واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش روز جمعه خبرنگار فرهنگي ايرنا، اين رو راستي اثر با مخاطب است كه تماشاگر را با وجود نقص هايي كه در كار وجود دارد، تا پايان بر صندلي كارگاه نمايش مجموعه تئاتر شهر با رضايت مي نشاند، اتفاقي كه مدت هاست در نمايش كشور كمتر به چشم مي آيد. بي اغراق بايد گفت كه توفيق بار اصلي نمايش سوكاريس در جذب تماشاگر، به حضور موفق گروه بازيگرانش باز مي گردد تا متني كه بايد در روايت داستان اين نمايش مخاطب را مشتاق نگهدارد. نخستين نقطه به بيراهه رفتن متن به اين نكته بازمي گردد كه نمايشنامه نويس بي هيچ علت قانع كننده اي قهرمان ها را در بدو رويارويي با مخاطب، بيگانه مي كند، زيرا اتفاق در جايي غير از ايران مي گذرد و اين را با اسامي و نماهاي غربي انتخاب شده با اثر به راحتي مي توان دريافت، در حاليكه اگر همين داستان با شخصيت هاي آشنا ولو به حد نام و نشان ايراني نگاشته و اجرا مي شد، شايد قدرت همذات پنداري با اثر دو چندان بيشتر مي شد. ماجراي اين اثر نمايشي روايت نويسنده اي شياد و متقلب به نام نورمن است كه با انتخاب رمان هاي جذاب و مشهور از نويسندگان سرشناس دنيا، با حذف نام نويسنده اصلي، آن آثار را با نام خود به چاپ مي رساند و از اين راه در پي كسب شهرت و ثروت كاذب است. مخاطب از جايي وارد فضاي داستان مي شود كه آن نويسنده شياد، رمان صد سال تنهايي نوشته گابريل گارسيا ماركز را با نام خود به ناشري سپرده كه از هويت واقعي نويسنده اين رمان بي اطلاع است(!) و با چاپ اين اثر و استقبال صورت گرفته از آن، هم مرد شياد و هم ناشر به نام و ناني رسيده اند. مرد شياد كه موقعيت را مناسب مي بيند، به فكر سركيسه كردن ناشر و مخاطب برمي آيد و در اين ميان به سبب كسب ثروت بادآورده، مدام قرار ازدواجش با نامزد خود را به بهانه نوشتن رمان دوم، فروش آن و رسيدن به ثروت بيشتر به تعويق مي اندازد و اين خود زمينه جدايي نامزد مرد شياد از وي را فراهم مي سازد. اين بزنگاه نخست بدنبال خود سير متوالي بداقبالي هاي ممكن را بر سر نويسنده جاعل آوار مي كند. از يك سو صاحبخانه به سبب پرداخت نشدن اجاره بها توسط مرد شياد قصد بيرون انداختن او را از خانه دارد و از سوي ديگر ناشر به علت بدقولي نويسنده جاعل در ارائه رمان بعدي خود به تهديد و شكنجه آن شياد مي پردازد. در اين ميان صاحبخانه، فريفته چرب زباني و چاپلوسي نويسنده مي شود و با قبول خواستگاري مرد نويسنده از او و خير طلبش مي گذرد، اما روزي كه قرار بود اين دو با هم ازدواج كنند، صاحبخانه با حضور ناشر در منزل مرد نويسنده به شياد بودن او پي مي برد و به هنگام به زنجير كشيدن مرد شياد به دست ناشر، به ياري او مي شتابد تا انتقام به بازي گرفته شدن احساساتش از طرف نويسنده جاعل را باز پس گيرد، و اين هنگامه اي است كه نويسنده با فريادهاي كمك خواهانه خود براي رهانيده شدن از دست اين دو، شاهد حضور سوكاريس - فرشته مرگ مصريان باستان - هستيم كه براي بردن روح او بر صحنه حاضر مي شود. مرد جاعل كه او را فرشته نجاتش مي بيند مي انگارد كه به بهشت خواهد رفت اما واكنش هاي سوكاريس نشان دهنده اين نكته است كه مقصد آنها جهنم خواهد بود. اين تمام داستان نمايش است كه در بهترين حالت پيامي آشنا براي مخاطب دارد كه عاقبت حيله گري، فرجامي شوم خواهد بود و در زيرمتن اين نمايشنامه نيز مي توان طنز تلخ نويسنده را نسبت به كم سوادي جامعه فرهنگي كشوري كه نمايش و شخصيت هايش در آن روايت مي شوند را ديد كه به علت فقر مطالعه و سواد فرهنگي از ناشر گرفته تا مخاطب، هيچكس نمي داند كه رمان صد سال تنهايي متعلق به اين مرد شياد نيست و به نويسنده بزرگي چون ماركز تعلق دارد. اما ذكاوت فلاحي به عنوان كارگردان در انتخاب گروه بازيگران و استفاده توامان از طنز رفتاري و طنز موقعيت در طراحي اثر، اين داستان ساده را به چنان اثر دلچسب و شيريني تبديل كرده است كه به هيچوجه و در هيچ لحظه از نمايش، مخاطب شاهد درغلتيده شدن فضاي قوي طنز نمايش به سمت كمدي هاي سطحي و نازل نيست. فلاحي كه خود ايفاگر نقش مرد جاعل است با انرژي فراوان، بازي مبتني بر طنز بداهه و خلق آني واكنش هاي رفتاري كه در صحنه از خود ارائه مي دهد در كنار امير كربلايي زاده كه ايفاگر شخصيت ناشر طماع و ناآگاه است، نبض نمايش را در دست دارند و با فضا سازي و شوخي هاي كلامي، رفتاري و حتي اطواري، آنچنان هماهنگ به روايت فراز و فرودهاي نمايش مي پردازند كه حتي در لحظاتي ناب مانند درگير شدن آن دو به خاطر به تعويق افتادن تحويل رمان دوم و يا شكنجه شدن مرد جاعل به دست ناشر كه تنها به در بند كشيدن او قناعت شده است، مخاطب نه اثري از فلاحي مي بيند و نه كربلايي زاده(!) و با تمام وجود مي پذيرد كه در حال نظاره مناقشه مردي جاعل و شياد با ناشري ناآگاه است. ژاكلين آواره كه نقش صاحبخانه را در صحنه جان مي بخشد نيز بر موج انرژي جاري از بازي اين دو شخصيت مي نشيند و آرام و همسو با آنان نقشي باورپذير از زني شكست خورده در عشق و فريفته شده را در كنار بلاهتي عيان و رو به مخاطب ارائه مي كند و اين هماهنگي كم نظير و كم نقص است كه به فراخور حال و هواي نمايش و فارغ از اتكا به متن نمايشي، اين مثلث بازيگري هرگاه كه اراده مي كردند با حرفي و يا حركتي بداهه، سالن كوچك كارگاه نمايش را غرق در لبخند مخاطب مي كند. اين حقيقتي انكارناپذير است كه ضعف عمده سوكاريس در نبود متني محكم و اتكاي اجرا به قدرت بازيگرانش است، اما وقتي در تعريف نمايش، اصلي ترين امر بر وجه سرگرم كنندگي مخاطب اتكا دارد پس به راحتي مي توان از اين ضعف گذشت و از ديدن نمايش لذت برد. فلاحي آنچنان به قدرت بازيگري خود، امير كربلايي زاده و ژاكلين آواره ايمان دارد كه حتي در تحليل و طراحي دو نقش به نسبت فرعي نمايش، يعني نامزد مرد شياد با بازي مليحه كيادربندسري و سوكاريس با نقش آفريني عليرضا ناصحي، نشان مي دهد كه قصد دارد شخصيت پردازي و ارائه بازي آنها را در حد دو تيپ حاضر در صحنه نگه دارد. شايد اگر با عينك بدبيني قصد نظاره اين اثر را داشته باشيم بتوانيم خشونت بي جاي نامزد در ارايه نقش خود و منفعل بودن سوكاريس را عيان كنيم اما وقتي در اين بازار ضعيف و فاقد اجراهاي موزون به اثري مانند سوكاريس بر مي خوريم، تصميم مي گيريم كه عينك بدبيني را به كناري گذاشته و براي نزديك به يك ساعت تنها از ديدن يك نمايش لذت ببريم. از مجموع اين اجرا، اين گونه برمي آيد كه فلاحي نشان مي دهد كه با وجود جواني، در عرصه كارگرداني نيز مي تواند مانند بازي و نقش آفريني موفق باشد، هر چند به تجربه و حضور مداوم تري بر صحنه تئاتر براي پختگي و قوام بيشتر نياز مبرمي دارد. سوكاريس فلاحي بار ديگر نشان مي دهد كه با سرمايه گذاري روي جوانان مي توان به ظهور نسل تازه و موفق در تئاتر كشور اميدوارتر بود. نمايش سوكاريس هر روز به جز شنبه ها ساعت 18 در كارگاه نمايش مجموعه تئاتر شهر به صحنه مي رود. از: امين خرمي فراهنگ ** ا.خ ** 1071
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 408]