش ایران تعطیل شده و بنابر شایعات جزئی از مرکز کتاب پژوهی خانه کتاب قرار گرفته است. حالا ویرایش چه ربطی به کتاب پژوهی دارد و اصلا خانه ویرایش برای چه درست شد و برای چه تعطیل، معلوم نیست. وی افزود: موضوع آن قدر اهمیت نداشت که خانه کتاب در خبرگزاری رسمی اش درباره آن خبری منتشر کند یا توضیحی بدهد. در سکوت خبری محض همه چیز تمام شد و رفت. «تو گویی فرامرز هرگز نبود».
این ویراستار پرسابقه درباره ماجرای تعطیلی خانه ویرایش اظهار داشت: بنده نخواستم در این باره سخن بگویم و حالا هم قصد این کار را ندارم: «کاری است شده است و سبویی است شکسته است». گفتوگو هم آیین درویشی نیست. بنده هم به خواست خودم برگشتهام سر کار و زندگیام و هنوز میخوانم و مینویسم و معلمی میکنم و دارم کتابهایی که در حوزه ویرایش سر انداخته بودم تمام میکنم. این طوری هم شر دور است هم بلا دور. **دوست نداشتم خانه ویرایش به سرنوشت بعضی سازمانها مبتلا شود باغبانی گفت: گله و شکایتی هم ندارم. ویرایش هم به بنده و امثال بنده نیازی نداشته و ندارد. راه خودش را میرود و کار خودش را میکند. بقیه اش دیگر مهم نیست واقعا.
وی افزود: اما اگر بخواهم چیزی بگویم این خواهد بود که موسسات و سازمانهای بسیاری را میشناسیم که روزی روزگاری بهر امید و آرزویی بنیان گذاشته شدند و بعد از بین رفتند و جز نام از آنها بجا نماند. دوست نداشتم خانه ویرایش ایران یکی از همان نامها در تاریخ ویرایش باشد. برای همین، روزهای بعد از استعفایم را اختصاص دادم به نوشتن تاریخ هفت ماهه بودنم در خانه ویرایش و نام آن کتاب را گذاشتم خانه ویرایش ایران. مدیر سابق خانه ویرایش اظهار داشت: همه اسناد و مدارک و مسائل مربوط به خانه ویرایش از جمله طرحها و برنامهها و نامهها و اساسنامه و ... که در طی این مدت گرد آورده بودم در این کتاب آمده و همه مشکلاتی که در این راه داشتیم و داریم نیز طرح شده است و به امید خدا تا پایان سال جاری یا سال بعد این نوشته را منتشر خواهم کرد.
در ادامه مقدمه و فصل اول کتاب «خانه ویرایش ایران» که توسط نویسنده در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته است برای آگاهی بیشتر از چند و چون محتوای کتاب در ادامه میآید:
حضور دائمی از هجر دائمی بتر است
حق با صائب است انگار. نبودن بهتر از بودن است. همیشه همینطور بوده و انگار همینطور هم خواهد ماند. بودن موجب مسئولیت است و نبودن رافع مسئولیت. این موضوع هم کفه ترازو را به نفع نبودن سنگین میکند.
از خیالبافی متفلسفانه خویش در باب بودن و نبودن و مسائل مربوط به هر یک دست بردارم و بروم سر اصل مطلب. من از اوایل تیرماه 1393 تا اوایل بهمن 1393 یعنی کمی بیش از شش ماه و کمتر از هفت ماه –دقیقا 198 روز- مدیر خانه ویرایش ایران بودهام که به خواست و اراده ششمین مدیرعامل موسسه خانه کتاب آقای نجفعلی میرزایی تاسیس شده بود. از وجه ماضی بعید برای این معنی استفاده میکنم، چون نمیدانم خانه ویرایش بعد از پذیرش استعفایم و تغییرات مدیریتی همچنان برجا خواهد بود یا نه و به چه سمتوسویی خواهد رفت. اگر بنا بر خاموشی این روشنایی کوچک باشد حادثه مهمی در عرصه ویرایش رخ نداده و اگر هم بماند سانحه شگفتی نیست. چون نفس بودن اهمیتی ندارد، چگونه بودن مهم است. باید بایستیم و بنگریم. **خانه ویرایش بخشی از تاریخ ویرایش کشور را رقم زده است
این نوشته درباره آن هفت ماه است که مدیر کتاب و نشریات و مدیر خانه ویرایش در موسسه خانه کتاب بودهام. لازم میدانم دربارهاش بنویسم، چون نخستین مدیر رسمی جایی به نام خانه ویرایش در این مملکت محروسه بودهام و اندیشههایی در این باب دارم که منبعد میتواند برای هر گونه تشکلی که در ایران برای ویرایش قرار است شکل بگیرد مفید باشد و البته، برخی پیشنهادها که حکم نقشه راه و زیربنا دارد و حاصل گفتوگو و رایزنی با صاحب نظرانی است که مشفقانه در این ایام، حاصل عمر و تجربهشان را در اختیارم گذاشتند و بیانشان برای سامان دادن به ویرایش این سرزمین مفید است.
خانه ویرایش ایران در همین مدت کوتاه، به درست یا غلط، بخشی از تاریخ ویرایش این کشور را رقم زده است و نیاز است این تاریخ ثبت شود؛ نخست به این سبب که ما مردم یا حافظه تاریخی نداریم یا این بخش از حافظهمان زیاده ضعیف است، و دو دیگر برای آگاهی آیندگان تا بدانند ویرایش در دوره ما چه بود، ما که بودیم، چه بودیم، چه میخواستیم، و چه شدیم. دلم نمیخواهد خانه ویرایش ایران فقط یک نام در تاریخ باشد مانند بسیاری موسسات و سازمانهای دیگر که «بجز نام از ایشان نشنیدهایم».
سپاسگزار همه استادان، همکاران، دوستان، و عزیزانی هستم که در میانه سال 93 به خانه خود آمدند یا برای خانه خود دل سوزاندند و پوزشخواه همه بزرگوارانم که نتوانستم آنچه را بر ذهن و قلبم میگذشت به انجام رسانم و آرزوها و امیدهاشان را بر باد دادم.
م.ب.
بهمن 1393
گفتار اندر حکایت رفتن باغبان به خانه کتاب و عهدهدار شدن او بنای خانه ویرایش را
دلم میخواهد حالا که این عنوان را نوشتم درباره وجود راء مفعولی در جمله مجهول سخنی بگویم، ولی چه کنم؟ جای این حرف اینجا نیست. مثل این میماند که در هلهل گرمای تابستان بخواهی درباره طعم خوش کرسی در شبهای سرد زمستانی که برف تا پشت پنجره اتاق بالا زده سخن بگویی. متهم به بیعقلی نشوی، به خروج از موضوع که میشوی.
گفتم زمستان و یاد زمستان سال 1383 افتادم که چند نهاد و سازمان با همیاری هم قصد برگزاری کنگره بینالمللی علامه سید عبدالحسین شرفالدین را داشتند. من آن زمان رئیس هیئت مدیره موسسه نوبنیان نگارش و ویرایش بودم که نخستین موسسه از این دست در ایران بود.
روزی آمده بودم تهران تا پیگیر کار چک ضمانتم در صندوق قرضالحسنه یک مسجد باشم که دوستی اقساطش را نداده بود و آن را برگشت زده بودند و داشتم پرسانپرسان خیابان خاقانی را در تهراننو طی میکردم که همراهم زنگ خورد. از دبیرخانه کنگره تماس گرفته بودند برای واگذاری تولید منشورات و کتب کنگره به موسسه نگارش و ویرایش. قرار بر فردا شد و دوباره هر کدام رفتیم دنبال کارمان.
