تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه ويژگى است كه در هر كس يافت شود، ويژگى هاى ايمان كامل مى گردد: آن كه وقتى خشن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821158627




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از آخرین درخت انار...


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: از آخرین درخت انار...مروری کوتاه بر رمان « آخرین انار دنیا »
از آخرین درخت انار...
رمان « آخرین انار دنیا » نوشته ی بختیار علی و با ترجمه ای از آرش سنجابی زمستان سال 88 توسط نشر افراز به بازار کتاب آمد . بختیار علی نویسنده ای کرد زبان ، متولد سلیمانیه و ساکن آلمان است . او بعد از نوشتن رمان هایی همچون : « مرگ در دانه ی دوم » و « غروب پروانه » رمان « آخرین انار دنیا » را در سال 2002 تالیف کرد . او علاوه بر این آثار ، چندین رمان و مجموعه ی شعر نیز تالیف کرده است . رمان « آخرین انار دنیا » تاکنون به چندین زبان زنده ی دنیا از جمله : آلمانی ، روسی ، انگلیسی ، عربی ، یونانی ، ترکی و اخیرا اسپانیایی برگردان شده است . شخصیت اصلی این رمان مردی به نام مظفر صبحگاهی ست که  طی بیست و یک سال اسارت در سلولی انفرادی مشرف به بیابان ، از دنیای انسان ها دور افتاده و روزهای زندگی اش را تنها با شن های بیابان و سکوت مرگ آلود آن سپری می کند . او پس از بیست و یک سال توسط فرمانده ی سابقش ( یعقوب صنوبر ) از زندان آزاد می شود و به قصری در وسط یک بیراهه آورده می شود .اما حتی این قصر باشکوه نیز نمی تواند روح تشنه ی آزادی طلب او را سیراب کند . او از این قصر ساختگی فرار می کند تا به دنبال تنها پسرش ( تنها دلگرمی او به زندگی ) سریاس صبحگاهی بگردد . شخصیت اصلی رمان ( مظفر صبحگاهی ) در راهی که آغاز کرده با خواهران سپید پوش ، اکرام کوه نشین ، سید جلال شمس ، ممد دل شیشه ای و بالاخره سریاس صبحگاهی دیگری آشنا می شود که هم نام تنها پسر اوست ، اما از پس این نام ها ، سریاس صبحگاهی سومی نیز پیدا می شود که مظفر نمی داند کدام یک از آنها پسر واقعی خودش است . . . در نگاه نخست به این اثر ، در می یابیم که با یک رمان به معنای واقعی رو به رو هستیم . در طول مسیری ( درونی و بیرونی ) که شخصیت اصلی رمان برای پیدا کردن پسرش طی می کند ، علاوه بر گشوده شدن رازهایی که بیست و یک سال از حقیقت آنها دور بوده ، زندگی نامه ی تک تک شخصیت های دیگر نیز برای خواننده باز گو می شوند و خواننده گاهی به موازات قصه ی اصلی ، و گاهی در خلال آن ، به ارتباط زندگی شخصیت های دیگر با مظفر صبحگاهی و پسرش ( سریاس صبحگاهی ) پی می برد ، و این خود مشخصه ای ممتاز است که نام رمان ( و نه داستان بلند ) را روی این اثر بگذاریم . اما وجه برجسته ی دیگری که در این رمان دیده می شود ، کشمکشی درونی و گاه برون جهانی ست که راوی آن را با خواننده در میان می گذارد و او را با تعلیقی طبیعی و هم ذات پندارانه وارد دنیای ماورای کلمات و رخدادها می کند ، دنیایی پر تلاطم که خود راوی را نیز به این سو آن سو می کشاند . ژانر رمان « آخرین انار دنیا » در نگاهی کلی رئالیستی است که در مواردی از رئالیسم جادویی نیز کمک گرفته شده .