واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: امسال با مطرح شدن فيلم «مرحومان» (Departuers) سينماي ژاپن بار ديگر احيا شد؛ فيلمي كه يوجيرو تاكيتاي 54 ساله ساخت و موفق شد اسكار بهترين فيلم خارجي زبان سال 2009 را از آن خود كند.مرحومان يك درام اجتماعي و شايد كمي تا قسمتي فردي باشد كه اگرچه ابتدا به ساكن زيباشناختي منفعلانهاي دارد ، اما با شكلگيري داستان فيلم، رفتارشناختي و معناشناختي پرشكوهي را به تماشاگر ارائه ميكند. كوچ بيبازگشت! مرحومان (با عنوان اوريژينال:okuribito) ، فيلمي است با مفاهيم كاملا عادي، اما جدي و بيان آسيب شناسي هايي كه گريبانگير بيشتر جوامع صنعتي ميشود. گرفتاريهايي كه كشورهاي در حال توسعه نيز با آن مواجهاند و مهمترين آنها مقوله بيكاري است. 20 دقيقه ابتدايي فيلم بازگو كننده اين ناهنجاري است. يك نوازنده جوان اركستر كه هنرمندي متوسط است، بيكار ميشود و 2 راه پيش رو دارد يا غرق در توهمهايش شود و روز به روز به افسردگياش اضافه كند و منفعلانه خودش را قرباني زمانه بداند و ناكامياش را با چسباندن اتيكت هنرمند و روشنفكري كه حقش بسيار بيش از اين است توجيه كند يا اينكه آستينها را بالا بزند و كاري كند كارستان؛ يعني هم ذهنش را از انفعال خارج كند و هم اينكه تصميمي عملي بگيرد. چيزي كه با يك كوچ اساسي ممكن است به دست بيايد. بازگشت داگو همراه همسرش ميكا به شهرشان ياماگاتا همين كوچ بزرگ است. او به منطقهاي ميرود كه برخلاف توكيو، نه تنها هنوز سنتهاي هزاران ساله ژاپني مفهوم حقيقي دارند كه بدون آنها اصلا نميتوان زندگي كرد. همين فرهنگ و سنت اگر چه ابتدا به ساكن ممكن است انزواگرايانه جلوهگري كنند اما در ادامه داستان و روند شكلگيري فيلم بيان كننده عشق حقيقي، آرامش و ثبات هستند. داگو به كارش ايمان پيدا ميكند و اگر چه هرگز از موسيقي دور نميشود، اما در مييابد زندگي در ناكجا آباد اگر هدفمند باشد؛ آنجا هم ميتوان با آرامش و ثبات روزگار گذرانيد. يادداشت سنگي كاراكتر داگو كوباياشي در سناريوي كوندو كوياما نشان واضحي است از نسل حاضر و نمايندهاي از جوانان ژاپني كه ميروند به 30 سالگي برسند، اما هيچ چيزي از كشور و فرهنگ خود نميدانند. يوجيرو تاكيتا كه خود را وامدار بزرگان سينماي ژاپن بويژه ياسوجيرو اوزو ميداند با ساخت مرحومان باز هم اين وابستگي سينمايي را نشان ميدهد. جالب اين كه مانند اوزو كه همواره در آثارش طنز مستتر يا حتي گاهي طنز هتاك به وفور يافت ميشود، تاكيتا نيز هرگز از طنز كلامي و تصويري غافل نيست. در سكانس ساحل هنگامي كه داگو بالاخره به آرامش و ثبات رسيده، سنگي كوچك را كف دست ميكا ميگذارد و ميگويد در اين منطقه وقتي هنوز نوشتن مرسوم نبود اظهار علاقه با فرستادن سنگهاي زيبا صورت ميگرفت. نامههايي با سنگهاي كوچك و بزرگ و اضافه ميكند من بايد يك كوه كف دستت بگذارم يا در سكانسي كه ميكا براي اولين بار ميفهمد داگو در كار كفن و دفن است و به مرده دست زده، با وحشت او را ميراند و ميگويد: به من دست نزن. نماهاي ساحل و عبارت يادداشت سنگي. اولين جسدي كه داگو با آن كار ميكند و بلافاصله به حمام ميرود، از اين دست طنزهاست كه به دل مينشيند. به موازات همين صحنهها، گفتارهاي تراژيك و نماهاي دردآور و جزييات مربوط به آنها را تاكيتا بسيار ظريف كار كرده است. اولين مردهاي كه داگو با آن روبهرو ميشود مردي است كه مدتي از مرگش ميگذرد، ولي اين صحنه تاثرآور را تاكيتا با غش كردن داگو يا مصيبت او و ساساكي براي اين كه جسد را داخل تابوت بگذارند. به همان طنز مستتر تبديل كرده است يا در سكانسي كه داگو يك طفل خردسال را كفن ميپوشاند با تكيه بر انواع رنگهاي روشن چشمنواز حداقل به صحنهاي روحاني تبديل ميكند. نمايش چندباره شكوفههاي صورتي درختهاي گيلاس، ويولون سل زدن داگو بر بالاي تپه مشرف به ياماگاتا همگي در تدوين فيلم به گونهاي گنجانده شده كه صحنههاي تاثرآور حس و حال روحاني و معنوي تازهاي به تماشاگر بدهد. تاكيتا همان كاري را ميكند كه مرشدش اوزو طي دوران حرفهاياش و در 53 فيلمي كه ساخته به جديت دنبال آن رفته است. به قول تاكيتا بسياري از فيلمسازان پيشين اين المانهاي فرهنگي را در كارهايشان ميگنجاندند. از اين روست كه مردمان ژاپن هنوز هم ياسوجيرو اوزو را كارگرداني ميشناسند كه فقط براي ژاپني جماعت فيلم ميساخت. به زعم او شيوه آمريكايي به اضافه حس فرانسوي معجون غريبي است كه به سنتها و فرهنگ ژاپنيها وارد شده است. تاكيتا كه 4 بار نامزد دريافت جايزه سال آكادمي فيلم ژاپن بوده و يك بار هم (براي همين فيلم مرحومان) آن را كسب كرده در آثار قبلياش نيز به همين فساد فرهنگي اشاره كرده و جالب اين كه زبان آثارش نيز همين بهرهگيري از طنز مستتر در داستانهايش بوده است. شهري كه هرگز نميخوابد محصول 1993، شاه جوان محصول 2001، وقتي آخرين شمشير فرو ميافتد يا فيلم ساخت ژاپن محصول 1993 كه يك كمدي درام ماجراجويانه بود، همگي چنين مضاميني در بستر خود داشتند. مرحومان به گونهاي پيرو انديشهها و فلسفه اوزوست. فلسفهاي كه ميگويد، آرامش و ثبات در يك خانواده ژاپني فقط با جريان داشتن فرهنگ و سنت ژاپني در خون آنها به دست ميآيد. مدرنيته را بايد با توجه به نيازهايمان باور كنيم تا به كارمان بيايد و الا اولين چيزي كه رخ مينمايد، تضاد است و وقتي تضاد باشد آن وقت است كه آن حس لعنتي شيوه آمريكايي به اضافه حس فرانسوي، به اشتباه باز هم نسخه شفابخش تلقي ميشود؛ به جاي اين كه منشا و منبع اين بر هم خوردن آرامش و ثبات همين شيوه و حس وارداتي شناسانده شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 552]