واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اندر احوال آدمهای ثعلبه نشان!
بابا اینها را آخوندها از خودشون درآوردهاند!امکان ندارد شما این جمله را از دهان لااقل یک نفر نشنیده باشید. توی تاکسی یا اتوبوس و یا خدای ناکرده توی مهمانیها و در جمع فامیلها و دوستان. نه این که لامذهب باشد، نه، خیر سرش آقا خدا و پیغمبر را قبول دارد اما به بعضی چیزها که می رسد میزند زیرش. البته اگر خوب نگاه کنی میبینی دقیقا آن جاهایی که به نفعش نیست یا موافق میلش نیست کار به اینجا میکشد. و بیچاره آخوندها!خُب آدم خوب و بد تو هر لباسی هست اما این که دلیل نمیشود. چیزی که حساب و کتاب دارد و از روی دلیل و مدرک و منطق به دست آمده، چون فلانی گفته بد نمیشود.البته تا بوده همین بودهها ! این نقل امروز و دیروز نیست. خاصیت این خاکه و از وقتی که حضرت آدم علیه السلام، آن مرد بزرگ که اولین معلم جهان بود و به فرشتهها چیز یاد میداد، پای مبارکشو گذاشت اینجا و ذریهاش پراکنده شدند این نفسانیتها و انکار و استنکافها بوده است.یکی میبینی زورش میآید خمس و زکات بدهد، میگوید این کیسه را آخوندها دوختهاند تا از آن نان بخورند!. آن یکی میخواهد و لنگ و باز بگردد و ارتباط داشته باشد، میگوید این کار بد است یا مثل آخوندها...بیچاره آخوندها!یکی از همین آخوندهای محترم، حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بود که ایشان، فدایشان شوم هم، از دست آدمهای اینطوری در زحمت بودند.باور کنید!در آن زمان یکی بود که اسمش خودش ثعلبه و اسم پدرش هم حاطب بود که به رسم عربها نام و نام خانوادگیاش میشود ثلبة بن حاطب. این جناب آقای ثعلبه آدم نداری بود که چند وقتی بود چسبیده بود به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که "تو رو خدا یه دعایی بکن وضع ما خوب بشه" پیامبر هم میگفت آخه "چیز کمی که بتونی حقش را ادا کنی بهتر از زیادی هستش که توش بمونی" قَلیلٌ تُوَدى شُكرَه خَیرٌ مِن كَثیرٍ لا تُطیقُه.اما ثعلبه ول کن ماجرا نبود و مرتب به مسجد پیامبر میرفت و اسرار میکرد، که بالاخره پیامبر دست به دعا شد و از خدا فرج کارش را خواست.چیری نگذشت که ورق برگشت و حالا به گفته بعضیها یکی از پولدارهای فامیلشان مرد و اموالش به او رسید یا نه گوسفندی خرید و برایش برکت کرد که جناب ثعلبه شد یک گله دار بزرگ که طویلههای مدینه او و گوسفندهایش را جواب کردند و او مجبور شد که برود بیرون شهر و آنجا یک دامداری به صنعت همان روز راه بیندازد.ثعلبه کارش بجایی رسیده بود که اصلا به شهر نمیآمد تا چه رسد به نماز جمعه. گذشت و گذشت تا وقت جمعآوری زکات شد و پیامبر یکی از نیروهای خود را برای گرفتن زکات به دامپروری ثعلبه فرستاد اما ثعلبه نه تنها چیزی نپرداخت بلکه یک مَتَلَک گُنده هم انداخت که "پس فرق ما کفار چیه؟"می دانید چرا میگویم این متلک خیلی سنگین بود؟ آخر او نه تنها به وظیفهی شرعیاش عمل نکرد بلکه از اصل منکرش هم شد. معنای حرف او این بود که کفار هستند که باید جزیه یا همان مالیات مخصوص را بدهند و اگر قرار باشد ما هم زکات بدهیم پس فرق ما با آنها چیست؟ ما مسلمان شدهایم که دیگر مالیات ندهیم!!ثعلبه گویا آن روزهای سختش را فراموش کرده بود و آن حرفهایی که به پیامبر میزد را. او وقتی پیامبر خیلی محترمانه تذکرش داد که تو ظرفیتش را نداری و نمیتوانی حقش را ادا کنی و بیا به من که پیامبر خدایم تاسی کن و ساده زیست باش؛ قسم خورد و گفت: به خدایی که تو را به پیامبری فرستاده سوگند که اگر مال و منالی به من بدهد تمام حقش را ادا میکنم.شاید هم فرق مسلمان و کافر و زکات و جزیه و اینها را نمیفمید! شاید هم گوسفندها زیر دندانش مزه کرده بودند! شاید!هر چه بود، حال قاصد پیامبر را گرفت و روانه شهر کرد. پیامبر وقتی این اوضاع و آن حرفها را شنید، فرمود: "یا وَیْحَ ثعلبه" و این یعنی وای بر ثعلبه.پیامبر که این آه را کشید، خداوند جبرئیل علیه السلام را با آیههای 75 تا 78 سوره توبه فرستاد تا جواب ثعلبه را بدهد.اگر هم اکنون قرآن را باز کنی جواب خدا را خواهی خواند که : وَ مِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ بعضی از آنها با خدا پیمان بستند که اگر از فضل خود مالی نصیبمان کند، زکات می دهیم و در زمره صالحان در می آییم.فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَ تَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ اما وقتی خدا از فضل خود مالی نصیبشان کرد ، بخل ورزیدند و به اعراض بازگشتندفَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَ عَدُوهُ وَ بِمَا كَانُواْ یَكْذِبُونَ در نتیجه، به سزاى آنكه با خدا خلف وعده كردند و دروغ مىگفتند، در دلهایشان- تا روزى كه او را دیدار مىكنند- پیامدهاى نفاق را باقى گذارد.أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ آیا ندانستهاند كه خدا راز آنان و نجواى ایشان را مىداند و خدا داناى رازهاى نهانى است؟ البته این را هم بگویم که ماها و دور و بریهایمان با ثعلبه و امثالهم خیلی فرق داریم. ما هرچه باشد شیعه هستیم و محبت اهل بیت در دلمان نهادینه شده است. اما خوب باید مواظب باشیم که دچار نشویم. چون شیطان رجیم که بیکار نیست.من روی صحبتم با خودمان است. خودمان حواسمان باشد که گرفتار نشویم. دیگران حسابشان بماند با کرام الکاتبین. ما چرا گناه آنان را بشوییم؟ نوشتهی: حسین عسگری – گروه دین و اندیشه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]