یکی از بهترین جمله هایی که در این متن وجود دارد و توسط راوی گفته می شود چنین است : « حتی اگر جنگ بر ضد بدی ها هم باشد ، رنج های دنیا را زیادتر می کند . حتی اگر برای عدالت هم باشد دست آخر دنیا را از غم و بی عدالتی پر می کند . . . »خوبی استفاده از این نوع ژانر ( رئالیسم جادویی ) در این رمان ، هم خوانی آن با فضای بومی کردستان است . نویسنده با انتخاب صحنه و مکان های درست و به جا ، طوری از این گونه ی داستانی استفاده کرده است که در کلیت اثر نه تنها از بدنه ی روایت خارج نمی شود ، بلکه بر جذابیت و تاثیر رمان نیز می افزاید . البته گه گاهی هم شباهت هایی بین این نوع رئالیسم جادویی با آثار مشابه دیده می شود : هنگامی که مظفر صبحگاهی از توی کشتی به ما ندا می دهد که فلان اتفاق یا فلان شخصیت چنین و چنان خواهد شد ، ما را به یاد سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در برابر جوخه ی آتش رمان صد سال تنهایی می اندازد . . . راوی این رمان همان شخصیت اصلی یعنی مظفر صبحگاهی است . اما شیوه روایت مانند راوی های اول شخصی که برای خواننده آشنا باشند ، نیست . در این نوع روایت ، راوی با آنکه اول شخص است اما روایت را به صورت راوی دانای کل پیش می برد ، چون هموست که بعد از آزادی از اسارت بیست و یک ساله از همه چیز آگاه گشته و حالا سوار بر کشتی مانند ناخدای این رمان ، جزء به جزء آن را برای ما روایت می کند . شیوه ی روایت گاه به صورت مونولوگ ، گاه دیالوگ و در فصل هایی نیز به صورت حرف های ضبط شده در نوار می باشد . بجز انتهای رمان و مواردی که راوی هر از گاهی خواننده را از فلاش بک های طولانی خود بیرون می کشد و با زمان مضارع اخباری مخاطب قرار می دهد ، زمان روایت به صورت  flash back در گذشته انجام می گیرد . نکته ی دیگر اینکه نسبت بین روایت با توصیف متعادل بوده و بازسازی تصاویر برای خواننده به آسانی انجام پذیر است ، چیزی که به دلیل رعایت نشدن این مهم در برخی رمان های دیگر ، خواننده  دچار شتاب یا کندی افراطی خوانش می شود .از تقابل هایی که در این رمان وجود دارند می توان به : اسارت – آزادی ، زندگی – مرگ ، عشق – بی عشقی ، گذشته – حال و . . . اشاره کرد . اما وجه مهم این رمان ضد جنگ بودن آنست که در خلال روایت ، چندین بار به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به آن اشاره شده است . یکی از بهترین جمله هایی که در این متن وجود دارد و توسط راوی گفته می شود چنین است : « حتی اگر جنگ بر ضد بدی ها هم باشد ، رنج های دنیا را زیادتر می کند . حتی اگر برای عدالت هم باشد دست آخر دنیا را از غم و بی عدالتی پر می کند . . . » در بحبوحه ی جنگ هایی که مردم کشورهای جهان سوم را در بر گرفته و زندگی آنها را با خود عجین کرده است ، چه چیزی به اندازه ی جنگ می تواند برای شان آزاردهنده و منفور باشد ؟ جنگ هایی که در این رمان به آنها اشاره شده اغلب داخلی هستند و بین برادران دینی ، و این خود دردی است بس عمیق تر از دردی که همه ی جنگ ها از پی خود می آورند . شخصیت اصلی رمان یعنی مظفر صبحگاهی پس از بیست و یک سال اسارت ، در جستجوهای خود تنها پسرش را کشته می یابد . اما او دست بردار نیست ! از کسانی شنیده که سریاس صبحگاهی دیگری نیز وجود دارد و برای یافتن او به هر کجا که لازم باشد سرک می کشد ، اما سریاس دوم هم اسیر است ، طوری که به هیچ وجه شانسی برای دیدار او با پدرش مظفر صبحگاهی وجود ندارد . اما این بار سریاسی دیگر ، هم سن و همانند دو سریاس دیگر وارد داستان می شود .مظفر تن جزغاله شده ی سومین سریاس صبحگاهی را در بیمارستانی جنگی پیدا می کند ، طوری که نه قادر به تکلم است و نه چیزی از صورتش برای شناسایی مانده . اما دیگر صورت و صدا نیست که برای مظفر اهمیت دارد ، برای او هر بچه ای به سن و سال پسرش که آواره ی شهرها و کوه ها شده حکم سریاس صبحگاهی خودش را دارد ، برای همین است که بی توجه به هم خونی یا عدم هم خونی ، تن جزغاله ی شده ی سریاس سوم را به بیمارستانی در انگلستان می فرستد و خودش هم از پی او سوار بر کشتی پر تلاطم روزگار می شود تا ما را با خودش هم سفر این سفر پر مخاطره کند . چه خوب است که نویسندگانی از این دست ( مانند بختیار علی و خالد حسینی و . . . ) که زادگاه شان زیاد هم از ایران خودمان دور نیست هر از گاهی چنین رمان های قابل تاملی را روانه ی بازار می کنند و علاوه بر بازنمایی فرهنگ و دردهای جوامع جهان سومی ، چنان جهان زیبایی را از خلال جنگ ها به تصویر می کشند که خواننده ی غیر بومی را نیز به تحسین وا می دارند ! و به راستی چه چیزی هنرمندانه تر از این خواهد بود که نویسنده ای چیره دست مانند بختیار علی ، از همه تیره روزی ها و بدبختی هایی که دامن گیر این گونه جوامع هستند ، برای ما از آخرین درخت اناری بگوید که انسان هایی زیر آن می نشینند و با خود پیمان برادری و خواهری و پدری می بندند و تا آخر عمرشان هم به آن پایبند می مانند ، بی آنکه هیچ خویشاوندی ای با هم داشته باشند ؟ اتفاق خوبی که در این رمان سیصد و بیست صفحه ای افتاده ، نوع روایت ، نثر و صحنه های رمان است که به یاری هم ما را به سمت چیزی فراتر از رخدادهای دردآور داخل آن می کشانند ، چیزی که خواننده را از این دنیای وارونه به سمت دنیایی نه خیالی ، بلکه آرمانی و ایده آل پیش می برد و وادارش می کنند تا به آنچه که روی داده بیشتر از پیش فکر کند .رمان« آخرین انار دنیا » به نظر نگارنده ی این نوشتار ، یکی از مهم ترین اتفافاتی ست که در حیطه ی ترجمه های اخیر روی داده است ، که نه تنها ما را با نویسنده ای چیره دست آشنا می کند ، بلکه افقی را پیش روی ما باز می کند تا بیشتر از پیش به رویدادهای ادبی کشورهای همسایه ی خود توجه کنیم . ترجمه ی روان و شیوای آرش سنجابی با انتخاب درست کلمات و ایجاد لحن منحصر به فرد رمان ، در ایجاد این ارتباط ادبی بین رمان و خواننده تاثیر بسزایی داشته ، اما جدا از همه ی مزیت هایی که بخشی از آن در بالا یادآوری شد ، این رمان نیاز به ویراستاری مجدد و دقیق دارد ، زیرا بسیاری از جمله ها بدون رعایت قواعد فنی ( از جمله علامت گذاری ها ، غلط املایی و . . . ) به صورت پشت سر هم آورده شده و خواننده را دچار سختی خوانش می کند . . . سخن پایانی اینکه با خواندن هر اثر ادبی و به خصوص رمان ، رد پایی از آن اثر به جا می ماند که در صورت پرداخت مناسب ، آن اثر تا مدت ها و گاهی هم برای همیشه در گوشه ی ذهن خواننده بر جای می ماند . خواندن رمانی مانند « آخرین انار دنیا » اگر نه برای همیشه ، دست کم تا مدت ها پس از بستن کتاب گوشه ای از ذهن مان را به خود اختصاص خواهد داد . تا باد چنین بادا !  مهدی ابراهیمی لامعتهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 822]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن