واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:احمدرضا معتمدي با فيلم قاعده بازي ، بزرگترين تغيير مسير را در روند فيلمسازي اش انجام داده است. فيلمهاي پيشين اين کارگردان مثل هبوط و زشت و زيبا از هر لحاظ که به آنها نگاه کنيم ، تفاوتي اساسي از لحاظ ژانر با قاعده بازي دارند و حتي رگه هايي از طنز و کمدي را هم در آن فيلمها بسختي مي شد يافت اما قاعده بازي ، فيلمي يکسر کمدي است که کارگردان سعي داشته در آن از انواع شيوه هاي موجود براي ساختن يک فيلم کمدي بهره ببرد. از شيوه هاي کلاسيک ايجاد موقعيت هاي کميک مثل اسلپ استيک و کمدي بزن و بکوب و کمدي موقعيت و... گرفته تا شيوه هاي بومي تري مثل بعضي موقعيت هاي کميکي که وابسته به موقعيت هاي کلامي هستند. فيلم درباره مردي است که 2 زن دارد. يکي در بالاي شهر و يکي در پايين شهر. اما اين دو خانواده از وجود هم بي خبر هستند. اين مساله و البته تلاشهاي مرد براي پنهان کردن اين موضوع باعث به وجود آمدن موقعيت هاي کميک و خنده دار در فيلم مي شود. نخستين چيزي که در فيلم بسيار چشمگير است ، حضور بازيگران و هنرپيشه هاي معروف و مطرح به تعداد زياد در فيلم است. جمشيد هاشم پور ، داريوش ارجمند ، عليرضا خمسه ، اکبر عبدي ، سعيد پورصميمي ، گوهر خيرانديش و مهران رجبي از جمله بازيگران فيلم هستند. البته يکي از نقاط ضعف فيلم هم ناشي از انتخاب اين همه بازيگر مطرح در فيلم است. طبيعتا وجود اين همه بازگير ، انتظاراتي را از تک تک آنها در فيلم برمي انگيزد که به دليل ضعف فيلمنامه و سهم اندک اين هنرپيشه ها (چه از لحاظ کمي و چه لحاظ کيفي) برآورده نمي شوند. مثلا عليرضا خمسه پس از مدتها کم کاري نقش اش اصلا در فيلم ديده نمي شود و يا نقش جمشيد هاشم پور به عنوان يک شخصيت دوجنسي ، نه تنها هيچ ربطي به روايت و منطق داستاني فيلم (البته اگر منطقي در کار باشد) ندارد که تنها به کار زائل کردن پرسونايي آمده است که اين هنرپيشه از خود در اذهان پديد آورده بود. البته شمايل شکني از خود هيچ بد نيست. اما وقتي اين شمايل شکني به از ميان رفتن تشخص يک بازيگر منجر شود ، آن وقت نتيجه همان قدر رقت انگيز خواهد بود که نقش جمشيد هاشم پور بوده است. از سوي ديگر ، شلوغ بودن بيش از حد ميزانسن بيشتر صحنه ها که يکي از دلايلش انتخاب اين همه بازيگر بوده است. در فيلم به اين نتيجه ختم شده که غير از همان داستان دو خطي که ذکرش رفت ، از لحاظ روايي فيلم بشدت فقير به نظر برسد. بيشتر صحنه هاي فيلم فقط هستند که تا احيانا خنده اي بر لب تماشاگر جاري کنند. وگرنه ارتباط دراماتيک و روايي اين صحنه ها با صحنه هاي ما قبل و ما بعد خود و اصلا جريان داستان فيلم مشخص نيست. مثل صحنه اي که کاراکترها به سمت هم کيک پرتاب مي کنند و البته کشدار بودن بيش از حد اين صحنه و صحنه هايي مثل آن از سوي ديگر ، بعضي لحظات فيلم هستند که قصد دارند به هر طريق ممکن خنده دار به نظر برسند و در بيشتر موارد بسيار مبتذل از کار درآمده اند. مثل شوخي هايي که در آنها افتادن شلوار آدمها قرار است عامل اصلي ايجاد خنده باشد و مواردي نظير آن. فيلم در ضمن ارجاعات متعددي هم به آثار مشهور تاريخ سينما دارد که در بيشتر موارد به سبب ناهمخوان بودن موقعيت صحنه با اثر مورد ارجاع بيهوده هستند و تاثيري ندارند. مثلا ارجاع به فيلم رامبو در صحنه اي که اکبر عبدي با يک اگزوز اتومبيل (به مثابه مسلسل رامبو) در حال دويدن است و جالب اين که موسيقي فيلم راکي به عنوان موسيقي متن اين صحنه انتخاب شده است. يا ارجاع به فيلم پدرخوانده که باز هم ربطي به جريان وقايع ندارد و فقط به خاطر نفس «ارجاع» در فيلم وجود دارد. البته اگر فيلم يکسر قرار بود يک فيلم هزل آميز باشد و هدف اصلي اش اصلا شوخي با آثار مشهور تاريخ سينما بود. اين ارجاعات بي منطق زياد هم بي منطق به نظر نمي رسيدند. اما در يک فيلم داستاني که قرار هست ماجراها حول يک طرح و توطئه مشخص و تعريف شده شکل بگيرند ، بايد اين ارجاع ها ارتباطي با سيرروايي فيلم داشته باشند که اين اتفاق در فيلم نيفتاده است. جلوه هاي ويژه فيلم هم (که عمدتا شامل صحنه هاي پرت شدن آدمها به خاطر تصادف و...) است و بعضي از آنها هم در خارج از کشور فيلمبرداري شده اند ، هر چند گام رو به جلويي در مقياس هاي سينماي ايران هستند ، اما با اين حال بسيار ابتدايي و ناقص هستند و به دليل اين که در طول فيلم تداوم نمي يابند و منحصر به چند صحنه در ابتداي فيلم شده اند ، در بافت فيلم قرار نمي گيرند و در رديف انبوه صحنه هاي بي ربط فيلم قرار مي گيرند. همين است که هزينه و بودجه احتمالي که براي آفريدن اين صحنه ها به کار رفته ، کاملا هدر رفته و ضايع شده به نظر مي رسند. در هر صورت ، قاعده بازي نمونه مناسبي براي اثبات اين نکته است که تنها بودجه و هزينه و بازيگران مطرح و زمان طولاني توليد براي ساختن يک فيلم خوب وآبرومند کافي نيست. آنچه مهم است ، فکر و ايده هاي مناسبي است که بايد در قالب يک فيلمنامه منسجم ارائه شوند و بقيه موارد ذکر شده تنها ابزارهايي هستند که مي توانند آن ايده ها را به مرحله اجرا برسانند. در نهايت قاعده بازي را مي توان در رديف انبوه آثاري دانست که خود را منتسب به سينماي کمدي مي دانند و بويژه در سالهاي اخير به تعداد زياد پرده هاي سينما را اشغال کرده اند و البته بزودي پس از ترک پرده هاي سينما ، از خاطره تماشاگرانشان نيز محو مي شوند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]