تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):حد توکل چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه با وجود خدا از هیچ کس نترسی
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829479068




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در هر شرایطی نا امید نشو


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در هر شرایطی نا امید نشو
زنبور
در بخش‌ های گذشته خواندید زنبور كوچولو پس از آن كه از خانواده ‌اش دور ماند، پس از مدتی برای یافتن آنها شروع به جست‌ و جو كرد. او به جنگل رفت و از كبوتر مهربان شنید كه در انتهای رودخانه كندویی از عسل در یك مزرعه وجود دارد. زنبورك قبول كرد و با كبوتر مهربان خداحافظی كرد و به طرف كندو پرواز كرد. اطراف كندو پر از گل ‌های رنگارنگ و خوشبو بود. زنبورك روی یكی از گل‌ ها نشست. زنبور كوچكی در حال بازی روی برگ گل ‌ها بود. زنبورك كه به یاد گذشته افتاده بود، به زنبور كوچولو گفت: شما چند وقت است كه اینجا زندگی می ‌كنید. زنبور كوچولو گفت: من تو را نمی ‌شناسم و زنبور بزرگ از من خواسته است كه با هیچ غریبه و ناآشنایی صحبت نكنم تو هم هر سؤالی كه داری می‌ توانی از بقیه زنبورها بپرسی. زنبورك بال و پری زد و خودش را به گل دیگری رسانید. یك زنبور در حال جمع كردن شهد گل‌ ها و عسل بود. زنبورك به او سلام كرد و گفت: از مدتی قبل از خانواده ‌ام دور افتاده ‌ام و حالا هم دنبال آنها می ‌گردم شما می‌ توانید به من كمك كنید تا بفهمم پدرم در این كندو هست یا نه؟ زنبور سرش را بالا آورد و گفت: ما سال ‌هاست كه در این كندو زندگی می ‌كنیم و هیچ زنبوری به تازگی به كندوی ما نیامده است. تو نمی‌ توانی خانواده ‌ات را در اینجا پیدا كنی. زنبورك پس از شنیدن حرف‌ های زنبور به طرف كبوتر پرواز كرد. او در حالی كه به‌ شدت گریه می‌ كرد به او گفت: خانواده من اینجا نیستند و من باید هر چه زودتر به طرف دشت و پیش پروانه‌ ها برگردم. چون اینجا كه هستم احساس تنهایی می ‌كنم. روز بعد زنبورك با ناراحتی جنگل را ترك كرد و به طرف دشت راه افتاد. زنبورك چند روزی در راه بود تا اینكه به دشت رسید. او یكراست سراغ پروانه ‌ها رفت. پروانه ‌ها در این مدت بزرگ ‌تر و قوی ‌تر شده بودند. پروانه عاقل وقتی زنبورك را دید به او گفت: می ‌دانستم كه پسر شجاعی هستی و به سلامت برمی‌ گردی. بگو ببینم آیا خانواده ‌ات را پیدا كردی؟ زنبورك با ناراحتی جواب داد: نه. من نتوانستم آنها را پیدا كنم و حالا هم فهمیده ‌ام كه باید تا آخر عمر به تنهایی زندگی كنم و هیچ راه چاره‌ ای برای من وجود ندارد. پروانه عاقل به او گفت: فكر نمی‌ كردم كه تو را روزی ناامید ببینم. تو خیلی زرنگ‌ تر و باهوش ‌تر از آن هستی كه در برابر مشكلات تسلیم و ناامید شوی.
زنبور
زنبورك گفت: شما كه جای من نیستید تا بدانید من چقدر تنها هستم. پروانه عاقل به او گفت: در هر شرایطی باید بتوانی زندگی كنی و به جلو قدم برداری. من برای تو یك خبر خوب دارم. خانواده تو در آن طرف دشت زندگی می‌ كنند. وقتی كه تو رفتی زنبورها برای پیدا كردن تو به اینجا آمدند. حالا هم آنها منتظر بازگشت تو پیش خودشان هستند. پس تا دیر نشده راه بیفت و كنار آنها برو. زنبورك با خوشحالی نزد خانواده‌اش بازگشت. او یاد گرفته بود كه در هر شرایطی نباید ناامید شود. منصوره رضاییگروه کودک و نوجوان سایت تبیانمطالب مرتبطماجرای توپ بازی 2 برادر بازیگوش تلاش 3 سنجاب کوچولو در جنگل ماجراهای ناپدید شدن چوپان قلعه اولین خروس گلک، بهارش کو؟ سارا و دانه ی برف موجودی شبیه دایناسور کوچولو بوی گل قرمزی نامه‏های پروانهمحاکمه بچه خرس کهکشانی? سنگر چوبی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن