واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: «زادبوم» در ادامه راهي كه داوودي در «تقاطع» شروع كرد، چند داستان موازي از زندگي يك خانواده 5 نفره را در كنار هم روايت ميكند كه هر كدام از آنها دلمشغولي خاص خودشان را دارند و براي همين جدا از هم زندگي ميكنند. پدر دلبسته سياست است و سوداي قدرت باعث شده خانوادهاش را كنار بگذارد و حتي دخترش سارا را هم وجهالمصالحه مناسبات سياسياش قرار بدهد. اين وسط فقط مادر است كه گرچه او هم بظاهر مشغول دلبستگيهاي خودش در قالب تحقيقات علمي است، ولي باز هم هر كاري از دستش بربيايد ــ لابد به عنوان نمادي از مام ميهن ــ كوتاهي نميكند. تمركز اصلي داستان روي بخشهاي اوليهاي است كه در ايران ميگذرد. ولي داستان اصلي از جايي شروع ميشود كه پسر براي تكميل تحقيقات علمياش به سراغ ورثه يك پروفسور فقيد آلماني ميرود و نوه او شرط ميگذارد كه نظريه پدربزرگش درباره لاكپشتهاي جزيره قشم كه سالهاست بعد از 30 سال براي تخمگذاري، به زادگاهشان برميگردند، تكميل بشود. اين اتفاقا همان چيزي است كه مادر دربارهاش تحقيق ميكند. همين موضوع رئاليستي، دستمايه فيلم نمادين داوودي شده كه ميتوانست خيلي جاها بدون شعارتر و تاثيرگذارتر پيش برود. اما مهمترين نكتهاي كه مانع اين اتفاق شده اين است كه روايت موازي داستانهاي آدمهاي مختلف قصه، خيلي طولاني ميشود و البته خيلي هم دير به سرانجامي كه خيلي پنهان و پوشيده نيست، ميرسد. مثل اين كه اين شيوه روايت، هنوز جذابيتهايش را براي فيلمساز از دست نداده است. او مثل فيلم قبلياش همه شخصيتها را تطهير ميكند و همه آنها را يك قرباني ميداند. حتي پدربزرگ هم به عنوان يك سرهنگ رژيم سابق كه هنوز هم به شغل سابقش دلبسته است، حاضر است نانش را از چمنزني دربياورد تا اين كه جلوي پيشنهادهاي اغواگرانه اپوزيسيون آن طرف آب وا بدهد. يكي از مشكلات اصلي «زادبوم» اين است كه نتوانسته قصه اين همه آدم را با وجود زمان طولاني فيلم، شفاف و درست روايت كند و از جايي به بعد همه چيز را جمع كرده تا به نتيجهاي كه راحت قابل حدس است برساند. براي همين در آن حفرههاي خالي زيادي باقي مانده است. نمونهاش اين است كه معلوم نيست تكليف پروژه علمي اميرعلي كه به خاطرش به سراغ نوه پروفسور آلماني رفته بود، چه ميشود؟ تكليف پدر سياسي كار خانواده چه ميشود و استحالهاش در قالب رهايي از سياستبازي را چهجوري بايد توجيه كرد؟ سيطره قصه لاكپشتها ذهن مخاطب را بيشتر به سمت تاويل و تعبير سوق ميدهد. ولي اگر با اين نگاه به سراپاي فيلم نگاه كنيم، غير از حفرههاي خالي داستاني به سوالهاي بيجواب ديگري هم برميخوريم. نمونهاش جايي است كه پدر و اميرعلي براي گرم شدن لاكپشتها و بيرون آمدنشان از تخم، با كمك بوميهاي قشم هر چيز سوختني را كه دم دستشان ميرسد، ميسوزانند و حتي به اموال دولتي هم رحم نميكنند. يا اصلا اين كه جايگاه سياستي كه پدر تا قبل از اين ماجرا در آن فعاليت ميكرده، كجاست و... . آيا اينها را بايد گريزهاي فيلمساز از همان سفارشي كاري دانست كه ذهن ما را به خودش مشغول ميكند و نميگذارد به فيلمهاي جشنواره دل بدهيم؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 105]