تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820872908




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خيلي دور، خيلي نزديک


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خيلي دور، خيلي نزديک
خيلي دور، خيلي نزديک نويسنده: روح الله هاشمي تحليل تدوين فيلم تبهکار آمريکايي (ريدلي اسکات، 2007) درباره تدوينگر پيترو اسکاليا يکي از بزرگ ترين تدوينگران سينماي معاصر کار تدوين را از سال 1990 آغاز کرد و از جمله مهم ترين آثارش مي توان به جي .اف . کي، بوداي کوچک، چابکدست و مرده، زيبايي ربوده شده، سرباز جين، ويل هانتينگ نابغه، گلادياتور، هانيبال، سقوط شاهين سياه، خاطرات يک گيشا، يازدهمين ساعت و همين تبهکار آمريکايي اشاره کرد که از اين ميان و نامزدي هاي گوناگون جوايز مختلف، اسکار بهترين تدوين براي چي. اف. کي و سقوط شاهين سياه بيشتر خودنمايي مي کنند. زندگي آغاز مي شود در ابتداي فيلم با تصوير بسيار نزديکي از مردي روبه رو مي شويم که در حال فرياد زدن است. در ادامه متوجه مي شويم که عده اي در حال ريختن بنزين روي سر او هستند و در نماي بعدي چهره دنزل واشينگتن را مي بينيم. مرد به زجه هايش ادامه مي دهد، اما واشينگتن با خونسردي با همان فندکي که سيگارش را روشن مي کند مرد را به آتش مي کشد. همين چند نماي کوتاه و پشت سر هم چهره واقعي و مبهم واشينگتن را براي ما معرفي مي کند. سپس عنوان بندي فيلم آرام ظاهر مي شود و در نماي بعدي سردسته فعلي گنگسترها را نشان مي دهد که در حال پخش اعانه در بين مردم فقير منطقه هارلم نيويورک است. شروع اين فصل از فيلم به يک حالت وايپ گونه از بالا رفتن در عقب يک کاميون آغاز مي شود که تمهيدي بسيار جالب براي شروع يک داستان است. جالب تر اين که بعد از عنوان بندي فيلم و شروع اين سکانس، عنوان بر اساس يک داستان واقعي را مي بينيم و شروع اين فصل با اين تمهيد که بيشتر شبيه کنار رفتن پرده تئاتر است بيش از پيش به حس واقعي بودن اين فيلم کمک مي کند. زندگي روزمره يک پليس ريچي رابرتز (راسل کرو) يک پليس وظيفه شناس و در عين حال شلخته و بي نظم است. اولين نمايي که از او مي بينيم. زماني است که در دادگاه سر خود را از پشت کيفش با شنيدن نامش بيرون مي آورد. نماهاي کوتاه از جمع کردن وسايل و سپس فصل بعدي و درگيري او با يک مواد فروش خرده پا معرفي بسيار کامل و جامعي را از يک پليس وظيفه شناس و در عين حال بدشانس نمايش مي دهد. جالب اين که در فصل درگيري او با مواد فروش تدوينگر از نماهاي پشت سر هم و برش هاي پي در پي استفاده نکرده است و تمامي اين اتفاقات درچند نماي نسبتا بلند، ولي با تکنيک دوربين روي دست نشان داده مي شود. همين تکان هاي دوربين سبب شده تا تدوينگر با خيالي آسوده تر روي تصاوير مکث و تأمل بيشتري داشته باشد. تولد يک گنگستر فرانک لوکاس (دنزل واشينگتن) که با مرگ رئيس بزرگ در صدد کسب قدرت است، شروع به فعاليت و کنار زدن رقبا مي کند. شروع اين اتفاقات با يک سکانس ريتميک بسيار جالب است. او در ابتدا به رئيس يکي از بانک ها رشوه مي دهد... چند نما از حمل مواد مخدر و تزريق آن به وسيله چند معتاد نور فلاشي که بر صورت فرانک مي خورد و سپس نمايي از يک گذرنامه جعلي که دستي آن را بر مي دارد و در آخر نمايي از يک هواپيما که در گوشه کادر يک تابلوي راهنمايي مسير چند شهر را روي آن مي بينيم. همين چند نماي کوتاه و پشت سر هم به وضوح مراحل رشد يک گنگستر را نشان مي دهد. به ويژه اين که تدوينگر با مکث بيشتر بر روي نماي تابلوي راهنمايي به روشني به ما مي گويد که اين مرد در حال تشکيل يک باند بزرگ در ساير شهرهاست. بعد از اين سکانس شاهد جر و بحث ريچي با همسرش در پارک هستيم. جالب است که در دوسوم ابتدايي فيلم و تا قبل از دستگيري فرانک توسط ريچي، سکانس هاي اين دو نفر را پشت سر هم و به شکل موازي مي بينيم و ناگفته روشن است تدوينگر تلاش داشته تا با موازي نشان دادن مسير زندگي اين دو نفر به يک پايان بندي زيباتر و در عين حال تعليق بيشتر دست پيدا کند. خيلي دور ،خيلي نزديک فرانک گنگستري است آرام و خونسرد، اما به همين اندازه سنگدل و بي رحم، او آرام آرام به رقبايش نزديک مي شود و اگر نتواند آن ها را مطيع خود کند به سادگي آن ها را مي کشد او در مهماني ها، خيابان ها، رستوران ها و هر جاي عمومي ديگر حضور پيدا مي کند و سوژه هاي خود را با دقت زير نظر مي گيرد و در نهايت آن ها را از پا در مي آورد. تدوينگر در اين جا تمهيد زيبايي را به کار برده است. در فصل هايي که فرانک افراد را زير نظر دارد از نماهاي نزديک او همواره استفاده مي کند و هر چه جلوتر مي رويم اندازه اين نماها نزديک تر مي شود. با اين که افراد زيادي مسئوليت حفظ جان او را دارند، ولي تدوينگر ترجيح داده تا بيش از پيش در باطن فرانک فرو برود و با نمايش تنها نماهاي بسته او قدرت و جايگاه بالاي او را پيش روي تماشاگر قرار مي دهد. اما بر عکس ريچي که همواره با بدشانسي دست به گريبان است را بيشتر در نماهاي متوسط و بازتر مي بينيم. ريچي پليسي است که درگيري هاي فراواني با پيرامون خود دارد و همين مساله سبب شده تا با نمايش نماهاي باز اين پليس نگون بخت چالش او را با محيط پيرامونش بيش از پيش حس کنيم. خشونت آمريکايي سکانس هاي درگيري و کشمکش در اين فيلم زياد نيست، ولي همواره خشونت تم اصلي فيلم را تشکيل مي دهد. در فصل هاي پاياني فيلم ريچي به همراه گروهش به محل بسته بندي مواد مخدرحمله مي کنند. تمامي فصل تشکيل شده است از نماهاي کوتاه با ضرباهنگي نامنظم. در برخي جاها از دوربين سردست و تصاويري با تکان هاي شديد استفاده شده است و در جايي از نماهاي ثابت. اما تدوينگر هيچ گاه مکثي بيش از چند ثانيه روي هر نما ندارد و سريع به نماي بعدي برش مي زند. جالب تر اين که با اصابت گلوله به هر يک از مواد فروشان، نمايي از جنازه يا جسد آغشته به خون او را نمي بينيم و به محض اصابت گلوله به بدن يکي از قربانيان، تدوينگر سريع به نماي بعدي برش مي زند. گفت و گوي غير دوستانه در پايان فيلم و در حين برگزاري دادگاه فرانک لوکاس، اولين رويارويي ها را بين دو شخصيت داستان خود مي بينيم. در خلال برگزاري دادگاه ريچي در زندان چندين بار فرانک را ملاقات و از او بازجويي مي کند. تدوينگر باز هم از شيوه تدوين موازي در اين جا بهره برده و با ترکيب جلسات دادگاه در بين تصاوير بازجويي و حتي نمايش جلسات دادگاه در حالي که هنوز صداي گفت و گوي دو نفره ريچي و لوکاس را مي شنويم، بيش از پيش تلاش دارد تا روزهاي متوالي که براي حل اين پرونده سپري مي شود را نمايش دهد. ضمن آن که نه تنها با اين تمهيد بيشتر ما در جريان گفت و گوهاي اين دو نفر که از جلسات کسل کننده دادگاه مهم تر است قرار مي گيريم، بلکه به لحاظ زمان ممکن ما را در جريان نتايج اين پرونده قرار دهد. يادتان باشد که زمان نمايش کل فيلم چيزي در حدود دو ساعت و نيم به درازا مي کشد و اگر کمي در زمان دادگاه و بازجويي ها صرفه جويي نشود، بي شک تماشاگر با توجه با زمان بلند فيلم قيد ادامه فيلم را مي زند. و چند نکته ديگر يکي از ويژگي هاي تدوين فيلم يا بهتر بگوييم سبک فيلمسازي ريدلي اسکات اين است که در هر نماي فيلم شاهد يک نوع تحرک و پويايي هستيم. حال اين تحرک در قالب حرکت دوربين مي تواند باشد يا در شکل حرکت بازيگران در کادر. تدوينگر هم با تبعيت از اين سبک توانسته به يک قالب مناسب و صحيح در تدوين اين فيلم دست پيدا کند. او در شروع هر نما برش رادرست در حرکت شخصيت ها يا حرکت دوربين زده است و تکرار و تاکيد روي اين روش سبب شده تا ما در طول فيلم يک نوع پويايي خاصي را در فيلم احساس کنيم. البته اين تمهيد با توجه به زمان بالاي فيلم هم دور از ذهن به نظر نمي رسد. همان گونه که اشاره کرديم فيلم با بالا رفتن يک کرکره آغاز مي شود و جالب اين که در پايان فيلم زماني که فرانک از زندان آزاد مي شود و پا به خيابان مي گذارد، کرکره در اصلي زندان پشت سر او پايين مي آيد. اين نکته زيبا و ظريف به ما يادآوري مي کند که نه تنها زندگي و مسير حرکت اين تبهکار همانند يک دايره به نقطه آغازين رسيده است، بلکه شاهد پايان ماجراي واقعي و نمايش زندگي يک گنگستر هستيم.منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 85/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن