واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عین شین قاف
قسمت اول از مجموعه مقالات: عینشین قاف در بیان ماهیت عشق در ادبیات مقدمه: ادبیات غنایی در هر فرهنگی بیشک نماینده نمایش احساسات انسانی و علایق بشری است در این نوع ادبی سعی بر معرفی جنبههای برتر و یا تبین ضعفهای عاطفی انسان است و هدف تربیت فکر مخاطب برای انتخاب درست یا تعیین ارزش اقدامات انسانی براساس اهداف والای بشری و یا صرفاً نقل احوالات متفاوت است. غرض هر چه باشد وجه مشترک موضوعات غنایی را همیشه در بر دارد و آن «عشق» است. عشق در فرهنگ شرقی هدیهای الهی و گنجینهای فرابشری تلقی میشود که تنها بعضی از افراد به واسطه «صدق باطن» توان توشه برداشتن از آنرا دارند و دیگران راه را گم میکنند و عشق را تباه . در فرهنگ غربی کمتر به جنبههای اللهی عشق توجه میشود اما این مانع از آن نیست که آنرا مقدس بدانند و برایش فداکاری کنند. نویسندگان و متفکران ایرانی نیز در طول تاریخ، سیر تفکر درباره عشق را، با مصادیق آن به زیبایی نشان دادهاند و حرکت را از عشقهای خاکی تا شیفتگی های افلاکی روایت کردهاند و حسن و قبح آنرا موشکافانه نگاشته و سرودهاند. به هر تقدیر شاید هیچ کدام ما هرگز در موقعیتهای حماسی که در قالب داستانهای ادبیات حماسی روایت میشود قرار نگیریم اما کمتر کسی از ما هست که موقعیتهای عاطفی روایت شده در متون غنایی و عرفانی را تجربه نکرده باشد یا ندیده باشد و یا نخواهد که تجربه کند یا ببینید. از این رو در این مقالات با نام « عین شین تاف» سعی بر آن است تا نظرات اندیشمندان و شاعران ایرانی و حکمای قدیم را در باب عشق گردآوریم تا نکاتی که شاید به آن کمتر توجه میشود باز مدنظر قرار گیرد و از سوی دیگر ابعاد این درد مشترک تاریخی نیز بیشتر برای کسانی که خود را صاحب تمامی آن میدانند آشکار شود!نام «عشق» و تمثیل سهروردی
«عشق را از عشقه گرفتهاند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید، در بُن درخت. اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر برآورد و خود را بر درخت میپیچید و همچنان میرود تا جمله درخت را فرا گیرد. و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند، و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت میرسد به تاراج میبرد، تا آنگاه که درخت خشک شود همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است درختی است منتصب القامه که آن به حبةالقلب پیوسته است و حبةالقلب در زمین ملکوت روید، هرچه در اوست جان دارد... آن حبةالقلب دانهای است که باغبان ازل و ابد از انبار خانه «الارواح جنود مجنده » در باغ ملکوت «قل الروح من امر ربی» نشانده است به خودی خود آنرا تربیت فرماید که «قلب بندگان میان 2انگشت از انگشتهای خدای رحمان است هر گونه بخواهد آنها را حرکت دهد» 1 پس حبة القلب که آنرا کلمه طیبه خوانند، شجره طیبه شود که «ضربالله مثلا کلمة طیبه کشجرة طیبه» و از این شجره «عکسی» در عالم کون و فساد است که آنرا «ظل» خوانند و بدن خوانند و درخت منتصب القامه خوانند... و چون این شجره طیبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد عشق از گوشهای سر برآرد و خود را در او پیچد تا جایی رسد که هیچ نم بشربت در او نگذارد و چندانکه بیخ عشق بر این شجره زیادت میشود عکسش که آن شجره منتصب القامه (= بدن) است ضعیفتر و زردتر میشود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد پس آن شجره روان مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ اللهی جای گیرد که «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»... آنچه خواندید تعریف سهروردی از عشق بود. وی در ابتدا محیط رویش عشق را ترسیم میکند و همین محیط است که به ما میفهاند که عشق از دیدگاه او چیست.
او به ازای هر انسان در ملکوت خداوند دانهای را فرض میکند خداوند در باغ جانها در آن نهانخانه آسمانی که ارواح آدمی در آن رشد میکند و به جنین انسانی دمیده میشود آن دانه را میکارد و آن رشد میکند و این همزمان با تولد نوزاد در این دنیاست هر چه عمر نوزاد فزونی مییابد آن درختِ پاک نیز تنومندتر میشود از طرفی سهرودی بدن خود انسان را نیز عکسی از آن درخت ملکوتی میداند که همزمان با درخت ملکوتی رشد میکند تا جایی که از حیث مقدمات اندیشه و رشد ظاهری و عقلی به کمال میرسدو درخت بدن بزرگ میشود در اینجا خداوند در زمین «باغ جان» یا ملکوت پیچکی به پای درخت پاک روح انسان میرویاند. همانگونه که در دنیا «عشقه» به درخت باغ میپیچد و تمام حیات نباتی او را تصاحب میکند پیچک عشق اللهی به درخت جان آدمی میپیچد و تمام جلوههای بشری وجود او را میمکد و او را از خودش خالی میکند. پیچک عشق اللهی به درخت جان آدمی میپیچد و تمام جلوههای بشری وجود او را میمکد و او را از خودش خالی میکند.بدن که عکس آن درخت روحانی است براثر گرفتار شدن به عشق زرد و خشک میشود اما جان، تازه از حیات ابتدایی رها شده از نیت و مادیت آزاد شده و اکنون به نهایت زیبایی رسیده است پس شایسته آن مقام میشود که وارد «باغ خداوند» شود و روحش به افتخار بندگی او نائل آید چرا که اکنون به واسطه عشق از خود خالی شده و از خدا پر گشته است.سهروردی در این تمثیل شاعرانه عشق را عطیهای اللهی معرفی میکند که کار کرد اصلی آن خالی کردن وجود آدمی از منیتها خودپرستیهاست گرچه این تصویر زیبا مغایرتی با نهایت عشق اللهی به نظر روحانیان و علمای دینی ندارد اما باید متوجه بود که این تصویر تمامی انواع عشق را در برنمیگیرد و لزوماً رابطه روح با هم از طریق تمیثل «شجره طیبه» محقق نمیشود.ولی کماکان این تصویر یکی از مشهورترین آراء متفکران ایرانی درباره عشق است.ادامه دارد...پینوشت:1- این حدیثی از احادیث تصوف است که ما نسبت به سند آن هیچ ادعایی نداریم. مریم امامی - تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]