تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ردم دو گروه‏اند: دانشمند و دانش‏اندوز و در غير اين دو، خيرى نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855192471




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چگونه ایدهای ما = داستان ؟


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چگونه "ايدهاي ما = داستان" ؟چند تجربه‎ي کارساز براي نوشتن، از فاکنر، مارکز، گونتر گراس و امبرتو اکو
چگونه ايدهاي ما = داستان ؟
خواندن تجربيات نويسندگان بزرگ کمترين فايده‎اش اين است که ما را پيشاپيش در تجربيات نابي سهيم مي‎کند که مي تواند راه‎هاي تضمين شده و موفق را پيش روي ما بگذارد. اين تجربيات مي تواند شامل شگردهاي داستان نويسي، مراحل خلق رمان و حتي چگونگي کشف يک ايده و پرورش آن باشد، در اين نوشته با اتکا به تجربيات نويسندگاني بزرگ همچون ويليام فاکنر، گونتر گراس و گابريل گارسيا مارکز به اين مورد آخر بپردازيم.اگر شما در عين برخورداري از نثري غني، با تمام فنون و شگردهاي داستان‎نويسي آشنا و بدانها مسلط باشيد ، تا زماني که دستمايه‎اي براي نوشتن نداشته باشيد، راه به جايي نخواهيد برد. عدم برخورداري از ايده‎اي براي نوشتن مشکل بسياري از نويسندگان، اعم از نويسندگان باتجربه و بي‎تجربه است، کم نيستند نويسندگاني که با اين مشکل روبرو هستند که خب درباره چه بايد بنويسيم؟ وقتي مي گويند نويسنده‎اي سرچشمه خلاقيت‎هايش خشک شده، بدان معنا نيست که شگرد‎هاي نوشتن را از ياد برده يا نثر او با افت کيفي روبرو شده! به نظر اين معضل بيش از هرچيز حاصل از دست رفتن حساسيت شاخک‎هاي نويسنده است.گاه نوشتن يک رمان، تنها با در اختيار داشتن يک تصوير و يا تجسم يک لحظه، شروع مي‎شود؛ تصويري از يک رويا، يا تصويري زنگار بسته از خاطره‎اي دور و يا حتي تجسم يک ذهنيت گنگ که در اثر جرقه الهامي بدل به يک تصوير مي شود، و رفته رفته گسترش مي‎يابد و بدل به طرح يک داستان مي‎شود، و چه بسا اينکه نويسنده هنگام شروع کردن به نوشتن، اصلا ذهنيتي نسبت به پايان داستان هم نداشته باشد و اين روند شکل‎گيري ماجراها و کنش‎ها و واکنش‎هاي شخصيت‎ها باشد که او را به سمت پايان داستان (يا رمان) سوق دهد.عدم برخورداري از ايده‎اي براي نوشتن مشکل بسياري از نويسندگان، اعم از نويسندگان باتجربه و بي‎تجربه است، کم نيستند نويسندگاني که با اين مشکل روبرو هستند که خب درباره چه بايد بنويسيم؟ويليام فاکنرويليام فاکنر، خالق شاهکاري چون «خشم و هياهو» درباره‎ي جريان خلق اين رمان مي‎گويد: «{همه چيز} با يک تصوير ذهني شروع شد. در آن لحظه فکر نمي‎کردم که سمبليک باشد. اين تصوير عبارت بود از پشت گل‎آلود شلوار يک دختر کوچولو روي يک درخت گلابي. دختري که از آنجا مي‎توانست درون اتاقي را که تشييع جنازه مادربزرگش در آن انجام مي‎گرفت، ببيند و آن را براي برادرهايش که پايين ايستاده بودند، تعريف کند.همين که خواستم توضيحي درباره‎شان بدهم و بگويم آنها چه کساني بودند، چه کار مي‎کردند و شلوار دخترک چرا گلي شده بود، متوجه شدم که همه اينها را نمي‎شود در يک داستان کوتاه گنجانيد و حتما بايد داستان به صورت يک کتاب در بيايد. از آن وقت بود که به حالت سمبليک شلوارگلي پي بردم و به جاي آن دختر يتيمي را ترسيم کردم که از ناودان پايين مي‎آمد تا از تنها خانه‎اي که در آن نه محبتي ديده بود و نه مزه تفاهمي را چشيده بود فرار کند. از آنجايي که احساس مي‎کردم اگر داستان از زبان کسي نقل شود که به چرايي وقايع آگاه نيست و فقط مي‎داند که چه چيز دارد اتفاق مي‎افتد، تاثير بيشتري خواهد داشت.آن را از زبان بچه‎هاي کودن گفتم . اما ديدم که داستان را نگفته‎ام، سعي کردم آن را بار ديگر نقل کنم، اما هنوز آنچه که مي‎خواستم نبود . سعي کردم تکه‎ها را به هم بچسبانم و خلاءهاي وسط آن را با حضور خودم به عنوان راوي پر کنم. هنوز هم کامل نبود و اين مساله تا پانزده سال پس از انتشار نيز ادامه داشت. تا اينکه من ضميمه‎اي به يک کتاب ديگر افزودم و در آن داستان را گفتم و توانستم موضوع را از ذهنم خارج کنم و مختصر آرامشي به دست آورم، اين کتابي است که بيشترين علاقه را به آن دارم. هيچگاه نتوانستم آن را تنها بگذارم و هرگز هم نتوانسته‎ام آن را آنچنان که مي‎خواستم بنويسم؛ هرچند سعي بسيار کردم . دلم مي‎خواهد -با وجود اينکه اميدي به موفقيت ندارم- يک‎بار ديگر هم کوشش کنم.» گابريل گارسيا مارکزگابريل گارسيا مارکز، خالق «صد سال تنهايي»، از جمله نويسندگاني‎ست که گاه يک تصوير از خاطرات گذشته‎اش، جرقه‎اي بوده براي نوشتن يک رمان، نمونه بارز آن نيز ماجراي کشف يخ توسط آئورليانو در کودکي (به همراه پدرش) که صحنه‎ي افتتاحيه‎ي رمان صد سال تنهايي‎ست، صحنه‎اي که از دل  تصويري (خاطره‎اي) از دوران کودکي مارکز بيرون آمده و آغاز گر اين رمان بزرگ شده. مارکز  درباره اينکه چگونه فکر نوشتن يک رمان، از طريق يک تصوير به ذهن او خطور کرده، و چه مراحلي را طي مي‎کند، چنين مي‎گويد:«تصوير در ذهنم به تدريج رشد مي‎کند تا جايي که داستان در ذهنم با روالي شبيه روال واقعيت شکل مي‎گيرد. مساله اينجاست که زندگي و ادبيات يکي نيستند، ناچار با اين مساله روبه رو مي‎شوم که چگونه اين تصوير را پياده کنم؟مسافت مناسب براي اين کتاب کدام است؟ وقتي داستان را در ذهن پروراندم و ساخت آن را هم پيدا کردم، مي‎توانم دست به کار شوم، البته مشروط بر آنکه بتوانم براي هر شخصيت نامي مناسب پيدا کنم، اگر نامي کاملا برازنده شخصيت پيدا نکنم، کار سر نمي‎گيرد. شخصيت ‎ها را نمي‎توانم مجسم کنم.» امبرتو اکواما نويسندگان ديگري هستند که روشي متفاوت با اين را در کار مورد استفاده قرار مي‎دهند. امبرتو اکو اگرچه بيشتر به مقام فلسفي‎اش شناخته مي‎شود، اما خود خوشتر مي‎دارد که به عنوان فيلسوفي رمان‎نويس شناخته شود. او براي نوشتن رمان تحسين شده و معروفش «به‎نام گل سرخ»، ترجيح مي‎دهد که ايده‎هاي گوناگوني که در ذهن دارد را مرتب کند، سپس به تحقيقي جامع درباره اين ايده‎ها و آن دوراني که داستانش در آم مي‎گذرد (قرون وسطي) بپردازد و سپس با در اختيار داشتن طرحي کم و بيش کامل و آماده شروع به نوشتن رمان کند. امبرتو اکو ماجرا را اين گونه روايت مي‎کند:«روشن است که از اول فکرهايي در مغزم بود، تصميم گرفتم کار کنم. اول بدون اينکه طرح منسجمي داشته باشم، شروع کردم به يادداشت کردن . چيز نامشخصي بود. بعد طرح رمان در مغزم شکل گرفت . مدت يک سال به طور فشرده درباره قرون وسطي کار کردم و توجهم بخصوص روي هنر و فلسفه آن دوران متمرکز بود.» گونتر گراستجربيات گونتر گراس نيز در اين زمينه قابل توجه و در خور اعتناست. او مهم‎ترين اثرش «طبل حلبي» را در زماني نوشت که نه از شهرتي برخوردار بود و نه از امکانات مالي قابل قبولي برخوردار بود، ايده‎ي نوشتن اين رمان هنگامي به ذهن او رسيد که مشغول نوشتن رماني ديگر بود، مبناي کار او نه مانند فاکنر و مارکز بر اساس يک تصوير ذهني بود و نه همانند امبرتو اکر بر مبناي ايده‎هايي شکل يافته که مبناي طرحي کامل قرار بگيرند، شايد بتوان (لااقل به هنگام نوشتن اين رمان) روش کارش را چيزي ميان اين دو در نظر گرفت. او خود در روايتي که از چگونگي نوشته شدن رمان طبل حلبي و  شکل‎گيري ايده‎هايي که بعدا جزو محوري ترين عناصرداستاني در اين رمان شدند، توضيح جالب توجهي مي‎دهد:«حافظه ام از يادآوري دقيق آن‎چه در آن دوران انجام داده‎ام باز مي‎ماند؛ اما يادم هست که چند طرح کلي براي حماسه‎ام در نظر گرفته بودم و هر طرح را از واژه‎هاي راهنما انباشته بودم، اما همچنان که کار پيش مي‎رفت‎، طرحها يکي پس از ديگري حذف مي‎شدند. اولين، دومين و سرانجام سومين دست نويس، طعمه بخاري اتاقي شد که در آن کار مي‎کردم.اواخر همان سال وقتي از جنوب فرانسه به دوسلدوف مي‎رفتم، هنگام گذر از سوئيس، نه تنها با همسرآينده ام آشنا شدم، بلکه چيزي ديدم که قديس مرا از رو برد و او را از نوک ستون پتيين کشيد: يک روز عصر، ميان گروهي آدم بزرگ که سرگرم نوشيدن قهوه بودند،پسر‎بچه سه ساله ديدم که يک طبل حلبي داشت. با مشاهده تمرکز، توجه و علاقه پسرک به آلت موسيقي خود، و بي‎اعتنايي مطلق او به دنياي اطرافش (آدم بزرگ‎هايي که ضمن نوشيدن قهوه با هم گپ مي‎زدند) به شدت يکه خوردم و ياد او در ذهنم نشست.“قبوله: من در يک بيمارستان رواني به سر مي‎برم… با اين جمله نخستين مانع ذهني من به يکباره از بين مي‎رود. واژه ها، خاطرات، تخيل، طنز و وسوسه ذهني که مدتها در من تلنبار شده بودند، ناگهان لجام مي‎گسلند: اين فصل، فصل ديگر را به وجود مي‎آورد. وقتي مانعي پيش مي‎آمد که جريان داستان را متوقف مي‎کرد، فوري از روي آن مي‎جستم.مدام تاريخ به ياريم مي‎آمد. انگار که سرپوش کوچک دهن گشاد با فشار باز مي‎شد و بوهاي مختلف در فضا مي‎پراکند. با اسکار ماتزه را و خانواده اش درباره حوادث هم زمان، بار بي معناي شرح تاريخي، حق و حقوق او در باب بيان قصه‎اش از زبان اول شخص يا سوم شخص، حسرت بچه دار شدنش، گناهان واقعي و احساس گناه قلابيش و … بحث کردم.»شما به هنگام نوشتن چه روشي بکار مي‎بريد؟ و يا اگر هنوز کاري را به سرانجام نرسانده‎ايد، فکر مي کنيد با کدام‎يک از اين شيوه‎ها بهتر مي‎توانيد کار کرده و به مقصود برسيد؟ تجربيات نويسندگان بزرگ هميشه کارساز است، نبايد به سادگي از کنار آنها گذشت، مي‎توان آنها را آزمود و در نهايت به روش دلخواه خود رسيد!رضا تهرانيتهيه و تنظيم: مهسا رضايي- ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن