واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:خسرو معصومي پس از موفقيت نسبي رسم عاشقكشي، تصميم گرفت همين شيوه فيلمسازي و كار كردن در همان موقعيتها و لوكيشنها و جغرافيا را در فيلمهاي بعدياش هم پي بگيرد. جايي در دور دست دومين بخش از سهگانهاي بود كه معصومي بر اين سه فيلم پي در پي نام گذارده بود و حالا باد در علفزار ميپيچد، سومين و آخرين قسمت اين مجموعه است. آنچه در وهله اول، اين سه فيلم را به هم پيوند ميدهد، اصرار فيلمساز بر كار كردن در فصل زمستان، فضاها و مكانهاي برفي و جنگلهاي شمال است. مساله اينجاست كه مشابه و بعضي وقتها نمونههاي عيني همين فضاها و موقعيتها را در 2 ضلع قبلي معصومي ديدهايم و معلوم نيست تكرار اين فضاها و موقعيتها غير از ملال و كسالت، چه حاصلي براي مخاطب ميتواند داشته باشد. ميزان اين شباهت و يكساني، گاه تا حدي است كه بعضي از دوستان به مزاح ميگفتند معصومي همان ابتداي كار كلي نما و شات از اين لوكيشنها گرفته و براي فيلمهاي بعدياش فقط مشغول مونتاژ كردن آنها بوده است؛ اما گذشته از اين شوخي، وقتي اين تكرارها غيرقابل تحملتر ميشود كه كاربرد آنها غير از نمايش تصاوير كارتپستالي و بهزعم فيلمساز چشمنواز، چيز ديگري نباشد و اين موقعيتها تاثيري در روند درام ايجاد نكنند. داستان فيلم كه البته به شكل عجيبي ناتمام ميماند، در هر موقعيت ديگري ميتواند اتفاق بيفتد و ويژگيهاي خاص آن منطقه جغرافيايي در پيشبرد درام فيلم و روابط آدمها، تاثير چنداني ندارد. در نهايت ميماند همان تصاوير چشمنواز و كارتپستالي كه به نظر ميرسد كاركرد اصلي اين لوكيشنها براي فيلمساز است و خب، ميدانيم كه ديگر فيلم ديدن براي لذت بردن از منظره و دشت و دمن و كوه و صحرا، آنقدرها جذاب و هيجانانگيز نيست. شخصيتپردازي فيلم هم نسبت به 2 فيلم قبلي خيلي ضعيف و سطح پايين به نظر ميرسد. اول اينكه شخصيتهاي منفي و به اصطلاح بدمنهاي فيلم كه سراغ پدر شخصيت دختر فيلم ميروند و او را شكنجه ميدهند و همين طور خود دختر را به گروگان ميگيرند و زنداني ميكنند، خيلي سطحي و يكبعدي پرداخت شدهاند و غير از انگيزه سطحي ازدواج، عامل ديگري در فيلم وجود ندارد كه توجيهكننده اغراق و تندروي آنها در خشونت و خباثتشان باشد. ضمن اين كه خشونت فيلم، چه به لحاظ فيزيكي و چه به لحاظ بياني، با فرم و درام آن، هماهنگ از كار درنيامده است. شخصيتها همين طور بدون دليل با هم رفتار خشونتباري دارند و مثلا شخصيتي كه نقشاش را رضا ناجي بازي ميكند هر لحظه و بدون دليل، مشغول كتك زدن و متلك انداختن و فحش دادن به شاگردش است. به عنوان مثال در مسير همين خام بودن شخصيتپردازيها، شخصيت نامادري فيلم كه ابتدا يك شخصيت منفي مطلق است، ناگهان تغيير ميكند و در قطب مثبت ماجرا قرار ميگيرد. همين شخصيتپردازيهاي نامناسب و روابط بين آدمهاست كه فيلم را كشدار و طولاني كرده است. خيلي از صحنهها و بخشهاي فيلم را (مثلا همه آن لانگشاتها و نماهايي را كه از دشت و طبيعت و جنگلها گرفته شده) ميتوان به راحتي از فيلم حذف كرد بدون اين كه لطمه چنداني به آن بزند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]