واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار شنبه 15 تیر 1387 تعداد مشاهده : 121 ● خوب است در ابتدا به بحث انیمیشن بپردازیم . انیمیشن را چه زمانی شروع كردید؟ ▪ سال ۱۳۴۸ كار روی انیمیشن را شروع كردم. اولین فیلمم "هفت شهر" نام داشت. این فیلم ۲۸ دقیقه ای بود. برای ساخت فیلم خیلی شب ها نمی خوابیدم. ایـــن فــیــلـــم را در دوران ســربــازی ام ساختم برای فرار از سربازی چهار سال، دانشگاه را یازده سال طولانی كردم. وقتی به سربازی رفتم چون نقاشی می كشیدم به واحد تبلیغات منتقل شدم و از آنجا هم من را به كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان دعوت كردند و دوران سربازی ام را انیمیشن كار كردم. ● بعد از آن چه شد؟ ▪ بـعـد از سـربـازی هـم با كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان كه اولین فیلم انیمیشنام را برای آنها كار كرده بودم، قرار داد بستم و كار انیمیشن را ادامه دادم و فیلم دومم به نام "گلباران" را ساختم كه خیلی فیلم موفقی بود و جایزه های زیادی گرفت. بعد از آن هم كارتون "من و منچه" را ساختم كه جایزه صـلـح گـاندی و جشنواره برلین را گرفت. با ساختن فیلم "رخ" كه موضوع آن خودكامگی حاكمان بود، در آمریكا بین ۲ هزار فیلم، جایزه بهترین فیلم را گرفت. ● موضوعات فیلم ها را خودتان انتخاب می كردید؟ ▪ بله! چون موضوعات انیمیشن ها باید با روحیه و فرم كار من هماهنگی داشـت، بـیشتر موضوعات انسان و جنگ را انتخاب می كردم. فیلم رخ و فـیـلـم گـلـبـاران را بـا هـمـیـن مـوضوع ساختم. به من می گفتند كه این موضوع ها برایت خطری نداشته باشد. مواظب باش، ولی من می گفتم منظورم از این فیلم،حاكمان است نه پادشاهان و آنها راضی می شدند. حتیخانم امیر ارجمند كه مدیر كانون پرورش فكری آن زمان بود چند بار همین صحبت را كرد و من خیال او را راحت كردم كه ربطی به شاه ندارد. فیلم های دیگری هم ساختم و آخرین اثرم انیمیشن "زال و سیمرغ" بود و داستان های قبل از اسلام را برای اولین بار به فرم نقاشی های تخت جمشیدی مـیسـاخـتـم. بـرای سـاخـت فیلم یك سال تحقیق كردم تـا تـمـام آلمانهای فیلم به صورت مستند در آید. البته به انقلاب خورد و بعد از آن اینطور فیلم ها مورد توجه قرار نگرفت . ● چرا ؟ ▪ همان طور كه جان هالاس كه كتاب تاریخ سینمای انیمیشن را نوشته و در آن آورده كه صادقی تكنیك بسیار جدیدی آورده كه جزء بدعت گذاران این نوع فیلمسازی است. شاید بهترین دلیلش این باشد. در هنر، نوآوری بسیار مهم است آنها را با تكنیك خاصی در حركت ها و حتی در نقاشیها میساختم . همه آثارم به جز "زال و سیمرغ" بی كلام بود و هر بچه ای این فیلم را نگاه كند می تواند احساس آن را درك كند چون زبان جهانی دارد. ● الان هم اگر به شما پیشنهاد ساخت انیمیشن را بدهند انجام می دهید؟ ▪ درخواست های زیادی از من شده، حتی تلویزیون داستان راستان شهید مطهری را می خواستند به صورت فیلم های كوتاه بسازند و از من درخواست كردند كه این كار را انجام دهم . كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان چندین بار پیشنهاد كار داده اند. ولی افتاده بودم در جاده نقاشی و هیچ چیزی مرا راضی نمی كرد.بیشتر دوست دارم نقاشی كنم و گاهی اوقات مطالبی بنویسم. ● نقاشی را چه زمانی شروع كردید؟ ▪ از سال ۵۶ نقاشی را به صورت سوررئال متاثر از داستانهای قدیم ایران شروع كردم. تا دو، سه سال پیش با آبرنگ كار می كردم كه كتاب های "زمزمه" و "ایران سرزمین مهر" از این آثار به چاپ رسیده است. یك سال افسرده شده بودم و اصلا نمی توانستم كار كنم و فقط نوشته های شعرگونه نوشتم.هر كاری می كردم نمی توانستم كار كنم. اما بعد از یك سال به خودم گفتم باید به هر صورت كه شده نقاشی كنم و حالا نقاشی هایم رنگ كودكانه پیدا كرده و بیشتر از رنگ های شاد استفاده میكنم. ● این روزها چه می كنید ؟ ▪ كار! كار ! كار! البته نه اینكه آدم مثل بولدوزر كار كند. كار باید با شعور و فكر باشد. اینكه بداند چه كار می كند، باید مثل جهان كه در حال تغییر است انسان در حال تلاش و تغییر باشد. با این اوصاف خودتان را هنرمند پركاری می دانید ؟ نه، ولی چون تا به حال تلاش زیادی كرده ام و آثار زیادی را به وجود آورده ام چه در مورد انیمیشن، چه در مورد نقاشی و چه تصویرگری و چاپ كتاب، اینها باعث می شود كه من حس كنم جوانم ولی به اندازه سیصد سال كار كرده ام.