تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836473205
جامعه دینی ـ انسان دینی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جامعه دینی ـ انسان دینی نویسنده:قادر فاضلی در باب تعریف دین و بررسی کارکردهای آن و انتظاراتی که میتوان یا باید از آن داشت مباحثات بسیاری شده است. در این مختصر، درصدد بررسی دیدگاههای مرحوم اقبال لاهوری در این خصوص هستیم:الف: آزادی دین از جمله، برای آزادسازی مردم از غل و زنجیرهای فردی و اجتماعی آمده است و قرآن کریم، را باید آئیننامة آزادی دانست و انبیأ و اولیأ را مجریان آن.اَلَّذینَ یَتَّبِعوُنَ النَّبیَّ اَلاُمِیَّ اَلَّذی یَجِدوُنَهُ مَکتوُباً عِندَهُم فی التَّوریةِ وَ الاِنجیلِ یَأمُرُهُم بِالمَعروُفِ وَ یَنهیُم عَنِالمُنکَرِوَیُحِلَّ لَهُمُ الطَّیٍّبتِ وَ یُحَرٍّمُ عَلَیهِمُ الخَبئِثَ وَ یَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَ الاَغللَ الَّتی کانَت عَلَیهِم. آنانکه پیروی میکنند از پیامبر اُمی که در نزد آنان و در تورات و انجیل، پیامبری وی ثابت و ثبت شده بود، امر به معروف و نهی از منکر کرده و پاکیها را برایشان حلال و پلیدیها را حرام کرده و بار سنگین و زنجیرهای اسارت را از گردة آنها برمیدارد.اقبال لاهوری با توجه به این قبیل تعالیم قرآنی، مسلمان را «آزاد» دانسته و افتادن در دام زنجیرهای اسارت را از نظر دین مردود میشمارد.هر که پیمان با هوالموجود بستگردنش از بند هر معبود رستماسِوَی الله را مسلمان بنده نیستپیش فرعونی سرش افکنده نیستصورت ماهی به بحر آبادشویعنی از قید مقام آزاد شوهر که از قید جهان آزاد شدچون فلک در شش جهت آباد شدجان نگنجد در جهان ای هوشمندمرد حُر بیگانه از هر قید و بندحر ز خاک تیره آید در خروشزانکه از باران نیاید کار موشانتظاری که اقبال از یک مسلمان دارد آن است که او با پیروی از قرآن، خود را از هر قید و بندی رها سازد، تا جائیکه حتی بر قوانین اسباب و علل نیز چیره گردد:گر به اللهالصمد دل بستهایاز حد اسباب بیرون جستهایبندة حق بندة اسباب نیستزندگانی گردش دولاب نیستمسلم استی بینیاز از غیر شواهل عالم را سراپا خیر شوپیش منعم شکوة گردون مکندست خویش از آستین بیرون مکنچون علی در سازبانان شعیرگردن مرحب شکن خیبر بگیررزق خود را از کف دونان مگیریوسف استی خویش را ارزان مگیرراه دشوار است سامان کم بگیردر جهان آزاد زی آزاد میرخودبخود گردد در میخانه بازبر تهی پیمانگان بینیازآزادی در اندیشة اقبال، مولود عشق پاک است که از معشوق حجازی دستور گرفته و خاک یثرب را به جهانی نمیدهد. از اینرو نه تنها به بارگاه سلاطین نمیرود بلکه آنها را به حلقة درس خود میخواند.آزادی مؤمن از نظر اقبال، از حقجوئی و حقگوئی او سرچشمه میگیرد و از تعالیم دین است که جز حق، همه چیز لاشِیٌ است.حفظ قرآن عظیم، آئین تستحرف حق را فاش گفتن دین تستتو کلیمی چند باشی سرنگوندست خویش از آستین آور برونمرد حق از کس نگیرد رنگ و بومرد حق از حق پذیرد رنگ و بوهر زمان اندر تنش جانی دگرهر زمان او را چو حق شأنی دگرحق ببین حق گوی و غیر از حق مجوییک دو حرف از من به آن ملت بگویبندة حق بینیاز از هر مقامنی غلام او را نه او کس را غلامبندة حق مرد آزاد است وبسملک و آئینش خدا داد است و بسعقل خود بین غافل از بهبود غیرسود خود بیند نبیند سود غیروحی حق بینندة سود همهدر نگاهش سود و بهبود همهغیر حق چون ناهی و آمر شودزور ور بر ناتوان قاهر شودزیر گردون آمری از قاهری استآمری از ماسوالله کافری استدر منطق اقبال، مسلمان هنگامی نزد رسول اکرم(ص) سربلند است که بندِ غلامی غیر را از پای خود گسسته و حصارهای محکومیت حاکمان زور را شکسته و بربام بلند آزادی نشسته باشد. اگر چنین نباشد ادعای پیروی حضرت محمد(ص) نشاید، و از چنین ادعائی نیز کار نآید.تا غلام در غلامی زادهامز آستان کعبه دور افتادهامعشق میگوید که ای محکوم غیرسینهی تو از بتان مانند دیراز قیام بی حضور من مپرساز سجود بی سرور من مپرسجلوهی حق گر چه باشد یک نفسقسمت مردان آزاد است و بسمردی آزادی چو آید در سجوددر طوافش گرم رو چرخ کبودمؤمن است و پیشهی او آزری استدین و عرفانش سراپا کافری استاز دم سیراب آن اُمی لقبلاله رست از ریگ صحرای عربحریت پروردهی آغوش اوستیعنی امروز امم از دوش اوستاو ولی در پیکر آدم نهاداو نقاب از طلعت آدم گشادگرمی هنگامه بدر و حُنینحیدر و صدیق و فاروق و حسینب: استغنا و استقلالاز نظر اقبال، انسانی که در دامن دین تربیت یافته باشد به مقام استغنأ در عین فقر و استقلال در عین وابستگی میرسد، فقر قرآنی و نبوی که:اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی اِ وَ اُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمید شما فقیران به سوی خداوند و خداوند تنها بینیازو ستوده هست.این چنین فقری که موجب فخر افتخار عالَم یعنی حضرت ختمی مرتبت - صلیالله علیه و آله - است.اَلفَقرُ فَخری (فقر موجب فخر من است) اما این فقر به همراه استغنأ است نه وابستگی به غیر خدا. این فقر چشمپوشی و از دست دادن ما سوی الله و اتصال به حقیقت عالَم یعنی حضرت باری تعالی است. چشمپوشی نه به معنی وانهادن و از دست دادن بلکه به معنی به دست آوردن و اسیر خود نمودن و خود را مافوق آن قرار دادن. طبع بلندی که بند بندگی غیرخدا را از دست و پای خود بگسلد و پلاس بندگی را به خلعت شهریاری ندهد.طبع بلند دادهای بند ز پای من گشایتا به پلاس تو دهم خلعت شهریار رافقری که مسلمان را جهانگیر میکند نه دلگیر. زیرا،دل سرای توست پاکش دارم از آلودگیکاندرین ویرانه مهمانی ندانم کیستیفقری که اقبال مطرح میکند، فقر دینی است که موجب استغنأ و استقلال میگردد که (هر کس که آن ندارد حقا که دین ندارد).فقر دینی، نان جو خوردن و قلعة خیبر گشودن است. با سلاطین ظالم جهان در افتادن و رها کردن خلق از دام جبر و قهر است. از شیشه، الماس تراشیدن و ساختن با بوریا و از بین بردن ریا است.فقر، کار خویش را سنجیدن استبر دو حرف لا اله پیچیدن استفقر خیبرگیر با نان شعیربستهی فتراک او سلطان و میرفقر، ذوق و شوق و تسلیم و رضاستما امینیم این متاع مصطفی استفقر بر کروبیان شبخون زندبر نوامیس جهان شبخون زندبر مقام دیگر اندازد تو رااز زجاج الماس میسازد تو رابرگ و ساز او ز قرآن عظیممرد درویشی نگنجد در گلیمگر چه اندر بزم کم گوید سخنیک دم او گرمی صد انجمنبی پران را ذوق پروازی دهدپشه را تمکین شهبازی دهدبا سلاطین درفتد مرد فقیراز شکوه بوریا لرزد سریراز جنون میافکند هوئی به شهروا رهاند خلق را از جبر و قهرمی نگیرد جز به آن صحرا مقامکاندرو شاهین گریزد از حمامقلب او را قوت از جذب و سلوکپیش سلطان نعرهی او لاملوکآتش ما سوزناک از خاک اوشعله ترسد از خس و خاشاک اوبرنیفتد ملتی اندر نبردتا درو باقیست یک درویش مَردآبروی ما ز استغنای اوستسوز ما از شوق بیپروای اوستخویشتن را اندر این آیینه بینتا تو را بخشند سلطان مبینحکمت دین دلنوازیهای فقرقوت دین بینیازیهای فقرمؤمنان را گفت آن سلطان دینمسجد من این همه روی زمینالامان از گردش نه آسمانمسجد مؤمن به دست دیگران؟!سخت کوشد بندة پاکیزه کیشتا بگیرد مسجد مولای خویشای که از ترک جهان گوئی مگوترک این دیر کهن تسخیراوراکبش بودن ازو وارستن استاز مقام آب و گل برجستن استصید مؤمن این جهان آب و گلباز را گوئی که صید خود بهل؟سرمایه مسلمان، ارثی است که از نیاکان وی بدو رسیده است که همان فقر مقدس یا فقر دینی است که «سرش به دنیی و عقبی فرو نمیآید» و «نگاهش را از مه و پروین بلند میسازد».به خلوت نی نوازیهای من بینبه خلوت خود گدازیهای من بینگرفتم نکتة فقر از نیاگانز سلطان بینیازیهای من بیننم و رنگ از دم بادی نجویمز فیض آفتاب تو برویمنگاهم از مه و پروین بلند استسخن را بر مزاج کس نگویمیکی از وجوه استغنای دینی، تشابه به حضرت ایزدی است که او بینیاز مطلق است و مؤمن بینیاز مقید، مؤمن از باب تَخَلَّقوُا بِاَخلاقِا سعی دارد که خود را به صفت قدرت و غنی متصف سازد و جز به «الفِ قامت یار» به چیزی نپردازد.استغنای دینی به دنبال خود، استقلال میآورد. مراد از استقلال دینی، بریدن از همه چیز و همه کس در همه حال نیست بلکه بریدن از هر آنچه مخالف حق است، میباشد.استقلال دینی سه مرحله دارد.الف: مقاومت در مقابل اطاعت و غلبه بر تنپروری و پیروی از احکام دینی.ب: خودشناسی حاصل از اطاعت و بندگی که همان مرحله ضبط نفس است.ج: رسیدن به خداشناسی و مقام خلیفةاللهی که مرحله رهبری است.رمز «فارغ از ارباب دونالله» شدن در قرآن کریم چنین آمده است.أَربابٌ مُتَفَرَّقُونَ خَیرٌ اَمِ ا الواحِدُ القَهارُ؟! آیا اربابهای متفرق به سود شماست یا خداوند واحد قهار.... وَلایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً اَرباباً مِن دُونِ اِ ... و اینکه هیچکدام از ما بعض دیگر را ارباب خود قرار ندهد و تنها خدا را به خدائی بپذیریم.تا کجا طوف چراغ محفلیز آتش خود سوز اگر داری دلیچون نظر در پردههای خویش باشمیپر و اما به جای خویش باشدر جهان مثل حجاب ای هوشمندراه خلوت خانه بر اغیار بندفرد فرد آمد که خود را وا شناختقوم قوم آمد که جز با خود نساختاز پیام مصطفی آگاه شوفارغ از ارباب دون الله شوآنکه از ارباب متفرق برهد و دل به واحد قهار بدهد زیر بیدق هیچ ابرقدرتی نرود، و طبق سنت لایتخیر الهی از بذر استقلالش یقینا ثمرة سروری دِرَود.خدا آن ملتی را سروری دادکه تقدیرش به دست خویش بنوشتبه آن ملت سر و کاری نداردکه دهقانش برای دیگران کشتغیرت و سروری در استقلال و استغنائی که اقبال مطرح میکند غیر از آن است که سلاطین دنیا و اربابان زر و زور و تزویر در پیآنند. بلکه سروری در دین اسلام همان خدمتگری است. آن هم نه خدمتی که نیرویش به زور انواع و اقسام اطمعه و اشربهی تقویتی حاصل شده باشد بلکه نان جوین خوردن و قلعه خیبر از جا بردن است.سروری در دین ما خدمتگری استعدل فاروقی و فقر حیدری استآن مسلمانان که میری کردهانددر شهنشاهی فقیری کردهانددر امارت فقر را افزودهاندمثل سلمان در مدائن بودهاندحکمرانی بود و سامانی نداشتدست او جز تیغ و قرآنی نداشتج: دین و دلیرییکی از خصوصیات دیگر دین و نقش سازندة آن قدرت بخشیدن به پیروان خود و دلیرپروری است. دلیری، لازمة دینداری است زیرا افقهایی که دین در تعلیمات خود پیش روی دینداران مینهد آنها را شجاع بار آورده و جز خوف خدا در دل آنها نپرورده است. انسان دیندار اولین درسی که از دین میگیرد شهامت و شجاعت در مقابل غیر خدا و تکیه بر قدرت لایزال الهی است.وَ لاتَّهِنُوا وَ لاتَحزَنُوا وَ اَنتُم اُلاَعلونِ اِن کُنتُم مُؤمِنینَ و سست و محزون نشوید که شما برترین هستید اگر مؤمن باشید.بدین جهت اگر تمام دنیا علیه مؤمن بسیج شود، نه تنها نمیترسد بلکه بر ایمان وی میافزاید و خدا را در کمک گرفتن کافی میداند.اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ الناسُ اِنَّ الناسَ قَدجَمِعُوا تَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم اِیماناً وَ قالُوا حَسبُنَا ا وَ نِعمَ الوَکیلُ کسانیکه مردم به آنها گفتند دشمنان شما علیه شما بسیج شدهاند پس از آنها بترسید. آنها نه تنها نترسیدند بلکه ایمانشان زیاد شد و گفتند خداوند ما را بس است که او بهترین یاریدهندة ما میباشد.فَمَن تَبِعَ هدایَ فَلاخَوفٌ عَلَیهِم وَ لاهُم یَحزَنُونَ هر که از هدایت من پیروی کند پس ترسی برای آنها نبوده و محزون نمیگردند.اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا ا ثُمَّ استَقاموُا فَلا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ یقینا آنانکه گفتند پروردگار ما خداست، سپس استقامت کردند، هیچ خوفی برای آنها نبوده و محزون نمیشوند.با توجه به این آیات است که یکی از انتظارات اساسی از دین دلیرپروری وی است.اقبال که از اقبال پرورش در دامن دین بهرهمند بوده است و آنگونه سخن میگوید و عمل میکند که دین از او میخواهد و دین وی به گونهای است که وی انتظار دارد در اشعار زیر که ترجمة ادبی آیات فوق و سایر آیات مربوط به موضوع بحث است میگوید:ملت از آئین حق گیرد نظاماز نظام محکمی خیزد دوامقدرت اندر علم او پیداستیهم عصا و هم ید بیضاستیبا تو گویم سر اسلام است شرعشرع آغاز است و انجام است شرعای که باشی حکمت دین را امینبا تو گویم نکتة شرع مبینچون کسی گردد مزاحم بیسبببا مسلمان در ادای مستحبمستحب را فرض گردانیدهاندزندگی را عین قدرت دیدهاندسر این فرمان حق دانی که چیستزیستن اندر خطرها زندگیستشرع میخواهد که چون آئی به جنگشعله گردی واشکافی کام سنگآزماید قوت بازوی تومینهد الوند پیش روی توبازگوید سرمهساز الوند رااز تف خنجر گداز الوند راشارع آیینشناس خوب و زشتبهر تو این نسخة قدرت نوشتاز عمل آهن عصب میسازدتجای خوبی در جهان اندازدتخسته باشی استوارت میکندپخته مثل کوهسارت میکندهست دین مصطفی دین حیاتشرع او تفسیر آیین حیاتگر زمینی آسمان سازد تو راآنچه حق میخواند آن سازد تو راصیقلش آیینه سازد سنگ رااز دل آهن رباید زنگ رااقبال با توجه به آیات قرآن کریم قهر و غلبه را دستور شرع میداند. قرآن میگوید:اِنَّما وَلِیُّکُمُ اَ وَ رَسوُلُهُ وَ الَّذینَ امَنوُا الَّذینَ یَقیموُنَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعوُنَ - وَ مَن یَتَوَلَّ اَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ امَنوُا فَاِنَّ حِزبَ اِ هُمُ الغالِبوُنَ یقینا ولی شما خدا و رسول خدا و مؤمنینی که نماز را برپاداشته و زکات را در حال رکوع میپردازند میباشند. هر که ولایت خدا و رسول و مؤمنین را قبول کند. پس فقط حزب خدا پیروز است.از نظر قرآن کریم کسی که ولایت خدا و رسول و خاندان رسول را پذیرفته و داخل حزبالله شده است نباید ولایت غیر آنان را پذیرفته و اطاعت کند. غلبه مخصوص حزب خدا است پس مؤمن بودن با مغلوب شدن نمیسازد. و برای اینکه مغلوب نشویم هر چه در توان داریم باید فراهم کنیم.وَ اَعِدوُا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّةٍ و هر چه در توان دارید برای مقابلة با دشمنان آماده کنید.خُذوُا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ و هر چه را به شما دادیم با توان و قدرت بگیرید.وحی حق بینندة سود همهدر نگاهش سود و بهبود همهعادل اندر صلح و هم اندر مصافوصل و فصلش لایراعی لایخافغیر حق چون ناهی و آمر شودزور ور بر ناتوان قاهر شودزیر گردون آمری از قاهری استآمری از ماسوا کافری استقاهر آمر که باشد پخته کاراز قوانین گرد خود بندد حصارجره شاهین تیزچنگ و زودگیرصعوه را در کارها گیرد مشیرقاهری را شرع و دستوری دهدبی بصیرت سرمه با کوری دهدمؤمنان زیر سپهر لاجوردزنده از عشقاند و نی از خواب خوردمیندانی عشق و مستی از کجاست؟این شعاع آفتاب مصطفی استزندهای تا سوزاو در جان تستاین نگه دارندة ایمان تستدل ز دین سرچشمة هر قوت استدین همه از معجزات صحبت استهمة ارزشهای انسانی از قبیل استقلال و استقامت و قدرت و سربلندی در گرو پیروی از شعار مصطفی است. امت اسلام تا قولا و فعلا پیرو پیامبر خود بودند «امت نمونه - وسط» و «شهید و شاهد» امتهای دیگر بودند، اما وقتی تنپروری و تنبلی به آنها چیره شد از آنوقت چشمهای آنها به دست دیگران خیره شد. آنکه تا دیروز بانگ تکبیرش دل سنگ را آب میکرد اکنون از ناله بلبل بیتاب میشود.همة این بدبختیها در اثر برگشتن از دین و همة خوشبختیها در سایه عمل به احکام است.تا شعار مصطفی از دست رفتقوم را رمز بقا از دست رفتآن نهال سربلند و استوارمسلم صحرائی اشتر سوارپای تا در وادی بطحا گرفتتربیت از گرمی صحرا گرفتآن چنان کاهید از باد عجمهمچو نی گردید از باد عجمآنکه کشتی شیر را چون گوسفندگشت از پامال موری دردمندآنکه از تکبیر او سنگ آب گشتاز صفیر بلبلی بیتاب گشتآنکه عزمش کوه را کاهی شمردبا توکل دست و پای خود سپردآنکه ضربش گردن اعدا شکستقلب خویش از ضربهای سینه خستآنکه گامش نقش صد هنگامه بستپای اندر گوشة عزلت شکستآنکه فرمانش جهان را ناگزیربردرش اسکندر و دارا فقیرکوشش او با قناعت ساز کردتا به کشکول گدائی ناز کرداز نظر اقبال همة ارزشها در سایه قدرت معنا مییابد. اگر علم ارزش است، در صورتی این ارزش را حفظ خواهد کرد که از روی آزادی و توانائی حاصل شده باشد نه از روی ناچاری. علم ارزشمند، علمی است که به آدم قدرت سیطرة بر آفاق و انفس میدهد. بدین جهت اگر جنگ و جهادی پیش آید عالم را از کُنج مدرس بیرون میسازد و در مقتل و مشهد غازیان بر دشمنان میتازد والا صد بار شتر کتاب به تکبیر یک مجاهد در عهد شباب نمیارزد.من آن علم و فراست با پر کاهی نمیگیرمکه از تیغ و سپر بیگانه سازد مرد رابه هر نرخی که این کالا بگیری سودمند افتدبه زور بازوی حیدر بده ادراک رااز نظر اقبال حضرت علیبنابیطالب - صلواتاللهوسلامهعلیه - نمونة کامل و عینی یک انسان دیندار و دلیر است و امت اسلام همه باید به وی اقتدا کنند. عظمت اخروی حضرت علی وی را از وظایف دنیوی غافل نساخته و «قسیم کوثر» بودن را با «شکوه خیبر» جمع کرده است. علمی که دین توصیه میکند نه تنها آدمی را از دنیا جدا نمیکند بلکه او را بر دنیا محیط کرده و موجب «خودآگاهی» میگردد. خودآگاهیی که به دنبال خود «یداللهی» و «شهنشاهی» دارد. در عین حال دل به دنیا نسپرده و در عین شهنشاهی به «ابوترابی» بسنده کرده است.مسلم اول شه مردان علیعشق را سرمایة ایمان علیاز ولای دودمانش زندهامدر جهان مثل گهر تابندهاماز رخ او فال پیغمبرگرفتملت حق از شکوهش فرگرفتقوت دین مبین فرمودهاشکائنات آئین پذیر از دودهاشمرسل حق کرد نامش بوترابحق یداله خواند در امالکتابهر که دانای رموز زندگیستسر اسمای علی داند که چیستشیر حق این خاک را تسخیر کرداین گل تاریک را اکسیر کردمرتضی کز تیغ او حق روشن استبوتراب از فتح اقلیم شن استمرد کشور گیر از کراری استگوهرش را آبرو خود داری استهر که در آفاق گردد بوتراببازگرداند ز مغرب آفتابهر که زین بر مرکب تن تنگ بستچون نگین بر خاتم دولت نشستزیرپاش اینجا شکوه خیبر استدست او آنجا قسیم کوثر استاز خود آگاهی یداللهی کنداز یداللهی شهنشاهی کندذات ا و دروازة شهر علومزیر فرمانش حجاز و چین و رومحکمران باید شدن بر خاک خویشتا می روشن خوری از تاک خویشخاک گشتن مذهب پروانگیستخاک را اَب شو که این مردانگیستسنگ شو ای همچو گل نازک بدنتا شوی بنیاد دیوار چمنضرورت حکومت دینی:ضرورت تشکیل حکومت، امری فطری و طبیعی است زیرا تکامل اجتماعی انسان در سایه مدیریت حکومتی سالم امکانپذیر است. با صرف نظر از فطری و طبیعی بودن مسأله حکومت، آیا دین هم برای تشکیل آن حکمی دارد و اصول و قواعدی برای حکومت و حاکم بیان کرده است؟آنچه از بررسی آیات و احادیث به دست میآید، این استکه خداوند پیامبران خود را جهت تنظیم امور مربوط به معاش و معاد انسانها ارسال فرموده است تا مردم در سایه راهنمایی راهنمایان الهی زندگی معقول و متعالی داشته باشند.وقتی دین در رابطة با جزئیترین مسائل فردی انسانی احکام متعددی بیان میکند، از قبیل کیفیت نشست و برخاست، خواب و بیداری حتی مسواک زدن، چگونه در مورد کلیترین مسأله انسانی یعنی حکومت که یکی ارکان تکامل و تعالی نظام انسانی است ساکت مانده و طرحی نمیدهد؟!آیات قرآن کریم که انسانها را به اقامة عدل و قسط و مبارزة با طاغوت امر میکند گواه صادقی بر ضرورت تشکیل حکومت دینی است. زیرا دین برپائی قسط و عدلی را خواهان است که به مقتضای خود دین باشد نه آنچه که دلخواه گروهها و طبقات مختلف سیاسی، نظامی و اجتماعی جامعه است.مراد از امر به معروف و نهی از منکر، ادای حقوق دیگران، معروف و منکر و حقوقی است که دین تعیین یا تصویب میکند. در قرآن کریم در خصوص مسائل سیاسی و اجتماعی بیش از 1200 آیه آمده است که اینجانب به لطف الهی آن را تحت عنوان «آیات الاحکام سیاسی» به چاپ میرساند. در اینجا به ذکر چند نمونه اکتفا میشود.یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوامِینَ بِالقِسطِ شُهَدأَ لِلهِ ای کسانیکه ایمان آوردهاید از کسانی باشید که به برپائی قسط قیام کرده و گواهانی برای خدا هستند.برپاداری قسط، یک امر جمعی است و خداوند سبحان به همة مؤمنین دستور میدهد که در تحقق بخشیدن به این امر اجتماعی انسانی، بسیج شوند. بدون تشکیل حکومت و مدیریت اجتماعی امکان ندارد که چنین امر مهمی برآورده شود. قرآن کریم به مؤمنین میفرماید. خودتان حکومت عدل تشکیل داده و به عدل حکم کنید و به هیچ وجه طاغوت را حاکم خویش نسازید.اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَماناتِ اِلی اَهلِها وَ اِذا حَکَمتُم بَینَ الناسِ اَن تَمکُمُوا بِالعَدلِ. یقینا خداوند به شما امر میکند که امانتها را به اهل آن برسانید، و هرگاه بین مردم حکم کردید به عدالت حکمرانی کنید.اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ یَزعُمُونَ اَنَّهُم امَنُوا بِما اُنزِلَ اِلَیکَ وَ ما اُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُریدوُنَ اَن یَتَحاکَمُوا اِلَی الطاغُوتِ وَ قَد اُیُروا اَن یَکفُروُا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیطانُ اَن یُضِلُّهُم ضَللاً بَعیداً آیا نمیبینی آنانرا که گمان میکنند به آنچه که به تو و پیامبران قبل از تو نازل کردهایم ایمان آوردهاند، و در عین حال برای محاکمه نزد طاغوت رفته و آنرا حاکم خود قرار میدهند در حالیکه به آنان امر شده است که به طاغوت کفر ورزیده و انکارش کنند، و شیطان میخواهد که آنان را گمراه کرده و از راه راست دور سازد.میبینیم که مؤمنین از رجوع به طاغوت و دستگاه طاغوتی منع شدهاند و لازمة آن، حرف این است که خودشان دستگاه عدل و عدالتخانه تشکیل دهند و شاید یکی از معانی «رساندن امانت به اهل آن» در آیة قبل همین باشد که ما حکومت را که امانتی است از خداوند سبحان به اهل آن یعنی بندگان صالح خدا تحویل دهیم.در آیة دیگر خداوند مؤمنان را به اقامة دین دستور میداده و میفرماید: وجوب اقامة دین منحصر به شما نیست بلکه ما در شرایع همة انبیأ چنین حکمی را واجب ساخته بودیم.شَرَعَ لَکُم مِنَ الدٍّینِ ما وَصی بِهِ نُوحاً وَالَّذی اَوحَینا اِلَیکَ وَ ما وَصَّینا بِهِ اِبراهیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی اَن اَقیمُوا الدٍّینَ وَ لاتَتَفَرَّقُوا فیِه از دین بر شما جاری جواجبج ساختیم آنچه را که به نوح وصیت کرده و به تو وحی نمودیم و به ابراهیم و موسی و عیسی وصیت کردیم که دین را بر پا دارند و در آن متفرق نشوید.اقامة دین یک دستور کلی به همه انبیأ بوده است. برپائی دین یعنی تحقق بخشیدن به همة احکام آن اعم از احکام فردی و اجتماعی - دفع ظلم و از بین بردن دولتهای طاغوتی و استعمارگر که در هر عصری و نسلی بوده است با توصیه و نصیحت نمیشود بلکه باید حکومتی قوی تشکیل داد و همة توان خود را بسیج نمود که:وَ اَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّةٍ هر چه در توان دارید علیه دشمنان به کار گیرید.اما از نظر سیرة انبیأ و اولیأ و بزرگان دین نیز وجوب تشکیل حکومت، امری است ثابت. زیرا لشکرکشیهای انبیأ و جهاد و شهادت مؤمنین تحت رهبری آنها خود گواه صادقی بر تشکیل حکومت الهی بوده است. پیامبر اکرم در عمر 23 سالة رسالت خود 26 غزوه و بیش از 60 سریه داشتهاند حضرت علی و خلفای قبلی نیز همه حکومت اسلامی تشکیل دادند و خلفای بعدی نیز هر یک ادعای جانشینی خلفای قبلی را داشتهاند. با توجه به این ادلة محکم دینی است که مرحوم علامة اقبال بشدت با طرفداران سکولاریزمومنادیانتفکیک دیناز سیاست و دنیا، مخالفت کرده و در جبهه مخالف این گروه ایستاده است.اقبال منشأ تفکیک دین از سیاست در غرب را دین کلیسائی و سیاست ماکیاولی میخواند که ربطی به دین و سیاست اسلامی ندارند:تا سیاست، مسند مذهب گرفتاین شجر در گلشن مغرب گرفتقصهی دین مسیحائی فسردشعلهی شمع گلیسائی فسرداسقف از بیطاقتی درماندهایمهرهها از کف برون افشاندهایقوم عیسی بر کلیسا پا زدهنقد آیین چلیپا وازدهدهریت چون جامهی مذهب دریدمرسلی از حضرت شیطان رسیدآن فلارنساوی باطل پرستسرمهی او دیدهی مردم شکستنسخهای بهر شهنشاهان نوشتدر گل ما دانهای پیکار کشتمملکت را دین او معبود ساختفکر او مذموم را محمود ساختشب به چشم اهل عالم چیره استمصلحت تزویر را نامیده استاقبال در جای دیگر در مذمت آتاتورک حاکم غربگرا و سکولاریست ترکیه که به جدائی دین از سیاست رسماً جامعه عمل پوشاند. میگوید او به دنبال دنیای نو رفت ولی کهنه غرب را سوغات آورد در حالیکه قرآن کریم صد جهان نو در ذات خویش دارد. مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) اگر واقعاً تجددگرا بود به سراغ قرآن و سرمایههای دینی میرفت که صدها و هزارها مسأله نو و عالَم نو دارند. اما بیسوادی و بیفرهنگی که هر دو مقدمة تقلیداند او را به تقلید از فرنگ سوق داد.مصطفی کو از تجدد میسرودگفت نقش کهنه را باید زدودنو نگردد کعبه را رخت حیاتگر ز افرنگ آیدش لات و مناتترک را آهنگ نو در چنگ نیستتازهاش جز کهنه افرنگ نیستسینهی او را دمی دیگر نبوددر ضمیرش عالمی دیگر نبودلاجرم با عالم موجود ساختمثل موم از سوز این عالم گداختطر فگیها در نهاد کائناتنیست از تقلید تقویم حیاتزنده دل خلاق اعصار دهورجانش از تقلید گردد بی حضورچون مسلمانان اگر داری جگردر ضمیر خویش و در قرآن نگرصد جهان تازه در آیات اوستعصرها پیچیده در آنات اوستبندهی مؤمن ز آیات خداستهر جهان اندر بر او صد قباستچون کهن گردد جهانی در برشمیدهد قرآن جهانی دیگرشاز نظر اقبال این افراد و این قبیل حکومتها روی نیکبختی را نخواهند دید و همیشه مغلوب دیگرانند، زیرا در اثر تقلید از غیر تقدیرشان به دست دیگران نوشته میشود. اینان همانند دهقانی هستند که مزدور ارباب بوده و برای آنها کشت میکنند.خدا آن ملتی را سروری دادکه تقدیرش به دست خویش بنوشتبه آن ملت سرو کاری نداردکه دهقانش برای دیگران کشتاین دو بیت شعر ملهم از آیة شریفه زیر است که میفرماید:اِنَّ اللهَ لا یُغَیٍّرُ ما بِقَومٍ حَتی یُغَیٍّروُا ما بِاَنفُسِهِم خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آنها خودشان را تغییر دهند.حرف اقبال کامل درست بود. زیرا با گذشت دهها سال از حکومت لائیک ترکیه هنوز به دنباله روی و در یوزگی از دولتهای غربی خصوصاً آمریکا هستند و به جای اینکه به سروری برسند چندین سرور پیدا کردهاند. انواع اهانتها و پستیها را از غرب میپذیرند به امید آنکه روزی آنها ترکیه را به کشورهای اروپائی ملحق سازند. تمام شخصیت و استقلال خود را فروختهاند. اقبال اینان را محکومان خود فروش مینامد که گرفتار طلسم چشم و گوش شدهاند و عقل و هوش را از دست دادهاند.ز محکومی مسلمان خود فروش استگرفتار طلسم چشم و گوش استز محکومی رگان در تن چنان سستکه ما را شرع و آئین بار دوش استاقبال یکی از علل دیگر این بدبختی را بیامام بودن دین ملت دانسته و میگوید: این امت زمانی نظام میگیرد که از خود امام داشته باشد. امامی که براساس تعالیم اسلام امت خود را راهنمایی کند.هنوز این چرخ نیلی کج خرام استهنوز این کاروان دور از مقام استز کار بینظام او چه گویمتو میدانی که ملت بی امام استاقبال تمام کسانی را که به تقلید از غرب قائل به جدائی دین از سیاست شده و آرمان خود را در غربی شدن میجویند مذمت کرده و از آنها به «حرمزادگانِ کلیسا مُرادان» تعبیر میکند. از نظر وی پیروی از اینان جز ابلهی چیز دیگری نیست. زیرا این گروه به جهت سست اراده بودن و آگاه نبودن از سرمایههای دینی و درونی، استقلال دین و دولت را به غربیان میفروشند هیچ حرف و حدیثی در این «تن پرستانِ جاهمست و کم نگه» که «اندرونشان بی نصیب از لا اله» است کارگر نیست.داغم از رسوائی این کارواندر امیر او ندیدم نور جانتن پرست و جاه مست و کم نگهاندرونش بینصیب از لا الهدر حرم زاد و کلیسا را مریدپردهی ناموس ما را بردریددامن او را گرفتن ابلهی استسینهی او از دل روشن تهی استاندر ین ره تکیه بر خود کن که مردصید آهو با سگ کوری نکردآه از قومی که چشم از خویش بستدل به غیر الله داد از خود گسستتا خودی در سینهی ملت بمردکوه کاهی کرد و باد او را ببردگر چه دارد لا اله اندر نهاداز بطون او مسلمانی نزادعلامة اقبال در ضرورت تشکیل حکومت در اثر دیگر خود آن را از ابعاد دیگر مطرح کرده است. از نظر وی حکومت وسیلة عملی احیأ فرهنگ توحیدی است. یعنی اگر حکومت مقتدر الهی وجود نداشته باشد احکام توحیدی از سوی دشمنان توحید منزوی و گوشهگیر میشوند و چه بسا از بین بروند.از طرف دیگر زندگی اجتماعی بر روی قوانین ثابت و مقطعی قابل ادامه نیست بلکه باید اصول ابدی ولایت خیری باشد تا بتواند اساس محکمی برای بقأ زندگی باشد.اسلام به عنوان دستگاه حکومت، وسیلهای عملی است برای آنکه اصل توحید را عامل زندهای در زندگی عقلی و عاطفی نوع بشر قرار دهد. اسلام وفاداری نسبت به خدا را خواستار است نه وفاداری نسبت به حکومت استبدادی را. و چون خدا بنیان روحانی هر زندگی است، وفاداری به خدا عملاً وفاداری به طبیعت مثالی خود آدمی است. اجتماعی که بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد باید در زندگی خود مقولههای ابدیت و تغییر را با هم سازگار کند. بایستی که برای تنظیم حیات اجتماعی خود اصولی ابدی در اختیار داشته باشد چه آنچه ابدی و دایمی است در این جهان تغییر دایمی جای پای محکمی برای ما میسازد.» اقبال برخلاف آنانکه حکومت را یک امر دنیائی و مادی و دین را یک امر اخروی و معنوی میدانند. اعتقاد دارد که هر چیز مادی یک ریشة معنوی دارد و ما باید آن ریشه را کشف کنیم. دنیا و آخرت دو چیز جدا از هم نیستند. نماز که یک امر کاملا" ملکوتی و روحانی است بر روی زمین که یک شئی مادی است انجام میشود.و دولت و حکومت وظیفه دارد که این ارتباط را کشف کرده و به آن سازمان دهد.«جوهر توحید به اعتبار اندیشهای که کار آمد است، مساوات و مسئولیت مشترک و آزادی است. دولت از لحاظ اسلام، کوششی است برای آنکه این اصول مثالی به صورت نیروهای زمانی و مکانی درآید و در یک سازمان معین بشری متحقق شود. تنها به این معنی است که حکومت در اسلام حکومت الهی است... آنچه تنها مادی است، تا ریشة آن در روحانی کشف نشده باشد حقیقت و جوهری ندارد. سراسر این جهان پهناور ماده، میدانی برای تجلی و تظاهر روح است.همه چیز مقدس است چنانکه پیغمبر اسلام(ص) فرمود: سراسر زمین یک مسجد است، دولت و حکومت، بنابر نظر اسلام کوششی است برای اینکه به آنچه روحانی است در یک سازمان بشری جنبة فعلیت داده شود. به این اعتبار هر حکومت که تنها بر پایة تسلط بنا شده باشد و هدف آن تحقق بخشیدن به اصولی عالی مثالی باشد حکومت الهی است.»مرحوم اقبال در جواب آنانکه میگویند، شرط اساسی در مشروعیت حکومت مقبولیت اجتماعی آن است و اسلام حکومت خاصی را پیشنهاد نمیکند بلکه حکومتهای مقبول را امضأ میکند؛ میگوید. برخلاف آنچه شما میگویید اسلام هیچ حکومتی را قبول نمیکند مگر آنچه را که خود ترسیم مینماید. وی اول ضرورت یک کشور و حکومت استوار و محکم را بیان کرده و میگوید:کشور محکم اساسی بایدتدیدهی مردم شناسی بایدتسپس خصوصیات چنین حکومتی را که در سیرة سیاسی پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - نهفته است بیان کرده و میگوید: حکمت نبوی هیچ حکومت را نمیپذیرد مگر آنکه براساس توحید بنا شده باشد. غیرت اسلامی و انقلاب پیامبر و پیروان وی حکم غیر برنتابد.تا نبوت حکم حق جاری کندپشت پا بر حکم سلطان میزنددر نگاهش قصر سلطان کهنه دیرغیرت او برنتابد حکم غیرپخته سازد صحبتش هر خام راتازه غوغائی دهد ایام رادرس او ا بس، باقی هوستا نیفتد مرد حق در بند کساز نم او آتش اندر شاخ تاکدر کف خاک از دم او جان پاکمعنی جبریل و قرآن است اوفطرة ا را نگهبان است اوحکمتش برتر ز عقل ذوفنوناز ضمیرش امتی آید برونحکمرانی بی نیاز از تخت و تاجبی کلاه و بی سپاه و بی خراجاز نگاهش فرودین خیزد ز دیدرد هر خم تلختر گردد ز میاندر آه صبحگاه او حیاتتازه از صبح نمودش کائناتبحر و براز زور طوفانش خرابدر نگاه او پیام انقلابدرس لا خوف علیهم میدهدتا دلی در سینهی آدم نهدعزم و تسلیم و رضا آمرزدشدر جهان مثل چراغ افروزدشمن نمیدانم چه افسون میکندروح را در تن دگرگون میکندصبحت او هر خزف را در کندحکمت او هر تهی را پر کندبندهی درمانده را گوید که خیزهر کهن معبود را کن ریزریزمرد حق! افسون این دیر کهناز دو حرف ربی الاعلی شکناز نظر اقبال نه تنها حکومت اسلامی بلکه یک حکومت مقتدر از ضروریات جامعه اسلامی است بلکه به طوریکه همیشه در جهان حرف اول را زده و سیف روزگار را به دست گرفته باشد. همة اینها نه برای جهانگشائی و هوسرانی بلکه برای شخمرانی دلهای تار و کشت بذر دین و دلدار در سینههاست. در بیان اقبال حکومت از باب تبلیغ دین و احقاق حق واجب میشود.برای اعتلای بانگ تکبیر و ادامة راه انبیأ و اولیا راهی جز بسیج ملت و به دست آوردن قوت نیست.اهل حق را زندگی از قوت استقوت هر ملت از جمعیت استاز اینرو اقبال به فرازهایی از تاریخ امت اسلامی که در اوج قدرت بودند افسوس خورده و میگوید.یاد ایامی که سیف روزگاربا توانا دستی ما بود یارتخم دین در کشت دلها کاشتیمپرده از رخسار حق برداشتیم ناخن ما عقدهی دنیا گشادبختاین خاک از سجود ما گشادزخم حق بادهی گلگون زدیمبر کهن میخانهها شبخون زدیمای مه دیزیته در مینای توشیشه آب از گرمی صهبای تواز غرور و نخوت و کبر و منیطعنه برناداری ما میزنیجام ماهم زیب محفل بوده استسینهی ما صاحب دل بوده استعصر نو از جلوهها آراستهاز غبار پای ما برخاستهکشت حق سیراب گشت از خون ماحق پرستان جهان ممنون ماعالم از ما صاحب تکبیر شداز گل ما کعبهها تعمیر شدحرف اقرأ حق به ما تعلیم کردرزق خویش از دست ما تقسیم کردگر چه رفت از دست ما تاج و نگینما گدایان را به چشم کم مبیناعتبار از لااله داریم ماهر دو عالم را نگهداریم مادر دل حق سر مکنونیم ماوارث موسی و هارونیم مامهر ومه روشن ز تاب ما هنوزبرقها دارد سحاب ما هنوزذات ما آئینه ذات حق استهستی مسلم ز آیات حق استبا این همه شاهد از کلام اقبال که بخشی از تمام حرفهای وی در این خصوص است، تعجب میکنم از بعضی افرادیکه ادعای اقبال شناسی دارند و در موضوعات مختلف به اشعار و کلمات وی استناد میکنند حتی اقبال را از احیأگران عصر حاضر دانستهاند ولی خودشان بر خلاف اقبال حرف زده و به جدائی دین از سیاست و حکومت معتقد شدهاند و حرفهای غربیان را الگو و غرب را قبلة آمال دانستهاند. مختصات حاکم و حکومت اسلامیحاکم از دیدگاه اقبال کسی است صفات قرآنی داشته باشد. یعنی افکار و اخلاق او مُهلم از قرآن کریم بود و صفاتش در کتاب الهی بیان شده باشد. وی در معرفی حاکم اسلامی و اطاعت وی به آیة زیر استناد میکند که میفرماید:یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُو اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم ای کسانیکه ایمان آوردهاید اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و آنکه اولی الامر از خودتان است.فاش گویم با تو ای والا مقامباج را جز با دو کس دادن حرامیا اولی الامری که منکم شأن اوستآیهی حق حجت و برهان اوستیا جوانمردی چو صرصر تند خیزشهر گیر و خویش باز اندر ستیزروز کین کشور گشا از قاهریروز صلح از شیوههای دلبریمیتوان ایران و هندوستان خریدپادشاهی را ز کس نتوان خریدجام جم را ای جوان با هنرکس نگیرد از دکان شیشهگرور بگیرد مال او جز شیشه نیستشیشه را غیر از شکستن پیشه نیستاقبال میگوید یا باید پیامبر و ولی پیامبر را به رهبری برگزید یا کسی که صلاحیت دینی داشته باشد و به صفات مردان خدا متصف باشد. از جمله آن صفات شجاع و بیباک و دشمنستیز و دانا بودن است. که قرآن کریم در خصوص این افراد فرموده است.اَشِدأُ عَلَی الکُفارِ رُحَماءُ بَینَهُم بر دشمنان کافر سختگیر و در میان خود نرم و مهربان هستند.یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لایَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای باک ندارند.اِنَّ اللهَ اصلَفاهُ عَلَیکُم وَزادَهُ یَسطَةً فِی العِلمِ وَالجِسمِ خداوند او جطالوتج را بر شما برگزیده و در علم و قدرت جسمانی او افزوده است.اقبال میگوید رهبر جامعه نباید ضعیف النفس و ترسو و سازشکار باشد در نتیجه در اثر کوچکترین فشار از سوی اجانب کشور را و خود را به اجانب بفروشد. میگوید کشورها را میشود خرید ولی رهبر لایق و قرآنی را نمیشود خرید. زیرا:با یکی همچون هجوم لشکر استجان به چشم او زباد ارزانتر استلااله باشد صدف گوهر نمازقلب مسلم را حج اصغر نمازدر کف مسلم مثال خنجر استقاتل فحشا و بغی و منکر استهر که پیمان با هو الموجود بستگردنش از بند هر معبود رستیکی از صفات دیگر حاکم از نظر وی «نور جان» داشتن است. مراد وی از نور جان، تعالی روحی و تکامل معنوی است. حاکم باید خود ساخته و مؤمن باشد که مردم از نور وجود او مستضی بشود که علی (علیهالسلام) �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 830]
صفحات پیشنهادی
جامعه دینی ـ انسان دینی (2)
جامعه دینی ـ انسان دینی (2) نويسنده: قادر فاضلی ضرورت حکومت دینی: ضرورت تشکیل حکومت، امری فطری و طبیعی است زیرا تکامل اجتماعی انسان در سایه مدیریت ...
جامعه دینی ـ انسان دینی (2) نويسنده: قادر فاضلی ضرورت حکومت دینی: ضرورت تشکیل حکومت، امری فطری و طبیعی است زیرا تکامل اجتماعی انسان در سایه مدیریت ...
نظر دینی ماکس وبر در جامعه شناسی دین
وبر از معدود جامعهشناسانى است که با دین به شکل تقریبا بىطرفانه برخورد کرده است. او بر اساس نگرش و روش تفهمی در دین نیز به رفتار معنادار انسان دینی نظر دارد و ...
وبر از معدود جامعهشناسانى است که با دین به شکل تقریبا بىطرفانه برخورد کرده است. او بر اساس نگرش و روش تفهمی در دین نیز به رفتار معنادار انسان دینی نظر دارد و ...
جامعه ي ديني در آينه ي انديشه (3)
مسأله ي دوم يعني حکومت نيز براساس نوع معرفتي که دين از انسان ارائه مي دهد. همچنين مسؤولان امور جامعه بر احساس مسؤوليت ديني در چارچوب شناخته شده اي حکومت را در ...
مسأله ي دوم يعني حکومت نيز براساس نوع معرفتي که دين از انسان ارائه مي دهد. همچنين مسؤولان امور جامعه بر احساس مسؤوليت ديني در چارچوب شناخته شده اي حکومت را در ...
جامعه مدنی، جامعه دینی(2)
جامعه مدنی، جامعه دینی(2) ۱ـ فردگرایی (individualism): جامعه مدنی بر محور .... انسان در جامعه مدنی و در تفكر لیبرالیستی، در پی كشف و تحقق حقوق خویش است و هیچ ...
جامعه مدنی، جامعه دینی(2) ۱ـ فردگرایی (individualism): جامعه مدنی بر محور .... انسان در جامعه مدنی و در تفكر لیبرالیستی، در پی كشف و تحقق حقوق خویش است و هیچ ...
هنر ابزار استحاله انسان و جامعه
هنر نباید در خدمت شهوت، خشونت، ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار گیردهنر دینی به هیچ وجه به معنای قشری گری و تظاهر ریاکارانه دینی نیست و این هنر لزوماً با ...
هنر نباید در خدمت شهوت، خشونت، ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار گیردهنر دینی به هیچ وجه به معنای قشری گری و تظاهر ریاکارانه دینی نیست و این هنر لزوماً با ...
معيارهاي ديني بودن فرد و جامعه (2)
معيارهاي ديني بودن فرد و جامعه (2)-معيارهاي ديني بودن فرد و جامعه (2) نويسنده: علي ... دين به عنوان يک نوع جهان بيني، نه فقط معيار و داور رفتارهاي فردي و جمعي انسان ...
معيارهاي ديني بودن فرد و جامعه (2)-معيارهاي ديني بودن فرد و جامعه (2) نويسنده: علي ... دين به عنوان يک نوع جهان بيني، نه فقط معيار و داور رفتارهاي فردي و جمعي انسان ...
جامعه ي ديني در آينه ي انديشه (4)
واژگان کليدي: جامعه ي ديني، رفتار ارتباطي، اصول راه بردي اخلاق، عدالت. 32) نوايي، علي اکبر (1384)، نقش جهان بيني و انسان شناسي اسلامي در تکوين جامعه ي ديني، ...
واژگان کليدي: جامعه ي ديني، رفتار ارتباطي، اصول راه بردي اخلاق، عدالت. 32) نوايي، علي اکبر (1384)، نقش جهان بيني و انسان شناسي اسلامي در تکوين جامعه ي ديني، ...
احساس مسووليت در جامعه نشانه شعور ديني انسان است آيت الله ...
23 نوامبر 2008 – احساس مسووليت در جامعه نشانه شعور ديني انسان است آيت الله صافي گلپايگاني:-احساس مسووليت در جامعه نشانه شعور ديني انسان است آيت الله صافي ...
23 نوامبر 2008 – احساس مسووليت در جامعه نشانه شعور ديني انسان است آيت الله صافي گلپايگاني:-احساس مسووليت در جامعه نشانه شعور ديني انسان است آيت الله صافي ...
جامعه ي ديني در آينه ي انديشه(1)
توسعه، در تعريف ديني، تغييري است همه جانبه و فراگير و نه فقط در بعد اقتصادي، و پديده اي است هدف دار که محور آن تکامل و تعالي انسان و حاکميت خدا محوري در جامعه ...
توسعه، در تعريف ديني، تغييري است همه جانبه و فراگير و نه فقط در بعد اقتصادي، و پديده اي است هدف دار که محور آن تکامل و تعالي انسان و حاکميت خدا محوري در جامعه ...
قوانين حاکم برنفس انسان وتربيت ديني (2)
بنابراين ، نقش زمينه هاي اخلاقي در التزام انسان ها به دين و دين داري بسيار مهم است. البته براي تقويت دين داري در جامعه اي که دين دار است، بايد همه جنبه ها را در نظر ...
بنابراين ، نقش زمينه هاي اخلاقي در التزام انسان ها به دين و دين داري بسيار مهم است. البته براي تقويت دين داري در جامعه اي که دين دار است، بايد همه جنبه ها را در نظر ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها