واضح آرشیو وب فارسی:شبکه فن آوری اطلاعات ایران: گفتگو با علي اكبر صادقي ، انيماتور، تصويرگر و نقاش:زندگي يعني عين ، شين ، قاف
خوب است در ابتدا به بحث انيميشن بپردازيم . انيميشن را چه زماني شروع كرديد؟
سال 1348 كار روي انيميشن را شروع كردم. اولين فيلمم "هفت شهر" نام داشت. اين فيلم 28 دقيقه اي بود. براي ساخت فيلم خيلي شب ها نمي خوابيدم. ايـــن فــيــلـــم را در دوران ســربــازي ام ساختم براي فرار از سربازي چهار سال، دانشگاه را يازده سال طولاني كردم. وقتي به سربازي رفتم چون نقاشي مي كشيدم به واحد تبليغات منتقل شدم و از آنجا هم من را به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان دعوت كردند و دوران سربازي ام را انيميشن كار كردم.
بعد از آن چه شد؟
بـعـد از سـربـازي هـم با كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان كه اولين فيلم انيميشنام را براي آنها كار كرده بودم، قرار داد بستم و كار انيميشن را ادامه دادم و فيلم دومم به نام "گلباران" را ساختم كه خيلي فيلم موفقي بود و جايزه هاي زيادي گرفت. بعد از آن هم كارتون "من و منچه" را ساختم كه جايزه صـلـح گـاندي و جشنواره برلين را گرفت. با ساختن فيلم "رخ" كه موضوع آن خودكامگي حاكمان بود، در آمريكا بين 2 هزار فيلم، جايزه بهترين فيلم را گرفت.
موضوعات فيلم ها را خودتان انتخاب مي كرديد؟
بله! چون موضوعات انيميشن ها بايد با روحيه و فرم كار من هماهنگي داشـت، بـيشتر موضوعات انسان و جنگ را انتخاب مي كردم. فيلم رخ و فـيـلـم گـلـبـاران را بـا هـمـيـن مـوضوع ساختم. به من مي گفتند كه اين موضوع ها برايت خطري نداشته باشد. مواظب باش، ولي من مي گفتم منظورم از اين فيلم،حاكمان است نه پادشاهان و آنها راضي مي شدند. حتيخانم امير ارجمند كه مدير كانون پرورش فكري آن زمان بود چند بار همين صحبت را كرد و من خيال او را راحت كردم كه ربطي به شاه ندارد. فيلم هاي ديگري هم ساختم و آخرين اثرم انيميشن "زال و سيمرغ" بود و داستان هاي قبل از اسلام را براي اولين بار به فرم نقاشي هاي تخت جمشيدي مـيسـاخـتـم. بـراي سـاخـت فيلم يك سال تحقيق كردم تـا تـمـام آلمانهاي فيلم به صورت مستند در آيد. البته به انقلاب خورد و بعد از آن اينطور فيلم ها مورد توجه قرار نگرفت .
چرا ؟
همان طور كه جان هالاس كه كتاب تاريخ سينماي انيميشن را نوشته و در آن آورده كه صادقي تكنيك بسيار جديدي آورده كه جزء بدعت گذاران اين نوع فيلمسازي است. شايد بهترين دليلش اين باشد.
در هنر، نوآوري بسيار مهم است آنها را با تكنيك خاصي در حركت ها و حتي در نقاشيها ميساختم . همه آثارم به جز "زال و سيمرغ" بي كلام بود و هر بچه اي اين فيلم را نگاه كند مي تواند احساس آن را درك كند چون زبان جهاني دارد.
الان هم اگر به شما پيشنهاد ساخت انيميشن را بدهند انجام مي دهيد؟
درخواست هاي زيادي از من شده، حتي تلويزيون داستان راستان شهيد مطهري را مي خواستند به صورت فيلم هاي كوتاه بسازند و از من درخواست كردند كه اين كار را انجام دهم . كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان چندين بار پيشنهاد كار داده اند. ولي افتاده بودم در جاده نقاشي و هيچ چيزي مرا راضي نمي كرد.بيشتر دوست دارم نقاشي كنم و گاهي اوقات مطالبي بنويسم.
نقاشي را چه زماني شروع كرديد؟
از سال 56 نقاشي را به صورت سوررئال متاثر از داستانهاي قديم ايران شروع كردم. تا دو، سه سال پيش با آبرنگ كار مي كردم كه كتاب هاي "زمزمه" و "ايران سرزمين مهر" از اين آثار به چاپ رسيده است. يك سال افسرده شده بودم و اصلا نمي توانستم كار كنم و فقط نوشته هاي شعرگونه نوشتم.هر كاري مي كردم نمي توانستم كار كنم. اما بعد از يك سال به خودم گفتم بايد به هر صورت كه شده نقاشي كنم و حالا نقاشي هايم رنگ كودكانه پيدا كرده و بيشتر از رنگ هاي شاد استفاده ميكنم.
اين روزها چه مي كنيد ؟
كار! كار ! كار! البته نه اينكه آدم مثل بولدوزر كار كند. كار بايد با شعور و فكر باشد. اينكه بداند چه كار مي كند، بايد مثل جهان كه در حال تغيير است انسان در حال تلاش و تغيير باشد.
با اين اوصاف خودتان را هنرمند پركاري مي دانيد ؟ نه، ولي چون تا به حال تلاش زيادي كرده ام و آثار زيادي را به وجود آورده ام چه در مورد انيميشن، چه در مورد نقاشي و چه تصويرگري و چاپ كتاب، اينها باعث مي شود كه من حس كنم جوانم ولي به اندازه سيصد سال كار كرده ام.حتي يكي روز عباس كيارستمي كه از دوستان دوران جواني ام است، گفت اگر اكبر نقاشي هايش را از سر پل تجريش تا ميدان شوش دو طرف خيابان بچيند، به هم مي رسند. چون خيلي پر كار بودم. هنوز هم كه هنوز است در سن 70 سالگي 6 تا 7 ساعت از روز را به نقاشي كردن مي پردازم. اين باعث مي شود كه احساس جواني كنم حتي نقاشي هايي كه حالا مي كشم خيلي كودكانه است و بيشتر رنگ و بوي جواني دارد. اين را ميتوانم بگويم كه طول زندگي مهم نيست اصل زندگي مهم است.
چـرا بـه جـوانتـرهـا آمـوزش نمي دهيد ؟
از معلمي خوشم نمي آيد.
مي توانيد دليلش را بگوييد ؟
چند بار به دانشكده رفتم وقتي ديـدم دانشجو ها تنبلي مي كنند و پشتكار خوبي ندارند روي اعصابم تاثير مي گذاشت و من نمي توانستم خوب درس بدهم، براي همين معلمي را بـه كـلـي كـنـار گذاشتم اما خيلي از دانشجويان هستند كه پايان نامه فوق ليسانس و ليسانس و دكترايشان را در تصويرگري و سينماي انيميشن با من مي گذرانند.من معلم هاي خوبي داشتم ولي به خاطر اين كه رياضي و درسهايي مثل اين را خوب نمي خواندم سابقه درسي خوبي نداشتم. فقط معلم زبان و نقاشي ام به من لطف هاي زيادي كردند. حتي يك بار معلم زبانمان به اسم آقاي گرجي ، از كارهاي نقاشي مـن خـيـلـي خـوشـش آمـد و بـه من گفت كه ميتواني روي يك بشقاب براي من نقاشي بكشي؟ اين كار را براي او انجام دادم كه خيلي پسنديد. دست در جيب كرد و يك بيست توماني (كه آن سالها پول زيادي بود) به من داد. من از گرفتن آن امتناع كردم، ولي با جذبهاي كه داشت، گفت: به تو ميگم بگير. پول را گرفتم ولي بعد آن را روي ميز و روي بشقاب گذاشتم. بعد او وقتي كه پول را ديد يك كشيده به من زد و گفت: به تو ميگم بردار. معلم نقاشي ام در دبيرستان خوب بود، اسم او آقاي معين افشار بود، من را خيلي دوست داشت .وقتي زنگ نقاشي و رسم بود در كلاس مثل شير بودم ولي زماني كه رياضي داشتيم مي رفتم ته كلاس مي نشستم و سرم را پايين مي انداختم تا معلم من را صدا نكند. به قدري مشغول نقاشي بودم و درس كم مي خواندم كه كلاس هفتم و نهم را رد شدم و پدرم خيلي عصباني شد. به من مي گفت اگر مي خواهي كارگر يا رفتگر هم شوي بايد درس بخواني.
ساز مخالف مي زديد ؟
نه، هميشه سعي مي كردم احترام پدرم را داشته باشم ولي نمي توانستم از نقاشي هم جدا شوم. زماني كه در دانشگاه قبول شدم پدرم خيلي خوشحال شد و وقتي صداي من را كه براي مصاحبه رفته بودم، از راديو شنيد بيشتر خوشحال شد. وقتي پيشرفت هايم را ديد و مشهور شدم پدرم به من گفت كه من به تو افتخار مي كنم. اين براي من يك دنيا ارزش داشت.
با گذشت نزديك به چهار دهه از فعاليت هنري و فرهنگي ، آيا مي توانيد نگاهتان را به زندگي و كار در چند جمله بيان كنيد ؟
مهم اين است كه زندگي براي آدم با دلخوشي توام باشد .اين دلخوشي به آدم انرژي مي دهد. بايد در زندگي عين ، شين و قاف را داشته باشيم. بايد هميشه زيبايي را ببينيم ، چون دنيا با عشق به وجود آمده است. من عاشق مردم هستم. اگر كسي دست راستم را كه برايم خيلي ارزشمند است قطع كند، باز هم فردا صبح به او مي گويم: سلام عزيزم! من تمام مردم جهان را دوست دارم. مي توانيم با خوبي هايمان جلوي اهريمن وجودمان را بگيريم .
اين روزها واژه " انيميشن ايراني " به اندازه پيشكسوتان آن مهجور و غريب است .هر جا صحبت از انيميشن ايراني مي شود، همواره از نوعي محدوديت و حسرت ياد مي شود.با اين حال همين انيميشن" مهجور" به يمن تلاش نقاشان و تصويرگراني چون علي اكبر صادقي همچنان سرپاست و به خود مي بالد . خطوط چهره صادقي حرف هاي زيادي براي گفتن دارد، او اگرچه در ظاهر حرف زيادي براي گفتن نداشت ولي انگار هزار حرف در چشمان به رنگ آبي اش پنهان بود. طي گفتگو با ما ، مدام مي گفت كه عاشق همه مردم دنياست ؛حتي بدترين آنها. او ميگفت كه بهترين لحظات زندگي اش كشيدن خطي روي بوم نقاشي است. علي اكبر صادقي در كارگاه كوچكش در محله قيطريه زندگي مي كند. او متولد محله پامنار است و تا به حال به غير از نقاشي انيميشن و تصويرگري كتاب كودك، بيشتر زندگي اش را نقاشي كرده است. او متولد دوم آذرماه 1316 است و بيش از صد نمايشگاه انفرادي و گروهي در ايران امريكا، آلمان، سوئيس و كشورهاي ديگر دنيا برپا كرده است. خوب مي گويد و خوب مي نويسد و خوب نقاشي مي كند.
پنجشنبه 13 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه فن آوری اطلاعات ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2270]