واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خانواده سبز-زماني كه «نرگس» از تلويزيون هر شب پخش ميشد، دو نفر بيشترين سكانسها را در زمان تصويربرداري داشتند. اولي حسن پورشيرازي (محمود شوكت) بود و دومي عاطفه نوري (نسرين)... بينندههاي تلويزيوني پيش از اين مجموعه، «عاطفه نوري» را در مجموعه «دوران سركشي» در نقش يك نفر فراري ديده بودند، يك دختر سركش كه سعي ميكند از واقعيت خود را فراري دهد. اما او در «نرگس» نقش دختري را ايفا كرد كه با نوع عملكرد خودش خيلي را متحول كرد، با ندانمكاريهاي بچهگانه دو خانواده را متحول كرد، بهروز را آنگونه پير كرد، شوكت را به خاك سياه نشاند، احسان را روانه زندان كرد، مادرش را دق داد، او واقعا چه گونه آدمي بود، عاطفه نوري در دنياي واقعي دختري مهربان است و به مانند اسمش انساني با عاطفه است، گزيدهاي از گفتههاي او را بخوانيد: • در تير ماه سال 1363 در محل تهرانپارس تهران به دنيا آمدم، هنوز هم به همراه خانوادهام در همان جا زندگي مي كنم. • ديپلم تئاتر دارم، امسال در دو رشته قبول شدم، اما به احتمال فروان رشته سينما را در دانشگاه سوره انتخاب ميكنم. • يكبار در رشته عكاسي هم قبول شدم، البته اين را استاد آنجا به من گفت، به همين خاطر دفترچه كنكور نگرفتم، بعد از اعلام پذيرفته شدگان و مشخص شد قبول نشدم، يكسال از زندگي عقب افتادم، دعا كن اين بار از مصاحبه در رشته سينما رد نشوم! • در تمام دوران تحصيل شاگرد اول بودم، فكر نميكنم، نمره زير 18 آورده باشم، چنين چيزي در خانواده معني ندارد، نه در دوران تحصيل من و نه در بين خواهر و برادرانم. • بيرون از مدرسه گل كوچيك بازي ميكردم! كتابهايي كه پدرم برايم ميخريد را ميفروختم... اما از 9 سالگي ديگر گل كوچيك بازي كردن را كنار گذاشتم. • يكبار پدر برايم يك تراش روميزي خريد، من بردم مردسه و به همه نشان دادم، بچهها صف كشيده بودند، تا من مدادهايشان را بتراشم، آن روز كلي پول به دست آورده بودم. • بازيهاي تيم ملي و جام جهاني را ميبينم، ايران و استراليا را قشنگ يادم است، 13 ساله بودم، كلي جايزه بردم، چون با پدر و مادرم سر صعود ايران شرط بسته بودم. • آن روز 8 آذر 76، راديو برده بودم مدرسه و نصف بازي را با بچهها گوش كرديم، باقي آن هم در راه خانه بودم و آخرش را هم از تلويزيون ديدم... • طرفدار ايتاليا، مدل بازي آنها را دوست دارم، پاسكاريهاي خوب و برنامهريزي شدهاي دارند، الكي شوت نميزنند، منسجم فوتبال بازي ميكنند. • بازيكنان ما در خارج از ايران خوب بازي ميكنند و افتخار آفريني ميكنند، اما تيم ملي نميتواند در جهان افتخار آفرين شود تا ما آن پرچم سه رنگ قشنگ را بالاتر از همه تيمها ببينم. • بازي استقلال و پرسپوليس، فقط يك بازي است، نه بيشتر! • قشنگترين حرفي كه درباره بازيام شنيدم در جشنواره سيما و پس از پخش دوران سركش بود، يكي از داوران گفت: تو بازي شگفتانگيز را به تلويزيون برگرداندي و تمام داوران از بازي تو شگفتزده بودند، هر چند آن زمان من جايزهاي نگرفتم، اما همان يك جملهاي كه شنيدم يعني نتيجه دادن تلاشم، فكر كنم، همين يك جمله كافي است كه بگويم من نقشهاي چند وجهي را دوست دارم. • بازيگري براي من فرصت تجربه لحظهها و اتفاقاتي است كه در زندگي روزمره پيش نميآيد و اگر پيش بيايد، بايد برايش بهايي بپردازي فصل ازدواج كردن، مادر شدن، زندان رفتن و... يك موضوع در اين قرن بيست و يكم جالب است. • ورود من بر عرصه بازيگري با يك اتفاق همراه شد، در هنرستان سوره، تئاتر ميخواندم و فقط به نوشتن فكر ميكردم، دستيارهاي كمال تبريزي براي گرفتن تست به سوره آمدند، من و چند نفر از دوستانم فقط براي اينكه ببينم تست دادن چگونه است و چه طوري انجام ميشود رفتيم جلو... اين طوري شد كه من قبول شدم و در دوران سركشي بازي كردم. • درحال حاضر جديترين دغدغه من نوشتن و ساختن است، بازيگري برايم تجربه حساب ميآيد، دوست دارم جديتر به نوشتن بينديشم، مقاله، فيلمنامه و حتي شعر بايد ببينم در كدام بهتر ميتوانم عمل كنم. • در كودكي همه شغلهاي دنيا را دوست داشتم، يك مدت معلم، پرستار، كالباسفروش و... اما آن شغلي كه برايم جديتر بود همين حرفه فيلم به حساب ميآمد البته جادوي تصوير، نه صرفا بازيگري... • پول در نميآورم، خدا بابام را نگه دارد، اما ميتوانم زبان درس بدهم وقتي ترجمه كنم اين تنها هنر من است. • از هيچكس در زندگي متنفر نميشوم، اما آدمي ميتواند منفور باشد كه دانسته و از روي آگاهي كامل مرتكب خطا شود. ما آدمها با همه بزرگ شدنمان براي كائنات خيلي كوچكيم، هيچ گاه نميشود ديد مطلق و كاملي به اعمال انسانها داشت، بيشتر كارهاي بد به نظر من اشتباهات كوچك و بزرگ محسوب ميشدند. • قبلترها از مرگ ميترسيدم، اما يك بار رفتم و در يك قبر خالي خوابيدم تا ترسم زياد شود. وسطهاي فيلمبرداري نرگس در لوكيشن لويزان بودم، آن نزديكها يك قبرستان بود، يك قبر آماده خالي هم آنجا وجود داشت، من رفتم و داخل آن خوابيدم و منظره قشنگي بود... • عاشق اين هستم كه كار طنز را تجربه كنم، خيلي دوست دارم، اين يك تجربه جديد برايم خواهد بود... و چيزي كه مرا ناراحت ميكند، طلب داشتن است، وقتي از تو وقت مصاحبه ميگيرند، انگار طلب خود را گرفتهاند، ببخشيد خانم نوري چه وقتي طلب ما را ميدهي؟! • به نظرت با چاپ عكس من در مطبوعات چه اتفاقي برايم ميافتاد، اگر هدف ديده شدن باشد، آيا بيش از 60 قسمت پخش از تلويزيون كافي نبوده است. • خيلي دوست دارم نقشي بازي كنم كه از لحاظ فكري يا جسمي ناتوان و عقبافتاده است. • نسرين شخصيت منفي نبود، يك آدم واقعي بود، ما كمتر در عرصه سينما و تلويزيون آدمهاي واقعي ميبينم، يكي از من پرسيد دروغ ميگويي گفتم آره؛ چرا بگويم نه؟ من هم آدمم، كسي دروغ نميگويد؟ نسرين آدم بلند پروزاي است كه براي رسيدن به خواستههايش تلاش ميكند، از خودش مايه ميگذارد و با آينده خودش بازي ميكند، چرا بايد بگويم شخصيت منفي، نه روناك دوران سركشي و نه نسرين نرگس اصلا منفي نبودند، اينها واقعيات آدمهايي است كه در جامعهما وجود دارند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]