حتی یكی روز عباس كیارستمی كه از دوستان دوران جوانی ام است، گفت اگر اكبر نقاشی هایش را از سر پل تجریش تا میدان شوش دو طرف خیابان بچیند، به هم می رسند. چون خیلی پر كار بودم. هنوز هم كه هنوز است در سن ۷۰ سالگی ۶ تا ۷ ساعت از روز را به نقاشی كردن می پردازم. این باعث می شود كه احساس جوانی كنم حتی نقاشی هایی كه حالا می كشم خیلی كودكانه است و بیشتر رنگ و بوی جوانی دارد. این را میتوانم بگویم كه طول زندگی مهم نیست اصل زندگی مهم است. ● چـرا بـه جـوانتـرهـا آمـوزش نمی دهید ؟ ▪ از معلمی خوشم نمی آید. ● می توانید دلیلش را بگویید ؟ ▪ چند بار به دانشكده رفتم وقتی دیـدم دانشجو ها تنبلی می كنند و پشتكار خوبی ندارند روی اعصابم تاثیر می گذاشت و من نمی توانستم خوب درس بدهم، برای همین معلمی را بـه كـلـی كـنـار گذاشتم اما خیلی از دانشجویان هستند كه پایان نامه فوق لیسانس و لیسانس و دكترایشان را در تصویرگری و سینمای انیمیشن با من می گذرانند.من معلم های خوبی داشتم ولی به خاطر این كه ریاضی و درسهایی مثل این را خوب نمی خواندم سابقه درسی خوبی نداشتم. فقط معلم زبان و نقاشی ام به من لطف های زیادی كردند. حتی یك بار معلم زبانمان به اسم آقای گرجی ، از كارهای نقاشی مـن خـیـلـی خـوشـش آمـد و بـه من گفت كه میتوانی روی یك بشقاب برای من نقاشی بكشی؟ این كار را برای او انجام دادم كه خیلی پسندید. دست در جیب كرد و یك بیست تومانی (كه آن سالها پول زیادی بود) به من داد. من از گرفتن آن امتناع كردم، ولی با جذبهای كه داشت، گفت: به تو میگم بگیر. پول را گرفتم ولی بعد آن را روی میز و روی بشقاب گذاشتم. بعد او وقتی كه پول را دید یك كشیده به من زد و گفت: به تو میگم بردار. معلم نقاشی ام در دبیرستان خوب بود، اسم او آقای معین افشار بود، من را خیلی دوست داشت .وقتی زنگ نقاشی و رسم بود در كلاس مثل شیر بودم ولی زمانی كه ریاضی داشتیم می رفتم ته كلاس می نشستم و سرم را پایین می انداختم تا معلم من را صدا نكند. به قدری مشغول نقاشی بودم و درس كم می خواندم كه كلاس هفتم و نهم را رد شدم و پدرم خیلی عصبانی شد. به من می گفت اگر می خواهی كارگر یا رفتگر هم شوی باید درس بخوانی. ● ساز مخالف می زدید ؟ ▪ نه، همیشه سعی می كردم احترام پدرم را داشته باشم ولی نمی توانستم از نقاشی هم جدا شوم. زمانی كه در دانشگاه قبول شدم پدرم خیلی خوشحال شد و وقتی صدای من را كه برای مصاحبه رفته بودم، از رادیو شنید بیشتر خوشحال شد. وقتی پیشرفت هایم را دید و مشهور شدم پدرم به من گفت كه من به تو افتخار می كنم. این برای من یك دنیا ارزش داشت. ● با گذشت نزدیك به چهار دهه از فعالیت هنری و فرهنگی ، آیا می توانید نگاهتان را به زندگی و كار در چند جمله بیان كنید ؟ ▪ مهم این است كه زندگی برای آدم با دلخوشی توام باشد .این دلخوشی به آدم انرژی می دهد. باید در زندگی عین ، شین و قاف را داشته باشیم. باید همیشه زیبایی را ببینیم ، چون دنیا با عشق به وجود آمده است. من عاشق مردم هستم. اگر كسی دست راستم را كه برایم خیلی ارزشمند است قطع كند، باز هم فردا صبح به او می گویم: سلام عزیزم! من تمام مردم جهان را دوست دارم. می توانیم با خوبی هایمان جلوی اهریمن وجودمان را بگیریم . این روزها واژه " انیمیشن ایرانی " به اندازه پیشكسوتان آن مهجور و غریب است .هر جا صحبت از انیمیشن ایرانی می شود، همواره از نوعی محدودیت و حسرت یاد می شود.با این حال همین انیمیشن" مهجور" به یمن تلاش نقاشان و تصویرگرانی چون علی اكبر صادقی همچنان سرپاست و به خود می بالد . خطوط چهره صادقی حرف های زیادی برای گفتن دارد، او اگرچه در ظاهر حرف زیادی برای گفتن نداشت ولی انگار هزار حرف در چشمان به رنگ آبی اش پنهان بود. طی گفتگو با ما ، مدام می گفت كه عاشق همه مردم دنیاست ؛حتی بدترین آنها. او میگفت كه بهترین لحظات زندگی اش كشیدن خطی روی بوم نقاشی است. علی اكبر صادقی در كارگاه كوچكش در محله قیطریه زندگی می كند. او متولد محله پامنار است و تا به حال به غیر از نقاشی انیمیشن و تصویرگری كتاب كودك، بیشتر زندگی اش را نقاشی كرده است. او متولد دوم آذرماه ۱۳۱۶ است و بیش از صد نمایشگاه انفرادی و گروهی در ایران امریكا، آلمان، سوئیس و كشورهای دیگر دنیا برپا كرده است. خوب می گوید و خوب می نویسد و خوب نقاشی می كند. مصاحبه : روزنامه آفتاب یزد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]