واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:رضا استادي - در دو هفته اخير بحث درباره مديران جديد سينمايي به يکي از جدي ترين موضوع هاي رسانه ها تبديل شده است. تغييرات مديريتي در بنياد سينمايي فارابي ، اداره کل نظارت و ارزشيابي و معاونت هنري سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران بحثهاي مختلفي را به وجود آورده است. پرسشي که اين روزها براي دست اندرکاران سينما وجود دارد، اين است که چه اتفاق هايي در پشت اين تغييرات وجود دارد و آيا اين تغييرات به نفع سينماي ايران است؟ سينما قرار است متوقف شود؟ عبدالحسين برزيده ، يکي از فيلمسازاني است که به صراحت لهجه شهرت دارد. وقتي نظر او را درباره موج تغييرات سينمايي مي پرسم ، به بي سابقه بودن اين حجم از استعفاها اشاره مي کند و مي گويد: «اين مساله جاي بحث فراواني دارد، اما فکر مي کنم از ابتداي آغاز فعاليت مديران جديد سينمايي ، فشارهاي زيادي بر آنها وجود داشت که چندان هم مخفي نبود.» به اعتقاد برزيده «عده اي به دنبال اين مساله هستند که مسير از پيش تعيين شده سينماي ايران را تغيير بدهند و چون قرار است اين مسير تغيير کند، اين فشارها به وجود آمده است. سينما قرار است متوقف شود و بعد از توقف ، تغييرات اساسي کند و به لحاظ انديشه اي شکل ديگري پيدا کند. البته توقف به شکل کامل مقدور نيست ، اما در چند ماه گذشته توقف حاصل شده و نوع سرويس دهي به توليدات سينمايي ، اين مشکل را ايجاد کرده است.» عليرضا سجادپور، تهيه کننده سينما و عضو هيات اسلامي هنرمندان مسلمان از چهره هايي است که همواره ديدگاه هاي انتقادي خود را درباره سينما و مديريت آن مطرح کرده است. وقتي از او درباره استعفاي رضاداد و اربابي مي پرسم ، مي گويد: اين 2نفر اگر نگوييم تمام معاونت سينمايي ؛ حداقل بخش بزرگي از معاونت سينمايي بودند و دو نقطه بسيار مهم و کليدي در سياستگذاري ها را تشکيل مي دادند. سجادپور در ادامه صحبتهاي خود تاکيد مي کند: «بايد بپذيريم سينما از بحران جدي مديريت و سياستگذاري دستکم در 10سال گذشته آسيب ديده است. 8سال دوران حاکميت دوم خرداد سينما را در تمامي شاخص ها به سقوط و اضمحلال کشاند و تقريبا سينماي ايران را به موجودي نيمه جان تبديل کرد. انتظار مي رفت در دولت نهم تحولي متناسب با فرهنگ و ارزشهاي انقلاب و ديدگاه عدالت طلبانه رياست جمهور و خواست مردم ارزشگرا و فهميده و آگاه ايران در سينما صورت گيرد، اما اين انتظار هرگز محقق نشد و در 2سال گذشته نيز فعاليت هاي معاونت سينمايي تا حدود زيادي ادامه سياست هاي دوم خرداد بود و فقط کمي پنهاني تر اين مساله ادامه يافت. من اشکال را از سياست هاي کلي معاونت سينمايي مي دانم و معتقدم تغيير دو مدير هر چند مهم نمي تواند تحول ساز باشد و به دليل عدم تحول در راس معاونت ، شايد انتخاب هاي بعدي کار را بدتر کند. سجادپور مي افزايد: اين تغييرات نشانه تغيير سياست ها نيست و به نظر مي رسد تغيير مديران راه فراري براي خنثي کردن انتقادات و خريدن زمان ولو در حد محدود باشد. وي سپس چند پرسش مطرح مي کند: چرا با وجود تحول در شاخه هاي سياسي و اقتصادي در دولت جديد، در مقابل تحول در مسائل فرهنگي اين همه مقاومت وجود دارد و برخي به هر دليلي حاضر به تحول در اين عرصه نيستند؟ آيا بردن سينما به سمت نابودي بيش از اين و قطع ارتباط مردم با سينما و تبديل سينما به ابزاري خنثي و گاهي منفي در مقابل ارزشهاي نظام و مردم ، منافع چه کسي را جز بيگانگان تامين مي کند؟ سجادپور مي گويد: سينماگران هم که خواستار تحول هستند، پس چرا در مديريت و سياستگذاري تحول صورت نمي گيرد؟ چرا تعابير و انتقادهاي کارشناسانه افراد متعدد اين گونه تحريف و معکوس جلوه داده مي شود و مورد هجوم قرار مي گيرد؟ آشتي مردم با سينما چگونه ممکن مي شود؟ برزيده اگرچه در سالهاي گذشته به عنوان فيلمساز حضور کمرنگي در عرصه ساخت فيلم داشته ، اما نمي توان تجربه ارزشمند او را در حضور در هياتهاي داوري و انتخاب جشنواره هاي مختلف به عنوان عاملي مهم براي آشنايي با سياستها ناديده گرفت. او در تحليل خود از شرايط به فشارهايي اشاره مي کند که بر سينماگران وارد است و در توصيف آن مي گويد: بخشي از فشارها به ماههاي اخير و به دنبال اکران چند فيلم خاص باز مي گردد. عيلرضا رضا داد مهمترين فردي بود که در اين فشارها قرار بود تغيير کند و بهتر بود زودتر استعفائ مي داد. وي مهمترين مشکل در اين زمينه را «نگاه بسته از بالا به سينما» عنوان مي کند که در ماههاي گذشته از آن با عنوان «ابتذال در سينماي ايران » نام برده شد اما همچنان اعتقاد دارد بايد تکليف سينماگران زودتر روشن شود. بعضي از دوستان تا اين لحظه سپر بلا شده اند و حضور آنها مانع از اين بود تا برخوردي با سينماگران صورت گيرد اما اين مساله چندان مفيد نبوده و بايد هر چه زودتر تکليف سينماي ايران و تعريف جديدي که بايد عملي شود؛ اعلام شود و افراد پشت صحنه به مقابل صحنه بيايند و ديده شوند تا بتوان با آنها وارد بحث و گفتگو شد. فيلمسازان بايد تکليف خود را بدانند و در صورت لزوم در مقابل آن واکنش نشان دهند.اما سجادپور همچنان تاکيد دارد اصلا قرار نيست سينماي ايران متوقف شود. آنهايي که علاقه مند به نابودي تدريجي سينماي ايران هستند در مقابل هر حرکت نجات بخش از سوي نيروهاي نسل انقلاب مقاومت کرده و در تبليغات خود اين گونه وانمود مي کنند که گويا کساني قرار است سينماي ايران را متوقف کنند. اما کساني علاقه دارند با تحول در سياستگذاري و مديريت جلوي روند سقوط سينماي ايران را بگيرند و مجددا مردم را با سينما آشتي دهند. وقتي از او درباره شيوه هاي آشتي مردم با سينما مي پرسم ؛ پاسخ مي دهد: اگر مردم سينما را آيينه علايق و ارزشهاي خود ببينند و محلي براي طرح مسائل اصلي اجتماعي ، سياسي و فرهنگي بدانند، با سينما آشتي مي کنند و اين آشتي فقط با انتخاب مجموعه مديران معتقد به تحول ممکن مي شود، اما اگر اين فرمول به مديران غيرمعتقد ابلاغ شود، خنثي خواهد شد. ديگر امکان کار کردن وجود ندارد در اين ميان استعفاي عسگرپور هم مساله اي است که واکنش هاي مختلفي را از سوي سينماگران به دنبال داشت. محمدمهدي عسگرپور، معاون هنري سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران بعد از يک دوره فعاليت حدودا 2ساله از اين سمت استعفائ داد. توليد 3سريال مطرح تلويزيوني ؛ مشارکت در توليد 2فيلم سينمايي ، توليد بيش از 60فيلم در قالب مستند، برگزاري جشنواره بين المللي فيلم شهر و برگزاري سمپوزيوم بين المللي مجسمه سازي برخي از فعاليت هاي او طي 2سال گذشته بود. برزيده در پاسخ به اين پرسش که «آيا استعفاي محمدمهدي عسگرپور از معاونت هنري سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران را نيز مي توان در امتداد 2استعفاي ديگر قرار داد؟ مي گويد: «داستان عسگرپور و شهرداري و شوراي شهر از معاونت سينمايي جداست. اما شايد جريان حاکم که در بخشهاي ديگري مانند شوراي شهر وجود دارد و نوع نگاه به تبليغات و فرهنگ باعث شده تا عسگرپور که در اين عرصه فعاليت ارزشمندي داشت ، حتي باعث حسد دوستان ارشاد هم شود و در مقابل او قرار گيرند، اما وقتي چنين مديري با مديريت خوب و کارهاي ارزنده اش استعفائ مي دهد، يکي از معاني اين مساله اين است که ديگر امکان کار کردن وجود ندارد.» البته سجادپور اعتقاد ديگري دارد. او با انتقاد از طرح چنين نکاتي مي گويد: اصولا مباحث سينمايي و فرهنگي کشور جدي تر از اين است که با نگاه سطحي و ژورناليستي بخواهيم هر چيزي را به هر چيزي ربط بدهيم. اصلا اين استعفا هيچ ارتباطي به استعفاي سينمايي ندارد و يک تصادف زماني بوده و نبايد در تحليل ها با هم قاطي کرد و بهتر است قضايا را عميق تر، دقيق تر و فارغ از حب و بغض هاي شخصي بررسي کنيم. چه چيزي به نفع سينماي ايران است؟ شايد بتوان 3ضلع مختلف را براي سينماي ايران در اين روزها در نظر گرفت. ضلع اول معاونت سينمايي است. ضلع دوم جواد شمقدري و مهدي کلهر، مشاوران رئيس جمهور و ضلع سوم نيز وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي است. 2هفته قبل جواد شمقدري ، مشاور هنري رئيس جمهور با حضور در برنامه اي تلويزيوني درباره رابطه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و رئيس جمهور تعبيري را به کار برد که هفته به پايان نرسيده ، با واکنش رئيس جمهور مواجه شد. شمقدري مدعي شده بود ميان صفارهرندي و احمدي نژاد اختلاف شديدي وجود دارد و رئيس جمهور او را تحمل مي کنند. رئيس جمهور هم که با گلايه صفارهرندي مواجه شده بود، با ارسال نامه اي به شمقدري در آن از مشاور خود انتقاد و صراحتا اعلام کرد شمقدري سخنگوي او نيست و ديگر تمايل ندارد تا چنين اظهاراتي از سوي او و به عنوان موضع رسمي رئيس جمهور اعلام شود. اين نامه در شرايطي منتشر شد که هنوز هم در سينماي ايران انتقادهاي فراواني نسبت به شمقدري مطرح مي شد. رسول صدرعاملي در مراسم نکوداشت کامبوزيا پرتوي که 2هفته قبل برگزار شد، با اشاره به صحبتهايي که درباره تعطيلي سينماي ايران و بوي تعفن آن مطرح شد از مطرح کنندگان آن خواست تا مروري به کارنامه 30ساله سينما در ايران داشته باشند. از سوي ديگر در شرايطي که به نظر مي رسد تيم مشاوران رئيس جمهور با معاونت سينمايي در تقابلي جدي قرار دارند. هنوز بر سر انتخاب مديران جديد کش و قوس فراوان وجود دارد. گزينه هاي موجود تمايلي به پذيرفتن مسووليت در چنين شرايطي ندارند. کمتر فردي هم مايل به اظهارنظر است. اما آيا تبعات اين ماجرا براي سينماي ايران مفيد خواهد بود يا اين که بار ديگر آسيبي جديد به سينماي ايران وارد مي شود؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 147]