واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار یکشنبه 28 تیر 1388 تعداد مشاهده : 93 جهان هنوز تشنه نام محمد(ص) است جام جم آنلاين: يکي از معجزات پيامبر (ص) عروج جسماني آن حضرت به آسمان ها تا عرش اعلي و تماشاي عجائب مخلوقات ، راز هاي نهاني و معارف شگفت انگيز در شب بيست و هفتم رجب بوده است. در غار حرا نشسته بود، چشمان را به افقهاى دور دوخته بود و با خود مى انديشيد، صحرا، تن آفتاب سوخته خود را، انگار در خنکاى بيرنگ غروب، مى شست. «محمد» نمى دانست چرا به فکر کودکى خويش افتاده است، پدر را هرگز نديده بود، اما از مادر چيزهايى به ياد داشت که از شش سالگى فراتر نمى رفت، بيشتر حليمه، دايه خود را به ياد مى آورد و نيز جد خود عبدالمطلب را. اما، مهربان ترين دايه خويش، صحرا را، پيش از هر کس در خاطر داشت. روزهاى تنهايى، روزهاى چوپانى، با دستهايى که هنوز بوى کودکى مى داد ؛ روزهايى که انديشه هاى طولانى در آفرينش آسمان و صحراى گسترده و کوههاى برافراشته و شنهاى روان و خارهاى مغيلان و انديشيدن در آفريننده آنها يگانه دستاورد تنهايى او بود. آن روزها گاه دل کوچکش بهانه مادر مى گرفت. از مادر، تنها اين را بخاطر مي آورد که او بسيار زيبا بود . تا به خاطر مى آورد، چهره مادر را در هاله اى از غم مى ديد، بعدها دانست که مادر، شوى خود را زود از دست داده بود، به همان زودى که او خود مادر را. روزهاى حمايت جد پدرى نيز زياد نپاييد. از شيرين ترين دوران کودکى آنچه به ياد او مى آمد آن نخستين سفر او با عموى بزرگوارش ابوطالب به شام بود و آن ملاقات ديدنى و به ياد ماندنى با قديس نجران . به خاطر مى آورد که احترامى که آن پيرمرد بدو مى گذارد کمتر از آن نبود که مادر با جد پدرى به او مى گذاردند. نوجوانى خود را به خاطر مى آورد که به اندوختن تجربه در کاروان تجارت عمو بين مکه و شام گذشت، پاکى و بى نيازى و استغناى طبع و صداقت و امانت او در کار چنان بود که همگنان، او را به نزاهت و امانت مى ستودند و در سراسر بطحا او را محمد امين مى خواندند. و اين همه سبب علاقه خديجه به او شد، که خود جانى پاک داشت و با واگذارى تجارت خويش به او، از سالها پيشتر به نيکى و پاکى و درستى و عصمت، حيا، وفا، مردانگى و هوشمندى او پى برده بود. خديجه در 25 سالگى محمد، با او ازدواج کرد، در حالى که خود حدود چهل سال داشت. «محمد» همچنان که بر دهانه غار حراء نشسته بود به افق مى نگريست و خاطرات کودکى و نوجوانى و جوانى خويش را مرور مى کرد، به خاطر مى آورد که هميشه از وضع اجتماعى مکه و بت پرستى مردم و مفاسد اخلاقى و فقر و فاقه مستمندان و محرومان که با خرد و ايمان او سازگار نمى آمد رنج مى برده است . او همواره از خود پرسيده بود: آيا راهى نيست؟ با تجربه هايى که از سفر شام داشت دريافته بود که به هر کجا رود آسمان همين رنگ است و بايد راهى براى نجات جهان بجويد. با خود مى گفت : تنها خداست که راهنماست. «محمد» به مرز چهل سالگى رسيده بود، تبلور آن رنج مايه ها در جان او باعث شده بود که اوقات بسيارى را در بيرون مکه به تفکر و دعا بگذراند،تا شايد خداوند بشريت را از گرداب ابتلا برهاند، او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حرا به عبادت مى گذرانيد. آن شب، شب بيست و هفتم رجب بود، محمد غرق در انديشه بود که ناگاه صدايى گيرا و گرم در غار پيچيد: بخوان ! محمد، در هراسى وهم آلود به اطراف نگريست. صدا دوباره گفت: بخوان ! اين بار محمد با بيم و ترديد گفت: من خواندن نمى دانم. صدا پاسخ داد: بخوان به نام پروردگارت که بيافريد، آدمى را از لخته خونى آفريد. بخوان و پروردگار تو ارجمندترين است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمى آنچه را که نمى دانست بياموخت ... و او هر چه را که فرشته وحى فرو خوانده بود باز خواند. هنگامى که از غار پايين مى آمد، زير بار عظيم نبوت و خاتميت ، به جذبه الوهى عشق برخود مى لرزيد، از اين رو وقتى به خانه رسيد به خديجه که از دير آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: مرا بپوشان، احساس خستگى و سرما مى کنم! و چون خديجه علت را جويا شد، گفت: آنچه امشب بر من گذشت بيش از طاقت من بود، امشب من به پيامبرى خدا برگزيده شدم ! خديجه که از شادمانى سر از پا نمى شناخت، در حالى که روپوشى پشمى و بلند بر قامت او مى پوشانيد ،گفت: من از مدتها پيش در انتظار چنين روزى بودم ، مى دانستم که تو با ديگران بسيار فرق دارى، اينک در پيشگاه خدا شهادت مى دهم که تو آخرين رسول خدايى و به تو ايمان مى آورم. پيامبر دست همسرش را که براى بيعت با او پيش آورده بود به مهربانى فشرد و گلخند زيبايى که بر چهره همسر زد، امضاى ابديت و شگون ايمان او شد و اين نخستين ايمان بود. پس از آن، على که در خانه محمد بود با پيامبر بيعت کرد، او با آنکه هنوز به بلوغ نرسيده بود دست پيش آورد و همچون خديجه، با پسر عموى خود که اينک پيامبر خدا شده بود به پيامبرى بيعت کرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 197]