واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خبرگزاري انتخاب : در روزهايي که عبدالناصر استعفا ميداد و رئيس ستادش مرگ را بر شرمساري از ملت مصر ترجيح داده بود، تهران، زير نظارت علم براي برگزاري آئين تاجگذاري شاه و فرح آماده ميشد. کارتيه جواهرساز معروف پاريسي تاجي براي نخستين نايب السلطنه زن تاريخ ايران ميساخت. جواهرسازان بزرگ دنيا، مدسازان معروف ايتاليا و فرانسه، سالن آرايان آمريکا، ماهها بود که سفارشهايي از دربار ايران گرفته بودند. جشني هزاران برابر بزرگتر از جشن تاجگذاري رضاشاه، علم، در مقايسه با تدارکي که تيمورتاش براي تاجگذاري رضاخان ديده بود، هزاران بار دست بازتر داشت. شاه، شادمان و مغرور از موفقيتهايي که در اين دوران به دست آورده بود، در کاخ نوشهر، وزيران و برنامهريزان مملکتي را فراخوانده بود. آنها با خندههاي از ته دل براي اولين بار اجازه يافته بودند تا بدون لباس رسمي، با پيراهن بدون کراوات، در حضور «آريامهر» ظاهر شوند. برنامه عمراني چهارم، در آنجا بررسي ميشد. اين برنامه که طرح اداره مملکت در دوران بعد (5 ساله 50-1346) بود، ميبايست جامعهاي را که فئوداليسم ارضي در آن جاي خود را به فئوداليسم صنعتي داده بود، در وابستگي کامل به آمريکا، به عنوان جامعهاي مصرفي تثبيت کند. زيربناي سنتي اجتماع در مقدم اين دوران تازه، ميبايد ديگرگون ميشد. سنتها و آئينها به موزهها راه ميبرد و يا به نمايشگاه صنايع دستي، تکههايي از دستبافهاي ترکمني در اختيار خياطان پاريسي قرار ميگرفت تا از آن پيراهن شبي براي شهبانو بدوزند. او مظهر حمايت صنايع و سنتهايي وانمود ميشد که رژيم و باند زير حمايتش، با تمام نيرو در حال نابود کردن آن بودند. اينک در هياهوي شهرهايي که از دود اتومبيلهاي خارجي، تمام مارکهاي اروپايي و آمريکايي، امکان نفس همه را ميبريد» محلات قديمي و باغچهها و حوضها جاي خود را به معماري «بساز و بفروش» و کاريکاتورهاي کاخ سفيد ميداد. جين و سيگار وينستون وارد روستاها ميشد. مصرف موادمخدر بيداد ميکرد. جوانان روستاها اگر مصدر افسران ارتش نبودند بليت بختآزمايي فروش، شيشه ماشينپاک کن، جيببر، سرگردان در برابر تئاترها و سينماهاي لالهزار بودند. زورخانهها همه جز يکي آنهم متعلق به «شعبون بيمخ» به پاداش تاجبخشي در کودتا. جانوين به جاي رستم، اليزابت تايلور به جاي رودابه، الويس پريسلي به جاي رودکي مينشست. ترانههاي بازاري به جاي غزلهاي حافظ زمزمه ميشد. در شهر غمي به جز غم «اليسون» نبود که از «پيتون پليس» بيرون ميرفت. «غربزدگي» جلال آل احمد جمعآوري شده بود. او در ابتداي اين دوران نوشته بود «غربزدگي ميگويم همچون و بازدگي. و اگر به مذاق خوشآيند نيست بگوييم همچون گرمازدگي يا سرمازدگي. اما نه. دست کم چيزي است در حدود سنزدگي. ديدهايد که گندم را چطور ميپوساند؟ از درون» ديگر نه به شعبه عمران بينالمللي نيازي بود، نه به اداره اصل چهار، و نه حتي به راديو تلويزيون ارتش آمريکا. چهارده سال بعد از کودتا، آمريکا به تمام اهداف آن دست يافته بود. اينک بر چنارهاي بلند کاخ گلستان، که هيچ پرندهاي جز کلاغ بر آن نمينشست، ريسههاي لامپ آماده بود براي برگزاري تاجگذاري شاه، نايب السلطنه و وليعهدش. صادق سرمد از اينکه او را براي خواندن قصيده تاجگذاري دعوت نکرده بودند، دق ميکرد. لطفعلي صورتگر، از افراد نخستين گروه محصلان اعزامي به خارج از ابتداي سلطنت رضاشاه، مشغول ساختن قصيدهاي بود که بايد هنگام تاجگذاري ميخواند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3983]