واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عشق و زیبایی و افلاطون و بقیه!قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم قسمت چهارم از عین شین قاف:
افلاطون در رساله «ضیافت» نظرات خود را از قول سقراط، درباره رابطه عشق با زیبایی چنین بیان میکند که نطفه عشق در روز تولد آفرودیت، خدای زیبایی، از پیوند خدای چاره جویی که پسر خدای خردمندی است با خدای تهی دستی بسته میشود. و ازین رواست که عشق طبعاً «شائق زیبایی» است و چون از پدر و مادر خود ارث میبرد خصوصیات دیگری نیز دارد میراث عشق از مادر این است که، همیشه تهیدست است و از لطافت و زیبایی بیبهره، و این از آنجا معلوم میشود که هر کس در طلب آنچه فاقد آن است میرود و از آنجا که عشق در طلب زیبایی است پس خود فاقد آن خواهد بود اما این به معنای زشت بودن عشق نیز نیست چون هر چه زیبا نباشد لزوماً زشت نیست. زیبایی از سوی دیگر همان خوبی است چرا که هر خوبی زیبا و هر زیبایی خوب است در اینجا ممکن است اشتباهی رخ دهد و بگوییم خیر انسان زیبا لرزماً انسان خوبی نیست باید دقت داشت که وقتی میگوییم هر زیبایی خوب است منظورمان خود زیبایی است نه دارنده آن و هیچ یک از ما در اینکه زیبایی به خودی خود خوب است تردیدی نداریم. چنانچه زیبایی همان خوبی باشد و عشق فاقد زیبایی بنابراین عشق فاقد خوبی نیز هست. و بنابراین عشق در جستجوی زیبایی و خوبی است. از دید یونانیان باستان- خدایان- موجوداتی بودند که مالکیت تام بر زندگی یا بخشی از آنرا داشتهاند و فقدان زیبایی و خوبی برای عشق او را از مقام خدا بودن ساقط کرد به علاوه یکی از اوصاف خدایان یونانی خوشبختی و زیبایی است که عشق فاقد آن است «خوشخبت کسی است که مالک زیباییها و خوبیها است» حال آنکه عشق «خواهان خوبی و زیبایی است و بدان نیاز دارد»نکته بسیار مهم این است که با این دسته بندی از زیبایی میتوان برای نوع عشق هم محکی یافت و کسانی که عاشق زیبارویان میشوند میتوانند به راحتی به این نتیجه برسند که در پایینترین حد تشخیص زیبایی و عشق قرار گرفتهاند و هنوز از مرز جسمگذر نکردهاند.بنابراین دراسطوره افلاطون زیبایی مقدم بر عشق است و باید باشد تا عشق پدید آید و بنابراین ارزشمندتر است اما زیبایی خود لایه های معنایی متفاوتی دارد. افلاطون سیر عشق را بر اساس طبقات زیبایی به نقل از سقراط اینگونه بیان میکند که سیر عشق انسان باید به طریق زیر باشد، در جوانی به صورتی زیبا دل ببندد... وقتی چنین شد پی میبرد که زیبایی یک تن مانند تن دیگر است و ازین رو دل بسته زیبایی تن به طور کلی میشود... سپس که به مرحله بالاتر میرسد درک میکند که زیبایی جان بالاتر از زیبایی تن است به همین سبب اگر به جانی با فضیلت و تقوی برخورد که از زیبایی صورت بهرهاش کم بود به او دل میبندد... از آنجا به مرحلهای میرسد که زیبایی را در قوانین و اجتماعات و سیاسات خوب می بیند. اینجاست که بر او روشن میشود زیبایی فرد در مقابل زیبایی اجتماع کم ارزش است از این هم که میگذرد متوجه زیبایی معرفت ها و دانشها میشود... در این حال دریای پهناور زیبایی را مینگرد و در آن تفکر میکند... تا اینکه به او موهبت درک معرفت کلی اعطا میشود، که آن معرفت به تمام زیبایی های جهان است... کسی که شاگردی مکتب عشق را کرده و از مراحل مختلف درک زیبایی گذشته است وقتی به پایان راه خود میرسد ناگهان طبیعتی بر او مکشوف میشود که زیباییش بیرون از حد وصف است و این غایت و مقصود همه کوششهای ماست و این زیبایی مطلق از همه روی به چشم همه و در همه حال و همه جا زیباست» ازین سخنان در مییابیم که حداقل به تعداد طبقات زیبایی طبقات عشق وجود دارد. 1- عشق به بدنها 2- عشق به جانها 3- عشق به انسانیت و فضیلت در اجتماع 4- عشق معرفتها و دانشها 5- عشق مطلق و کلی
در جایی دیگر افلاطون دقیقتر میشود و میگوید در بین حقایق عالم بالا که انسان طالب آن است تنها زیبایی است که در این جهان تصویر بهتر و روشنتری از خود ارائه میدهد و قابل تشخیص است و باقی حقایق تصاویری تیره و تار دارند و «در پی دیدار زیبایی آنکه بیخبر و فاسد است... مثل چهارپایان میخواهد از زیبایی کسب لذت کند و آنرا به تملک خود در آورد، و اینگونه عشق شهوانی که مختص کوته نظران وبیخبران و به قول افلاطون افراد فاسد است ایجاد میشود «اما آنکس که به اسرار نهان راه یافته ... از دیدن چهره یا اندام زیبایی که به خدایان 1 شبیه است دچار حیرت میشود.» و در صورت معشوق جلوه خدا را میبیند و به تکریم او سر خم میکند « همین ایده بعدها در عرفان نظری ایران هم مطرح شد و داشتن معشوق زیبا رو و عشق حجازی به بهانه توجه به عشق حقیقی به همین سبب توجیه شد از سوی دیگر افلاطون در این ایده منشاء زیبایی را ماورا میداند و زیبایی این دنیا را تصویری واضح از آن اما بدون اصالت ؛ و همین است که شهوت از دید او عشق را فاسد میکند. نکته بسیار مهم دیگر این است که با این دسته بندی از زیبایی میتوان برای نوع عشق هم محکی یافت و کسانی که عاشق زیبارویان میشوند میتوانند به راحتی به این نتیجه برسند که در پایینترین حد تشخیص زیبایی و عشق قرار گرفتهاند و هنوز از مرز جسمگذر نکردهاند.پینوشت:1- مقایسه کنید با واژه صنم، بت در ادبیات فارسی برای توصیف معشوق.در تنظیم این متن بسیار از کتاب عشق در ادب فارسی- دکتر ارژنگ مدی سود بردهایم.مریم امامی - تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 367]