تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سخن چون دواست، اندکش سودمند و زیادش کشنده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812783997




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سرگذشت یک انار


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سرگذشت یک انار

زهرا جان تا به حال نشده چیزی از من بخواهی و این مرا می آزارد و شما راستی چرا چیزی از من درخواست نمی کنی ، چرا چیزی از من طلب نمی کنی . مگر من شوی تو نیستم ؟با چهره ای پرسش گر و معصوم منتظر پاسخ است که این گونه می‌شنود : علی جان تو دریچه همه ی نعمت های الهی هستی . من هر چه خواستم ، تو بر من و فرزندان من ارزانی داشته ای، علی آرام نمی گیرد و باز اصرار می کند . آن قدر می گوید که همسرش سر به زیر و مملو از حجب و حیا می گوید : چند وقتی است که انار می خواهم ، البته اگر نتوانستی به خودت زحمت نده ... جمله ی آخر را نشنیده و از خانه بیرون زده. به بازار می رود، ولی آخر الان که فصل انار نیست. هیچ اناری یافت نمی شود. به سختی از یک کاروان که تازه از راه رسیده اناری می‌خرد و به سمت خانه می آید. در دلش غوغایی است. بر لبانش لبخندی حاکی از شوق و اشتیاقی بی نهایت نقش بسته است.در بین راه صدایی می آید. صدا از خرابه است. بیماری نالان افتاده است. کنارش می نشیند. سر فقیر را به دامن می گیرد؛ چه می خواهی ای برادرم؟ ناله کنان گفت: اگر می شود انار بدهید هوس انار کرده ام. انار را به دونیم می کند. دانه دانه انار را به کام مرد می گذارد . می خواهد برخیزد که مرد می گوید : ای برادر اگر می شود آن نیم دیگر هم بدهید. بسیار تشنه ام و این انار بسیار آبدار است. لبخندی می زند و دانه دانه آن نیم دیگر را هم در دهان مرد می گذارد. از خرابه بیرون می آید. نگران است. با چه رویی بروم خانه؟ این تنها خواسته ی او بود، نتوانستم اجابت کنم؟ آهی می کشد. شرمگین پا به خانه می گذارد که زهرا را خندان می بیند با طبقی پر از انارهای زیبا و بزرگ که برق می زنند. زهرا لبخند بر لب دارد، می گوید: ممنونم علی جان! هم اینک دو نفر آمدند و این را دادند و گفتند این از سوی شویت پسر ابی طالب است.  منبع: مجله آشناتنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن