واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: علم به مثابه يك زبان

كد خبر:4309
زمان انتشار:سه شنبه 6 اسفند 1387 - 14:48:41
Print نسخه چاپي
انديشه - گزارش سخنراني اسماعيل خليلي در نشست گروه جامعهشناسي علم و معرفت انجمن جامعهشناسي ايران
بهناز خسروي: اسماعيل خليلي، عضو هيأت علمي پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي و دبير گروه جامعهشناسي علم و معرفت انجمن جامعهشناسي در نشستي كه چهارشنبه سيام بهمنماه، با عنوان «علم و فناوري بومي يا بوميسازي علم و فناوري» در انجمن جامعهشناسي برگزار شد، سخنراني كرد. آنچه در پي ميآيد گزارشي است از مباحث ارائهشده توسط او در اين نشست.
اسماعيل خليلي سخنراني خود را در قالب چكيده سه زمينه مطالعاتي خود، با عناوين «فهم معماي علم بومي و علم جهاني»، «نظريهاي در باب نسبت جهاني و بومي در دانش» و «چيستي بوميسازي علم و فناوري» ارائه كرد و البته همانطور كه در آغاز سخنرانياش اشاره كرد، بيشتر به بيان نتايج مطالعه نخست پرداخت.
او در مورد فهم دايلماي علم بومي و علم جهاني اين طور توضيح داد: نگاهي كه علم بومي را در مقابل علم جهاني قرار ميدهد، نگاهي دايلمايي است. در واقع، وقتي مسأله به صورت «يا جهاني يا بومي» مطرح ميشود، از نظر منطقي، در مقابل قياس مضاعفي قرار ميگيريم كه انتخاب هر گزينه، ما را از هدف خود كه همان نيل به دانش و شناخت و فهم هستي و از جمله شناخت و فهمِ خود و جامعه است، باز ميدارد.
خليلي در عين حال، خاطرنشان كرد كه اين نگاه، از سه جهت مسألهآميز بوده و هركدام از اين وجوه نيز پيامدهاي ناگواري را هم براي علم و هم براي جامعه به همراه خواهند آورد. او در اين زمينه گفت: وجه نخست، وجه منطقي موضوع است. در اين وجه، تباين (Divergence) امر بومي و امر جهاني مفروض گرفته شده و رابطه آن دو بر اين اساس تفسير شده است. به تعبير ديگر، در اين بحث، از ميان چهار حالتِ «عموم و خصوص مطلق»، «عموم و خصوص منوجه»، «ترادف (Synonymy)» و «تباين»، اصل بر تباين گذاشته شده است. اين در حالي است كه هيچ دادهاي براي قبول اين نگاه يا نظريهاي كه علم را در يك دايلما، بين جهاني و بومي بودن، قرار داده و آنها را متباين با هم بداند، وجود ندارد. در واقع، ميتوان گفت كه تاريخ علم هيچگاه نه ميتواند دلالتي بر تباين دانشهاي بومي با يك دانش جهاني در اختيار ما بگذارد و نه ميتواند نشانهاي براي ترادف آنها به دست دهد. از سوي ديگر، به تعبيري، هيچيك از دانشهاي بومي، نه مترادف دانش جهاني هستند و نه با آن تباين دارند. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه نسبت دانشهاي بومي و جهاني، يا به صورت عموم و خصوص مطلق است و يا عموم و خصوص من وجه.
وي افزود: مسأله ديگر، جنبه اجتماعي موضوع است. به اين معنا كه اين متباين دانستن و در يك دايلما قرار دادن، از تقابلهاي ايدئولوژيك نشأت ميگيرد. در واقع، طرح دايلمايي موضوع، در شرايط تقابلهاي استقلالطلبانه در كشورهاي آسيايي و از جمله در ايران، صورت گرفته بوده و نه در يك فلسفه علم مشخص كه بر اساس يك معرفتشناسي مشخص، چنين دايلمايي را تشخيص داده باشد. در اين شرايط، ميتوان گفت كه هم نگاه بوميگرايان و هم نگاه جهانيگرايان، منشأ ايدئولوژيك داشته است. به تعبير ديگر، آنچه جهانيگرايان تحت عنوان «علم جهاني» از آن ياد كردهاند، همان دانش نوين غرب بوده و از نظر آنها، هيچگاه در اين مدت، يك نظريه معرفتشناختي براي دفاع از كساني كه اين موضوع را به صورت دو راهه ديدهاند، عرضه نشده است؛ گو اينكه اصولاً دفاعي هم نميتوان از اين دوراهه به عمل آورد. با اين وجود، اينكه بگوييم نگاه هر دو سوي اين گفتارها، صبغه ايدئولوژيك دارد، كافي نيست؛ بلكه علاوه بر آن، ما بايد به وجود مسألهاي اجتماعي هدايت شويم كه ناشي از تحولات وقوع يافته در جوامعي چون جامعه ما بوده باشد؛ چرا كه در اين تحولات، «جستجوي هويت»، منشأ مطرح شدن و شكلگيري ايدئولوژيهاي مزبور بوده است.
خليلي وجه سوم مسألهآميز بودن نگاه دايلمايي را را وجه فلسفي آن معرفي و تأكيد كرد كه اين وجه، هم در فلسفه اجتماع، هم در فلسفه اخلاق و هم در فلسفه سياست، بروز پيدا ميكند. او در عين حال، گفت: تالي نگاهي كه قائل به بومي بودن محض دانش باشد، آن است كه جهان دانش را جهاني ميداند كه در آن ذهنهاي مجزا، ناچار به انزوا هستند و هيچيك نميتوانند در گفتوگو با اذهان ديگر قرار گيرند و اين، نتيجه منطقي چنين نگاهي در فلسفه و فلسفه علم است. اما مسأله اين است كه نتيجه به همين جا ختم نميشود؛ بلكه در فلسفه اخلاق، بدانجا منتهي ميشود كه هر ذهن يا هر جهان ذهني، صرفاً بر اساس ارزشهاي خودش كه قابل اشتراك نبوده و عاري از خصلت بينالاذهاني است، عمل كند. بر اين اساس، اصولاً نه تنها مبنايي براي اخلاق جهاني، بلكه حتي مبنايي براي يك اخلاق اجتماعي نيز باقي نميماند. در واقع، در چنين نگاهي، جزيرههاي اخلاقياي نمودار ميشوند كه در نوعي خلأ شناورند و طبيعتاً اين، آن چيزي نيست كه بتوان درياي اجتماعي درياي بشريت خواند. به عبارت ديگر، هم جامعه و هم بشريت، به عنوان مفاهيم اخلاقي بنيادي، رخت بر بسته و همين امر، نتايج خود را در فلسفه سياست هم به صورت پديدار شدن جهانهاي متخاصم نمودار خواهد كرد. زيرا دانشي كه قابل اشتراك نباشد، مشتمل بر فهمهايي از هستي و از مناسبات بين انسانها خواهد بود كه مطلقاً اختصاصي هستند و اگر نتوان به فهم مشتركي دست يافت، هر كس محق خواهد بود كه بر اساس فهم صرفاً اختصاصي خود عمل كند. بنابراين، فرد اصولاً «ارتباط» را كه يك مفهوم اساسي در فلسفه سياست است، مبنا قرار نداده و يا اينكه آن را به صورت «رابطه تخاصم» در نظر ميگيرد.
دبير گروه جامعهشناسي علم و معرفت انجمن جامعهشناسي ايران در بخش ديگري از سخنانش، با تأكيد بر اينكه تنها نگاه «بوميگرا» نيست كه چنين عوارض سنگيني به بار ميآورد؛ گفت: در مقابل، نگاه «جهانيگرا» هم ما را با پيامدهاي وخيم فلسفي مواجه خواهد كرد. در واقع، در اين نگاه هم يك ذهن جهاني مفروض گرفته شده كه موجوديت آن، محصول كنش متقابل و اشتراك اذهان خاص نيست. اين موجود عام فرضي، داراي امكان فهم همه جهانهاي خاص است، بدون آنكه آن جهانهاي خاص امكان فهم آن را داشته باشند؛ چرا كه اگر داراي چنين امكاني باشند، ديگر آن موجود عام فرضي، محصول اشتراك اذهان خاص خواهد شد و امر جهاني، امر مشترك جهانهاي خاص. پس در اين نگاه، آن ذهن عام جهاني است كه به جاي همه ميانديشد، براي همه دانش پديد ميآورد و ديگران چارهاي جز به كار بستن آن دانش ندارند كه آن هم در خدمت بازتوليد آن ذهن عام مفروض است. در اين نگاه، همه جهانيان رعيت (Subject) فكري آن ذهن جهاني يا همان ذهن انديشنده غربي، خواهند بود. پيامد فلسفي اين نگاه، بدين ترتيب، خود را به صورت يك لوياتان جهاني آشكار ميكند كه در نهايت، نوعي توتاليتاريسم فلسفي را بر ذهن بشر مستولي ميسازد.
خليلي در ادامه، تأكيد كرد كه پيش از اينكه به بررسي نسبتي بپردازيم كه چنين دانشي با جهانهاي ذهني متكثر برقرار ميكند (كه نسبت خدايگان و بندگي است)، در درجه اول بايد متوجه اين نكته حائز اهميت بود كه اصولاً در اين نگاه، جايي براي تكثر باقي نمي ماند.
عضو گروه مطالعات اجتماعي پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم توضيح داد كه در دانش، مسأله اساسي «اعتبار سخن» بوده و در واقع، دانش امري اجتماعي و لذا اعتباري است. در نتيجه، كار دانشمند، جستجوي مناط اعتبار سخني است كه ميگويد. در اين زمينه، بايد همواره توضيح داد كه درستي اين يا آن گزاره منوط به چه چيزي است.
به تعبير وي، در واقع، اعتبار سخن هر دانشمند، منوط به حضور و قبول جامعه علمي، از جمله جامعه علمي جهاني است. اما خود اين جامعه علمي اعتبار خود را از جامعه كلان اخذ ميكند. در واقع، اين جامعه است كه به جامعه دانشمندان و آنچه كه آنها ميگويند، اعتبار ميبخشد. از سوي ديگر، طرح مسأله دانش، بدون هويت بومي ممتنع است و بايد دانشي بومي داشت؛ همان طور كه «مدرنيته غيربومي» ممتنع است؛ چرا كه نميتوان «مسأله جامعه» را از جوامع ديگر وام گرفت يا آموخت. در اين صورت، اگر بر فرض علمي هم ايجاد شود، آن دانش، دانشِ بازتوليد جامعه غرب است. در عين حال، نميتوان علمي بنا كرد كه قابل اشتراك با جهانهاي ديگر نباشد.
خليلي در بخش ديگري از سخنانش، نظريه خود را با عنوان «علم به مثابه يك زبان» بر اساس «طرح مسأله براي خروج از دايلما»، تشريح كرد. او گفت كه اگر كسي به زباني سخن بگويد كه ديگران آن را نفهمند، گويي سخني نگفته است و اگر سخني بگويد كه همان سخن ديگران است، باز هم سخني نگفته است. به همين دليل ميتوان گفت دانشي قابل پذيرش و تأييد است كه ضمن آنكه حاوي بيان خاص هر كس از هستي و در درجه اول حاوي فهم خاص او از خويشتن باشد، بتواند با جهانهاي ديگر نيز «ارتباط» برقرار كرده و امكان «مفاهمه» داشته باشد. بحث بوميسازي نيز از همين زاويه قابل فهم و قابل قبول دانست.
وي همچنين تأكيد كرد: در انتقال دانش، فرآيندي چون فرآيند ترجمه جريان مييابد كه از منظر عصبشناسي و روانشناسي فيزيولوژيك نيز قابل تأييد است؛ چرا كه ما هيچگاه نميتوانيم محتوا، مفاهيم، ساختار و كليت يك زبان ديگر و حتي يك متن ديگر را عيناً ترجمه كنيم. در فرآيند ترجمه، ما آن جهان ديگر را در مقولات زبان خود به فهم در ميآوريم. از اينرو، ميتوان گفت آنچه كه ميتواند «انتقال علم و فناوري» نام بگيرد نيز تنها در چنين تصويري قابل فهم و مجاز است و در غير اين صورت، نوعي اقدام براي انهدام جهان ذهني بومي خواهد بود. بنابراين، ما ميتوانيم به انتقال علم و فناوري بپردازيم، اما به صورت ترجمان در بوم فرهنگي خودمان.
اسماعيل خليلي در پايان، از بحث خود نتيجه گرفت: بوميسازي علم و فناوري نيز بدون داشتن علم و فناوري بومي، امري ممتنع است. همانطور كه توسعه نيز در شرايط كنوني، به صورت يك مسأله دايلماتيك مطرح شده و ما را بين غربي شدن و آنچه كه اصطلاحاً عقبماندگي ناميده ميشود، قرار ميدهد؛ اما اين دايلما را بايد شكست و منطق آن را نفي كرد. براي خروج از اين دايلما نيز بايد توجه داشت كه توسعه امري است كه بدون استقرار در خويشتن، امكان ندارد.
كد خبر:4309
تاريخ درج خبر:سه شنبه 6 اسفند 1387 - 14:48:41
Print نسخه چاپي
سه|ا|شنبه|ا|6|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]