قم زمستانهای سوزناکی دارد، مثل تابستانهای گرم خفهکنندهاش. دوست دارم درباره این هم بنویسم، ولی نمیتوانم. بیخودی که نام مبارزه با نفس را جهاد اکبر نگذاشتهاند. تنگ غروبی بود که سوار بر رخش آن روزهایم که یک جبپ ویلیز زردقناری کروک 24 ولت کاپوتکوتاه مدل 1955م. بود و عکسش را محض ثبت در تاریخ اینجا هم میگذارم رفتم کوچه 21 خیابان دور شهر و آنجا برای اولبار مجید غلامی جلیسه را دیدم. نشست نخستمان به بار ننشست و قیمت پیشنهادی مرا نپذیرفتند، ولی به فاصله یکماه آن کار به موسسه واگذار شد. مجید مدیر اجرایی کنگره بود و من مدیر تولید. با کمک هم و دیگر همکاران کنگره را هرطور بود با خوشی پشت سر گذاشتیم. یعنی بعدها سعی کردیم خاطرات بدش را دور بریزیم یا از آن لطیفه بسازیم؛ مثل تلخیهای دوره سربازی که این روزها اسباب خنده و شادیاند. از آن کنگره مشتی خاطره و قدری پول و یک قفل زرنگار و چند دوست برایم ماند که مجید مهمترینشان بود. البته، ما هیچوقت ارتباط تنگاتنگ نداشتیم. ذوق مشترکمان در نسخههای خطی و کتابباز بودن بود و او آن روزها مشغول سروسامان دادن به پروژه مهمی که امروز آن را با سایت بیاض میشناسیم.
تا سال 87 که من در قم بودم، او گاهی از سر مهر سری به موسسه ما میزد و با هم گپی میزدیم و از هر دری سخنی میگفتیم. یکبار هم با هم آمدیم تهران. درست وقتی که انتخابات سال هشتاد و چهار به دور دوم کشیده شده بود. دوست زحمتکش و خوشفکری بود و کارش را دوست داشت و همیشه پیگیر بود. میخواند و مینوشت و سفر میرفت. مطابق معمول، من هم که اگر آژان مفت پیدا کنم تا کلانتری میروم، زحماتی برایش داشتم. بهویژه وقتی مشغول تصحیح قوانین الاصول مرحوم میرزای قمی بودیم، یاریمان رساند. یادش بخیر!
بعد از مهاجرت به تهران، به حکم «از دل برود هر آنکه از دیده برفت»، روابطمان قطع شد. سال 88 چندبار با او تماس گرفتم برای یافتن نسخهای. او هم مهربانی کرد... و دیگر تمام.
من یک وبلاگ دارم به نام خودم که عنوانش «عاقبت عدم فرار از مدرسه است» و در آن گزارش جلسات درسهای مختلفم در دانشگاههای مختلف را مینویسم و پل ارتباطی بین من و همراهانم در کلاس است (شما بخوانید: مینوشتم و بود). روزی دیدم روی یکی از پستهایم با عنوان «این روزها این ابیات را فراوان یاد کردهام» که شعری از فروغ فرخزاد را در آن آورده بودم، پیامی گذاشته شده. چرا دروغ؟ از دیدن و خواندنش خوشحال شدم. مجید بود. نوشته بود:
بنویسید بالای این وبلاگ:
عاقبت فرار از قم.
ارادتمند همیشگیتان
چهارشنبه 30 بهمن 1392. 18:08
بلافاصله پاسخ دادم:
درود مجید جان. چطوری برادر؟ یاد این بنده فرمودی، امید که خدا یادت کند! سپاس. ارادتمند- باغبان
این گذشت. سال نو شد و ما به قدر یک سال دیگر کهنه شدیم. روزی دیگر در پیغامهای وبلاگ این نامه را گذاشت:
سلام
سال نوی شما مبارک
یک شماره به این حقیر بدهید. قول میدهم مزاحم نشوم و فوت نکنم و اساماس خاکبرسری هم برایتان ننویسم.
سهشنبه 19 فروردین 1393. 03:30 ب.ظ
خیلی خندیدم، چون «کارهای خاکبرسری» تکیه کلام خودم بود و اصلا فکر نمیکردم یادش مانده باشد. پاسخ دادم و شماره را برایش فرستادم.
***
ایام برگزاری نمایشگاه کتاب بود که زنگ زد. از صدایش شناختمش. دعوتم کرد بروم نمایشگاه، بخش سرای اهل قلم. گفتم اگر بشود میآیم؛ ولی نرفتم. بعد از نمایشگاه دوباره زنگ زد که «نمایشگاه که نیامدی دستکم قراری بگذار همدیگر را ببینیم!»، از قضا، آن روز تهران بودم. گفتم که تا ساعت پنج درس دارم و بعد از آن میتوانم. قرار گذاشتیم بروم خانه کتاب. **مسلمانان! آنجا خدای نکرده مرکز کتاب ایران است
من با اینکه به سبب وضع چشمانم از نور گریزانم، از اداراتی که سالنهای تنگ و تاریک دارند و به زور مهتابیهای سقفی روشن میشوند و بیآنها ظلمات مطلق است و نیز از اتاقهای غبار گرفته کارمندی که نوری ندارند گریزانم. خانه کتاب را چند سال پیشتر، وقتی برای انجام کارهای بیمه نویسندگان به آنجا رفته بودم اینطور دیدم. بگذارید همینجا به مسئولان فرهنگی کشور بگویم که مسلمانان! آنجا خدای نکرده مرکز کتاب ایران است. پس باید ساختمانش متناسب با این مفهوم طراحی شود، ساختمانی که یادآور کتاب باشد و دورتادورش را بستانی کوچک و سبز فرا گرفته باشد تا «الکتب بساتین العلماء» مابازای خارجی هم داشته باشد. لطفا، فکری برای این موضوع بکنید! البته، برای من موضوع فقط عشق به کتاب نیست. از شما چه پنهان، برایم خیلی هم فرق نمیکند برای کتاب چه میکنند و چه میشود کرد، ولی بعضی از بهترین مردمی که در طی این سالها دیدهام در همان ساختمان نحیف و اتاقهای تاریک کار میکنند و زحمت میکشند که حقشان این نیست و دوست دارم در فضای بهتری زندگی کنند. بگذریم.
در خانه کتاب بود که فهمیدم او معاون آموزشی، پژوهشی، فرهنگی موسسه شده که من همواره به شوخی یک «و غیره» هم به آن اضافه میکردم. در اتاقی که طول و عرضش تناسبی با هم نداشت نشستیم و حرف زدیم و چون ساعت اداری تمام شده بود و چای نداشت، رفتیم بیرون و به حساب او چیزی خوردیم و دعوتم کرد مدیر منشورات خانه کتاب باشم و کمک کنم کیفیت آثار موسسه بالا برود. خبر نداشت چندسال است دیگر ویرایش نمیکنم و خودم را بازنشسته کردهام؛ درست بعد از نوشتن مصائب آقای ویراستار.
آن وقت، هنوز ماهنامههای کتاب ماه تعطیل نشده بود. گفتم که من همه روزهایم را یا درس میدهم یا درس میخوانم و شبها هم میخوانم و مینویسم. گفت: هفتهای دو روز هم برای ما وقت بگذار. چه میتوانستم بکنم؟ دوست داشتم همراهیش کنم. قبول کردم کمکی بکنم. خوشحال بودم از اینکه آدم درستی را برای این کار انتخاب کردهاند؛ گرچه اگر من بودم ریاست یا دستکم معاونت یکی از کتابخانههای این کشور را به او میدادم.
در دانشکده طب سنتی که بودم، همکار عزیزی داشتیم به نام عموحسن که پیرمرد باصفا و مهربانی بود و به گلکاری علاقه زیادی داشت. من بخشی از علاقهام به گل و گیاه را در این سالهای اخیر به او مدیونم هنوز از حسنیوسفهایی که او نخست بار به من داد تکثیر میکنم. تنها اشکالی که عموحسن داشت این بود که مثلا کاکتوس را با حسن یوسف در یک گلدان میکاشت و حواسش به این نبود که یکی هر دو روز یکبار آب میخواهد و یکی هفتهای یکبار. من بعدها مجبور شدم با قبول زحمت فرورفتن خارهای ریز وحشتناک یک کاکتوس زباندراز آن را به گلدان دیگری منتقل کنم که نمیدانم زنده ماند یا نه، چون مدتها پیش از رفتنم از خانه کتاب همه گلهای اتاق را به همکارم سپردم و او هم پیش از رفتن آنها را میان همکاران خوبمان تقسیم کرد. امیدوارم ولی زنده باشد. **حیف آدمهای با استعداد
از بیان رفتار عموحسن میخواستم این نتیجه اخلاقی را بگیرم که حیف است آدمهای بااستعداد کشور را در جایی قرار دهیم که انرژیشان هدر برود و خسته شوند. خانه کتاب به نظر من برای او جای کوچکی بود؛ هنوز هم همین اعتقاد را دارم.
ترم که تمام شد و بعد از برگزاری امتحانات، یک روز دیداری ترتیب داد برای ملاقات با مدیرعامل موسسه و با هم رفتیم دفتر او و خیلی کوتاه سخن گفتیم. ساعت یک بعدازظهر بود. آقای میرزایی میان سخنانش اشاره کرد که قصد دارد خانه ویرایش را هم در خانه کتاب تاسیس کند و ابراز خوشنودی کرد از اینکه من هم ویراستارم و میتوانم کمکی به این کار بکنم. استقبال کردم و تشکر و قول همکاری دادم. کمی هم درباره فصلنامههای نقد کتاب که جایگزین کتابهای ماه شده بود سخن گفتیم و خواست که بهترین کار را در تولید آنها انجام دهم، اما نگران بود از اینکه من از آن آدمهای وسواس ملانقطی باشم و... . جان کلامم در آن روز که تعهدم به کاری بود که مسئولیتش را پذیرفته بودم سه چیز بود: ابراز نگرانی از اینکه با دو ایدهآلیست در حد لالیگا چه باید بکنم؛ دوم اینکه با همه توانم تلاش کنم برای بهبود کیفیت کتابها و نشریات موسسه و اینکه هیچ سطری از چشمانم دور نخواهد ماند، و دیگر اینکه خواستم تا وقتی در موسسه کار میکنم چند نیرو را آموزش دهم تا موسسه بتواند از خودش در انجام کارها سود ببرد و متکی به افراد بیرون از مرکز نباشد.
همه چیز به خوبی تمام شد. قرار شد قرارداد و حکم مرا بنویسند و کار را شروع کنیم. از دفتر جناب مدیر آمدیم بیرون و من همان روز عازم سفری دیگر شدم.
روز ورودم به خانه کتاب پس از بازگشت از سفر که روزهای نخست تیرماه نیز بود حکمی به دستم دادند که تصویرش را میبینید. نمیدانم چطور، ولی ابتدا مدیر خانه ویرایش ایران و سپس مدیر کتاب و نشریات موسسه خانه کتاب شده بودم.
انتهای پیام/و
94/01/31 - 09:13
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]
صفحات پیشنهادی
در گفتوگوی تفضیلی فارس با چهره قرآنی سال 93 مطرح شد ماجرای خشم «طبلاوی» به خاطر تلاوت زیبای قاری ن
در گفتوگوی تفضیلی فارس با چهره قرآنی سال 93 مطرح شدماجرای خشم طبلاوی به خاطر تلاوت زیبای قاری نوجوان ایرانیطبلاوی قاری مصری در همایشی که در بحرین برگزار میشد درصدد تخریب قاریان و فعالیتهای قرآنی ایرانیان بود که قاری نوجوان کشورمان با تلاوت زیبای آیات الهی به سبک استاد عبدالبااختصاصی فارس/ هنرمند «خانه عنکبوت» را میسازد/ زوایای تاریک زندگی صدام در سریالی ۴۰ قسمتی
اختصاصی فارس هنرمند خانه عنکبوت را میسازد زوایای تاریک زندگی صدام در سریالی ۴۰ قسمتیسریال خانه عنکبوت در 40 قسمت به کارگردانی محمدرضا هنرمند و تهیه کنندگی منوچهر محمدی ساخته میشود «منوچهر محمدی» تهیه کننده با سابقه سینما و تلویزیون در گفت و گو با خبرنگار رادیو و تگپوگفت فارس با «نادیا مفتونی» و همسرش «حسین نوری»/1 ماجرای زندگی عجیب اما عاشقانه یک زوج
گپوگفت فارس با نادیا مفتونی و همسرش حسین نوری 1ماجرای زندگی عجیب اما عاشقانه یک زوج هنرمند مهریه فقط یک مُهر کربلانادیا مفتونی میگوید در نمازخانه دانشگاه شریف همسرش را برای نخستین بار دیده بدون تصمیم قبلی مِهر این جانباز در دلش جا گرفته و در دومین دیدار از ایشان درخواست ازدوافارس در ۱۸جمادیالثانی گزارش میدهد نظر امام(ره) درباره شیخ اعظم/ ماجرای زمزمه «ولا الضالین» در گوش
فارس در ۱۸جمادیالثانی گزارش میدهدنظر امام ره درباره شیخ اعظم ماجرای زمزمه ولا الضالین در گوش شیخ انصاریامام خمینی درباره شیخ اعظم گفت آنهایی که این کتابهاى قطور را نوشتند و زندگىشان یک زندگى طلبگى بوده مثل شیخ انصارى آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقهاختصاصی فارس/ ادامه فیلمبرداری «یتیمخانه ایران» در تهران/ حضور بازیگران خارجی
اختصاصی فارس ادامه فیلمبرداری یتیمخانه ایران در تهران حضور بازیگران خارجیادامه فیلمبرداری فیلم سینمایی یتیمخانه ایران به کارگردانی ابوالقاسم طالبی در تهران در حال انجام است و بازیگران انگلیسی هلندی و ایرلندی نیز به گروه بازیگران این فیلم اضافه شدند به گزارش خبرنگار سینمایی خگفتوگوی فارس با رایزن فرهنگی ایران در اتریش با کارت خبرنگاری به لبنان رفتم/ ماجرای حضور در درسهای خصوصی علام
گفتوگوی فارس با رایزن فرهنگی ایران در اتریشبا کارت خبرنگاری به لبنان رفتم ماجرای حضور در درسهای خصوصی علامه فضلالله آشناییام از اتریش زیاد استرایزن فرهنگی ایران در اتریش درباره فضای فکری و فعالیتهای خود پیش از حضور در محل خدمتش به نکات جالب اشاره کرد به گزارش خبرنگار کتابدر گفتوگو با فارس مطرح شد «سمندر» مصطفی جمشیدی در نمایشگاه کتاب/ رمانی با روایت سینمایی
در گفتوگو با فارس مطرح شدسمندر مصطفی جمشیدی در نمایشگاه کتاب رمانی با روایت سینماییمصطفی جمشیدی از حضور رمان سمندر در نمایشگاه کتاب خبرداد و گفت این اثر از سوی نشر فاتحان عرضه خواهد شد مصطفی جمشیدی نویسنده در گفتوگو با خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس پیرامون سرانجامحکمت در گفتوگو با فارس: «مطالعه تطبیقی زیباشناسی هگل و حکمت هنر اسلامی» منتشر میشود
حکمت در گفتوگو با فارس مطالعه تطبیقی زیباشناسی هگل و حکمت هنر اسلامی منتشر میشودعضو پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از آمادهکردن اثری با عنوان مطالعه تطبیقی زیباشناسی هگل و حکمت هنر اسلامی به همراه بررسی بحث دین ناظر بر آراء ملاصدرا خبر داد محمدمهدی حکمت عضو گروه فلسفه پژوهشگادر گفتوگو با فارس عنوان شد کارگردانی «تلفن» به سعید آقاخانی رسید/ مظلومی به دنبال نگارش فیلمنامه جد
در گفتوگو با فارس عنوان شدکارگردانی تلفن به سعید آقاخانی رسید مظلومی به دنبال نگارش فیلمنامه جدیدمجموعه تلویزیونی تلفن که پیش از این قرار بود به کارگردانی مهدی مظلومی ساخته شود به سعید آقاخانی سپرده شد «مسعود ردایی» تهیه کننده سریال تلفن در گفتوگو با خبرنگاردر گفتوگو با فارس عنوان شد «سردار» هنوز در مرحله پیش تولید است/فیلم پرتره سردار سلیمانی نیست
در گفتوگو با فارس عنوان شدسردار هنوز در مرحله پیش تولید است فیلم پرتره سردار سلیمانی نیستکارگردان فیلم سینمایی سردار با اشاره به اینکه این فیلم همچنان در مرحله پیش تولید است اظهار داشت شخصیت اصلی این فیلم صرفاً الگو گرفته از شخصیت حاج قاسم سلیمانی است و این فیلم پورترهای از ایدر نشست خبری جشنواره فیلم کوتاه «سما» عنوان شد امینی: تلاش کردیم به نقشه راه تصویری از سبک زندگی ایر
در نشست خبری جشنواره فیلم کوتاه سما عنوان شدامینی تلاش کردیم به نقشه راه تصویری از سبک زندگی ایرانی- اسلامی برسیم بزرگداشت مجتبی راعی و گرامیداشت رسول ملاقلیپوردبیر نخستین شنواره فیلم کوتاه سما با اشاره به بزرگداشت مجتبی راعی و گرامیداشت رسول ملاقلیپور گفت موضوع سبک زندگی ایماجرای فکت شیت در فرهنگستان |اخبار ایران و جهان
ماجرای فکت شیت در فرهنگستان کد خبر ۴۹۱۳۱۰ تاریخ انتشار ۲۵ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۵ ۴۶ - 14 April 2015 در این مدت که بحث مذاکرات هستهای مطرح است برخی از استادان فرهنگستان زبان و ادب فارسی واژه گزارهبرگ را بهعنوان معادل واژه فکتشیت که این روزها زیاد شنیده میشود پیشنها«ماجرای یک شب بارانی» در آکادمی فیلم واشنگتن
ماجرای یک شب بارانی در آکادمی فیلم واشنگتنفیلم کوتاه ماجرای یک شب بارانی به کارگردانی مهدی فرد قادری از تولیدات انجمن سینمای جوانان دفتر تهران در آکادمی فیلم و موسیقی واشنگتن دی سی آمریکا پذیرفته شد به گزارش خبرگزاری فارس ششمین دوره جشن آکادمی واشنگتن امسال در حالی در پایتخت آمرکورش تهامی در گفتوگو با فارس بازی در «به رنگ ارغوان» بهترین اتفاق عمر فعالیت سینماییام بود
کورش تهامی در گفتوگو با فارسبازی در به رنگ ارغوان بهترین اتفاق عمر فعالیت سینماییام بودبازیگر فیلم سینمایی به رنگ ارغوان با اشاره به انضباط و دقت ابراهیم حاتمیکیا در طول کار گفت بازی در فیلم به رنگ ارغوان یکی از بهترین اتفاق هایی بود که در عمر فعالیت سینماییام رخ داد کوروشدر گفتوگو با فارس عنوان شد اعتراض عکاس مجموعه مادران انتظار به عملکرد «وُردپرس فوتو»/ روز جایزه به
در گفتوگو با فارس عنوان شداعتراض عکاس مجموعه مادران انتظار به عملکرد وُردپرس فوتو روز جایزه به هلند نمیرومعکاس مجموعه مادران انتظار ضمن اعتراض به عملکرد وُردپرس فوتو در انتخاب نفرات برگزیده گفت روز جایزه به هلند نمیروم به گزارش خبرنگار هنرهای تجسمی خبرگزاری فارس مجموعه عکحجتالاسلام فضلی در گفتوگو با فارس: «سنجه گزارههای عرفان نظری» به بازار نشر میآید
حجتالاسلام فضلی در گفتوگو با فارس سنجه گزارههای عرفان نظری به بازار نشر میآیدعضو هیأت علمی گروه عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از اتمام نگارش کتاب سنجه گزارههای عرفان نظری خبر داد و گفت این اثر برای انتشار به پژوهشگاه سپرده شده است حجتالاسلام علی فضلی عضو هیأتدر گفتوگوی اختصاصی فارس با حجتالاسلام حاجصادقی مطرح شد «کلیات» با بیانیه لوزان چه کرد /تشریح نقاط
در گفتوگوی اختصاصی فارس با حجتالاسلام حاجصادقی مطرح شدکلیات با بیانیه لوزان چه کرد تشریح نقاط مثبت و منفی در توافقنامه لوزانجانشین نماینده ولیفقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت باتوجه به سخن رهبری که نباید به کلیات قابل تفسیرهای مختلف اکتفا کرد توافقنامه باید به گونه-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها