واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار شنبه 4 خرداد 1387 تعداد مشاهده : 96 جام جم آنلاين: شماري از متفكران همزمان با پيدايش علم جامعهشناسي و حتي پيش از آن متوجه پرسشهايي درباره ارتباط معرفتهاي بشري با زمينهها و شرايط اجتماعي شدند. بر سر اين كه چه نوع رابطهاي ميان شرايط اجتماعي و عوامل معنوي وجود دارد، بحث و گفتگو درگرفته و ديدگاههاي گوناگون در اثبات و بيان آن، خود مجموعهاي از آثار و مطالعات جامعهشناسي را به بار آورده كه به عنوان ادبيات و آثار رشته شناخته ميشود و موضوع مقاله حاضر را تشكيل ميدهد. تعريف جامعهشناسي معرفت تعريف جامعهشناسي معرفت را با ارائه تعاريفي كه از سوي نويسندگان اين رشته مطرح شده، آغاز ميكنيم. اصطلاح جامعهشناسي معرفت نخستين بار توسط ماكس شلر مطرح شد. او علم را دانشي دانست كه موضوع آن، بررسي روابط و پيوندهاي ميان انواع زندگي اجتماعي و اقسام گوناگون معرفتهاست. در جامعهشناسي معرفت نيز جامعهشناسان به دنبال كشف ارتباط ميان پديدارهاي اجتماعي بودهاند. در يك سوي اين رابطه، معرفت (انواع مختلف نظامهاي فكري، انديشه و فرهنگ، فرآوردههاي ذهني، معرفت علمي، معرفت ديني، معرفت فلسفي، معرفت سياسي، معرفت حقوقي، هنر و...) و در جانب ديگر شرايط اجتماعي و وجودي (عوامل نهادي، ساختي، شخصيتي، فرهنگي، سياسي و...) قرار دارد. جامعهشناس معرفت ميخواهد چگونگي اين ارتباط را دريابد و فرآيندي را كه از طريق آن انواع معرفت شكل ميگيرد و ثبات و تحول مييابد بررسي كند. جامعهشناسي معرفت از نظر كارل مانهايم به لحاظ نظري به تحليل رابطه ميان معرفت و هستي اجتماعي ميپردازد و به لحاظ عملي، پژوهشي تاريخي و جامعهشناسي است كه ميكوشد صورتهايي را كه اين رابطه متقابل (معرفت هستي اجتماعي) در جريان تحول فكري و معنوي بشري به خود گرفته مورد بررسي قرار دهد. جامعهشناسي معرفت بر آن است كه روابط متقابل ميان متغيرهاي موجود كه در بحران انديشه نوين پيدا شده بود و نيز پيوندهاي اجتماعي ميان نظريهها و وجوه انديشه را نشان دهد. به همين نحو درصدد آن است كه معيارهاي عملي و اقعي را براي تعيين مناسبات متقابل ميان انديشه و عمل كشف كند. اين مطالعه بايد به شيوهاي ژرف و بدون پيشداوري، نظريهاي درباره اهميت عوامل غيرنظري كه معرفت آدمي را مشروط ميكند ارائه كند كه با موقعيت كنوني متناسب باشد. همچنين جامعهشناسي معرفت از يك سو و مطالعه نظامهاي مختلف معرفت از سوي ديگر، چارچوبهاي اجتماعي مانند جامعه جهاني، طبقات اجتماعي، گروهبنديهاي جزيي و تجليات (مظاهر) گوناگون تعلق اجتماعي را در بر ميگيرد. در ميان چارچوبهاي اجتماعي، ساختهاي اجتماعي جزيي بويژه ساختهاي اجتماعي جهاني ساختهايي كه در تمام جامعه جهاني وجود دارد هسته مركزي مطالعات جامعهشناسي معرفت است. ورنر اشتارك كار اصلي جامعهشناسي معرفت را آن ميداند كه تاثير مشاركت آدمي در حيات اجتماعي را بر معرفت، انديشه و فرهنگ بررسي كند و پس از احراز وجود اين تاثير به تعيين چگونگي آن همت گمارد. اشتارك بر آن است كه چون جامعهشناسي معرفت ميتواند بر منشا و غالبا بر محتواي ساختارهاي مادي انديشه پرتو افكند، احتمالا تاريخنگاران يا انسانشناسان را قادر خواهد كرد تا به فهم عميقتر واقعيتهاي تاريخي دست يابند. ليدا كاكيا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]